صلح پایدار
یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : ارادتمند

عیاشى در آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ تا آخر از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت جدم بپدرم ميگفت در تمام عمر روزى بدتر از دو روز بر من نگذشت يكى روز وفات و رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و دوم روزى بود كه بخدا قسم در سقيفه بنى ساعده طرف راست ابو بكر نشسته بودم و مردم با او بيعت ميكردند عمر گفت تا وقتى كه على را براى بيعت حاضر نكنى بيعت اين مردم هيچ ارزشى ندارد ابو بكر قنفذ را نزد على عليه السّلام فرستاد و او را براى بيعت بمسجد دعوت نمود قنفذ شرفياب حضور آنحضرت شده به قنفذ فرمودند بابو بكر بگو پيغمبر خدا جانشينى جز من ندارد قنفذ پيام آنحضرت را رسانيد براى مرتبه دوم او را روانه نمودند كه بگويد بايد حتما بمسجد آمده و مانند ساير مسلمانان بيعت نمائيد حضرت فرمود بآنها بگو بموجب وصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بايد پس از دفن رسول خدا از خانه خارج نشوم تا كتاب خدا و قرآن را كه در جريده‏هاى خرما و روى كنف‏هاى شتر نوشته شده جمع‏آورى نمايم قنفذ مراجعت كرده و فرموده‏هاى آنحضرت را ابلاغ نمود عمر ابو بكر را وادار نمود تا باتفاق او و عثمان و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولاى ابى حذيفه و قنفذ و من (راوى) و جمعى ديگر از اطرافيان و رجاله و اوباش بدر خانه فاطمه عليه السّلام رفتيم در بسته بود و فاطمه گمان نميكرد كسى بدون اجازه داخل خانه شود عمر آتش خواست و در خانه را آتش زد همينكه نيم سوخته شد با لگد محكم بدر كوبيد در شكسته شد و فاطمه عليها سلام كه عقب در بود بين در و ديوار مصدوم گرديد و جمعيت بى محابا وارد خانه شده على عليه السّلام را بدون ردا از خانه بيرون كشيدند چون زهرا سلام اللّه عليها چنان ديد كمربند شوهر گرامى خود را گرفت و گفت نميگذارم شوهرم را با اين حالت بمسجد ببريد و عمر به قنفذ دستور داد تا بضرب تازيانه فاطمه را از على جدا ساخت و بر اثر لطمات وارده بيهوش شد چون بهوش آمد حسنين را برداشته و روانه مسجد شد تا در كنار قبر پدر بزرگوارش رفته و شكايت نموده و از خداوند طلب عذاب نمايد امير المؤمنين عليه السّلام آثار نزول بلا را مشاهده نمود بسلمان فرمود خود را بفاطمه برسان بخدا قسم اگر نزد قبر پدرش برسد و موى خود را پريشان نموده و نفرين كند احدى در مدينه زنده نخواهد ماند سلمان خود را بآن مجلله رسانيده عرض كرد ايدختر رسول خدا پدرت رحمة للعالمين بود مبادا لب بنفرين بگشائى فرمود اى سلمان چگونه صبر و تحمل نمايم كه ميخواهند على را بقتل برسانند سلمان عرض كرد من بفرموده امير المؤمنين خدمت رسيده و ايشان بمن امر نموده‏اند كه از شما تقاضا كنم بمنزل برگرديد و كسى را نفرين نكنيد فاطمه فرمود اينك كه شوهرم على امر مينمايند بخانه برميگردم و چون فاطمه برگشت امير المؤمنين بقبر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم توجهى نموده و اين آيه را تلاوت فرمود: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي   65تا آخر ابو بكر بالاى منبر نشسته بود عمر تكليف بيعت على عليه السّلام نمود على عليه السّلام فرمود اگر بيعت نكنم چكار خواهيد كرد؟ جواب داد با شمشير گردنت را ميزنم فرمود در اينصورت بنده خدا و برادر پيغمبر خود را خواهيد كشت؟ خبر بعباس عموى پيغمبر رسيد شتابان خود را بمسجد رسانيد و گفت دست از على برداريد بعهده من كه على بيعت نمايد عباس دست على و ابو بكر را مسح نموده و همين عمل را بيعت تلقى نموده و على را با حالتى خشمناك رها كردند على عليه السّلام فرمود خداوندا فرموده بودى إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ 65    خداوندا تو شاهد باش كه من بيست نفر ياور نداشتم كه اقدام بجهاد كنم و پيغمبرت هم بمن فرمود اگر بيست نفر ياور داشته باشى با دشمنان خود جهاد كن و سپس بخانه خود مراجعت فرمود.

 

عياشى در آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ  75    از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى امير المؤمنين بديدار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفت و آنحضرت بيمار و بحالت اغماء و بيهوشى بود و سر مباركش در دامن جبرئيل كه بصورت دحيه كلبى مجسم شده بود قرار داشت جبرئيل همينكه امير المؤمنين را ديد گفت سر پسر عمت را بدامن بگذار تو سزاوارتر از من ميباشى زيرا خداوند ميفرمايد وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ امير المؤمنين سر مقدس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بدامن گرفت تا موقع غروب آفتاب پيغمبر بهوش آمد فرمود يا على جبرئيل كجا است؟ عرض كرد من دحيه كلبى را در اينجا ديدم كه بمن گفت سر شما را بدامن بگيرم كه من اوليتر از او هستم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيا نماز عصر را بجا آورده؟ گفت خير چون شما بيهوش بوديد راضى نشدم سر مباركت را بزمين گذارده و براى نماز برخيزم فرمود خداوندا على بپاس حرمت و طاعت رسولت نماز را تاخير انداخته آفتاب را بر گردان تا على نمازش را در وقت خود بجا آورد بقدرت پروردگار آفتاب بمحل عصر باز گشت و عصر نورانى و سفيدى جلوه‏گر شد و تمام مردم مدينه متوجه رد شمس شده و دانستند كه در آنساعت امير المؤمنين بنماز عصر مشغول است و پس از فراغت آن حضرت آفتاب غروب كرد و مردم نماز مغرب خود را بجا آوردند

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : ارادتمند

ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ    33يعنى اى پيغمبر گرامى مادامى كه شما در بين اين امت باشى آنها را خداوند عذاب نخواهد كرد پيغمبر اكرم بحارث فرمود يا بر ولايت على عليه السّلام ثابت باش يا از شهر خارج شو پاسخ داد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تمام صفات نيكو و مقام و منزلت عالى عرب و عجم را به بنى هاشم اختصاص داده و بقيه مردم قريش را زير دست مينمائى؟ فرمود علو مرتبت و جلالت قدر على را خداوند مقرر فرموده و از طرف من نيست حارث به تمسخر گفت پس ميفرمائى كه من از گفتار خودم توبه كنم ابدا توبه نميكنم و هم اكنون از نزد شما ميروم و فورا اسب سوارى خود را حاضر نموده و سواره از مدينه بيرون رفت چيزى نگذشت كه سنگى از آسمان بر سرش اصابت نمود و مغزش را متلاشى و بدرك واصل گرديد و جبرئيل نازل و آيه سئل سائل بعذاب واقع را تا آخر آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باصحاب و منافقين فرمود از مدينه بيرون برويد تا به بينيد رفيقتان چگونه از خدا طلب عذاب كرد و خداوند براى او عذابى فرستاد و هلاكش فرمود.

 

قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ 41   در كافى از سليم بن قيس روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام، خطبه‏اى قرائت نمود و در آن فرمود: بخدا سوگند پروردگار ما را قصد كرده از ذوى القربى و ما را قرين خود و رسولش قرار داده در آيه اولى الامر و ابن سبيل و يتامى و مساكين از ما است بتنهائى نه از ساير مردمان و قرار نداده خداوند از براى ما چيزى را از زكوة و گرامى داشته رسول خدا و ما اهل بيت را از آن چه زكوة اوساخ مردمان است و اين مردم قول خدا و رسولش را تكذيب كرده‏اند و انكار كنند كه ما ائمه قرآن ناطق خدا هستيم و منع ميكنند حقى را كه پروردگار واجب فرموده از خمس براى ما و اينحديث را در تهذيب نيز روايت كرده.

 

 وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَة    58 عياشى و قمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه فرمود آيه مزبور در حق معويه نازلشده زيرا او بامير المؤمنين خيانت كرد.

 

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از سلم در آيه وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ‏61  داخل شدن و تسليم در امر ما ائمه ميباشد.

و ابن بابويه از ابى هريره روايت كرده در ذيل آيه هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ  61   تا آخر گفت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه بر ساق عرش نوشته شده  :انا الله لا اله الا انا وحدى لا شريك لى محمد عبدى و رسولى و ايدته بعلى‏

نزول آيه دلالت بر آن دارد كه خداوند پيغمبر را به على نصرت داد و هم آن جناب با ساير مؤمنين شريك در نصرت و يارى نبى مكرم هستند

 

 ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء بسند خود از ابى هريره ذيل آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ   64    روايت كرده كه فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه نازل شده در حق على بن ابى طالب عليه السّلام و مراد بمؤمنين در آيه آنحضرت ميباشد.

 

عي

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : ارادتمند

 ابن بابويه از ابو يقظان روايت كرده گفت پيغمبر اكرم در قبا داستان تهاجم قريش و خواباندن آنحضرت امير المؤمنين را بجاى خود براى ما بيان نموده و فرمودند خداوند وحى كرد بجبرئيل و ميكائيل من شما را دو برادر قرار دادم و عمر يكى را بر ديگرى افزودم كدام يك از شما حاضريد جان خود را نثار ديگرى بنمائيد؟ هيچيك آنها حاضر نشدند نفس خود را فداى ديگر كنند خطاب شد بآنان مشاهده كنيد كه چگونه على عليه السّلام جان خود را فداى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كرده و در جايگاه او خوابيده تا حفظ جان محمد را بنمايد اى جبرئيل و اى ميكائيل نزول كنيد بزمين و على را محافظت كنيد از دشمنان جبرئيل بطرف سر و ميكائيل بجانب پاى آنحضرت قرار گرفتند مى گفتند مرحبا بر تو اى على عليه السّلام كيست مانند تو خداوند فخريه و مباهات ميفرمايد بوجود تو بر فرشتگان خود و آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ    و آيات آخر سوره آل عمران در شأن آنحضرت نازل شد و ما شرح حركت دادن امير المؤمنين عيالات پيغمبر را ذيل آيه 191 تا 195 سوره آل عمران در بخش اول بيان نموديم.                     

 و بعد از ورود امير المؤمنين عليه السّلام بقبا حضور پيغمبر اهالى آنجا درخواست كردند اجازه دهد مسجدى بنا كنند رسول خدا دستور داد امير المؤمنين سوار شترش بشود و عنانش را رها كند هر جا ناقه توقف نمود آنمكان را مسجد بنا كنند و مسجد قبا اول مسجديست كه در مدينه منوره ساخته شد و آنحضرت در آنجا نماز خواند و آيه لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ در شأن آن نازلشد سپس پيغمبر اكرم از قبا حركت نمودند بطرف مدينه از هر كوى و ديارى عبور مينمودند اهل آن زمام ناقه آنحضرت را ميگرفتند عرض ميكردند اى رسول خدا بر ما فرود آئيد بسر و جان اطاعت كنيم و فرمانبردار باشيم ميفرمود رها كنيد زمام ناقه را بآن جا كه مأمور است زانو خواهد زد و طى مسافت نمود تا بموضعيكه الحال مسجد آنحضرت است برسيد و ناقه خوابيد انصار فرود آمدند شتر برخواست از جا و چند قدم ديگر رفت تا بموضع منبر رسيد رسول خدا پياده شدند.

ابو ايوب انصارى پيش آمد عرض كرد منزل من باين مكان نزديكتر است مسئول او باجابت مقرون گشت ابو ايوب شاد شده زاد و راحله آنحضرت را بسراى خود برد مادر ابو ايوب از هر دو ديده نابينا بود بدر سراى دويد شادى كنان گفت ايكاش مرا ديدگان روشن بودى و جمال سيد خود را مشاهده مينمودم پيغمبر بحالت او رقت كرد دست مبارك را بر چشم او كشيد فورا بينا شد و كام دل از ديدار پيغمبر بگرفت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با كمال اشتياق و احترام در يثرب پذيرائى شد و اهالى آن شهر بافتخار آنحضرت نام قديمى شهرشان را به مدينه رسول تبديل كردند.

 

آنحضرت زمام امور و نظم شهر را بدست گرفت و در همانجا بدرخت خرمائى و بعد از چندى روى يك منبر ساده و بى‏زينتى تكيه مينمود و در مستمعين خود چنان روح غيرت و ارادت و فداكارى ميدميد چه در ميدان جنگ و چه در بيرون دروازه‏هاى شهر مسافرينى كه از مكه مراجعت مينمودند اعتراف ميكردند كه حضرتش از سلاطين ايران و قيصر روم بيشتر مورد احترام و تكريم است و جمعيت فرمان او را بيشتر و بهتر اطاعت ميكنند و پس از چندى جبرئيل نازل شد و گفت خداوند ميفرمايد بايد محل فرود ناقه را مسجدى با گل سنگ بنا كنى پيغمبر امر پروردگار را اجرا نمود و آنمحل را  از صاحبش بده مثقال زر سرخ خريدارى نمود مسجدى بنا كرد كه الحال موجود است و خانه‏اى براى خود و امير المؤمنين عليه السّلام در اطراف مسجد ساخت و سه در از براى مسجد قرار داد يكى مخصوص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و ديگرى براى عموم مردم در سوم را باب الرحمه نام گذاشتند به اين صورت هجرت آنحضرت از مكه بسوى مدينه خاتمه يافت.

 

 

قوله تعالى وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ   32    تا آخر، اين آيه بيان گفتار حارث بن عمرو است يعنى بياد آور ايمحمد زمانى كه حارث گفت خدايا اگر آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره على عليه السّلام آورده حق است و از جانب تو ميباشد پس بر سر ما سنگ ببار چنانچه بر قوم لوط باريدى.

 

در كافى ذيل آيه وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جمعى از اصحاب نشسته بودند كه امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب حضور مبارك شدند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنحضرت فرمود شما چون عيسى بن مريم ميباشى اگر بيم آن نبود كه عده‏اى در باره‏ات غلو كنند و همانطوريكه نصارى در باره عيسى ميگويند (مراد حضرت غلو نصارى است نسبت به عيسى بن مريم كه قائل بخدائى او هستند چنانچه على اللهى هم اين عقيده را دارند حقايقى در مرتبت و مقامت ميگفتم كه مردم رهگذر خاك پايت را بقصد تبرك و تيمن بردارند منافقين از اين فرمايش پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم غضبناك شدند مغيره به يارانش گفت عيسى بن مريم پيغمبر اولو العزم است و اينك محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على را بآنحضرت تشبيه مينمايد كه در اينموقع آيات از 57 تا 63 سوره زخرف نازل شد كه ميفرمايد: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ تا آنجا كه ميفرمايد إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ حارث بن عمرو فهرى بطورى خشمگين گرديد كه از خداوند طلب عذاب نمود ولى اين آيه نازل شد

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : ارادتمند

قوله تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ 28

 خداوند در اين آيه بيان ميفرمايد بشر را بسبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار ميدهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها بقسمت و نصيبيكه براى آنان معين نموديم راضى ميباشند هر چند خداوند داناتر است بانها از نفس خودشان ولى ميخواهد اين معنى را بايشان ثابت گرداند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و باين آيه امير المؤمنين عليه السّلام اشاره نموده و فرمود ايمردم نگوئيد پروردگارا پناه ميبريم بر تو از فتنه و آزمايش چه نباشد شخصى كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد بخداوند از لغزشها و گمراهيهاى امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد سپس آيه را تلاوت فرمودند.

ابن باويه در امالى از عمار بن ياسر روايت كرده در حديث مفصلى گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور جبرئيل را بمن ابلاغ نمود و فرمود الحال جبرئيل فرود آمد و آيه وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ را آورده و خبر داد قريش اجتماع كرده امشب مرا بقتل برسانند من بغار پناه ميبرم مأمورم شما را بخوابگاه خود بگذارم تا بدينوسيله امر بر آنها مشتبه شود حاضر هستى؟ عرض كردم ايرسول خدا آيا در اثر خوابيدن من بجايگاه شما محفوظ و سالم ميمانيد؟ فرمود بلى سجده شكر بجا آوردم (اول كسيكه سجده شكر بجا آورد آنحضرت بود) سپس گفتم بهر چه مأمورى عمل بفرما نيست توفيق و توكل من جز بخدا آنحضرت بجاى پيغمبر خوابيد و برد يمانى  سبز رنگ را بروى خود كشيد پيغمبر فرمود ايعلى خبر ميدهم تو را همانا خداوند آزمايش ميكند اولياء خود را باندازه ايمان آنها و بمقدار قرب و منزلت ايشان نسبت بدين خود شديدترين امتحان براى پيغمبران و اوصياء امامان باشد سپس براى هر كه مقرب‏تر است ايفرزند مادرم (چون فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السّلام، پرستارى مينمود پيغمبر را لذا آنحضرت خطاب بفرزند مادر فرمود) خداوند من و تو را آزمايش كند مانند آزمايش پدرمان حضرت ابراهيم و فرزندش اسمعيل صبر و بردباريرا پيشه خود قرار بده همانا رحمت پروردگار بنيكوكاران نزديك است.

سپس فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پيغمبر مرا بغل كرد و گريه بسيارى نمود جبرئيل دست او را گرفت و از منزل بيرون برد در اثناء راه بابو بكر و هند بن ابى هاله برخورد نمود أبو بكر عرض كرد ايرسول خدا مرا همراه خود ببر ميترسم قريش مرا سوگند دهند و عاقبت سر شما را فاش كنم، آنحضرت از بيم آنكه ابو بكر وقتى ميان مردم برود خبر آنحضرت را بايشان بدهد همراه خود بغار برد شب بعد هنگاميكه تاريكى جهان را فرا گرفت امير المؤمنين عليه السّلام، باتفاق هند بن ابى هاله حضور پيغمبر در غار شرفياب شد آنحضرت بآنها دستور داد كه دو شتر خريدارى نموده حاضر و آماده سازند.

سحرگاه شب سوم امير المؤمنين عليه السّلام، شتران را با دليل بر در غار برد يكى را پيغمبر سوار شد أبو بكر را رديف خود سوار نمود ديگرى را عامر و عبد اللّه سوار شدند و از راه غير عادى سير نمودند روز ديگر فرود آمدند أبو بكر پوست گوسفندى در سايه درختى انداخت تا پيغمبر قدرى استراحت كند ناگاه بشبانى برخورد كه از بندگان قريش بود قدحى شير از او بگرفت نزد پيغمبر آورد ميل فرمودند و پس از استراحت حركت كرده بمنزل قديد رسيده بخيمه‏ام معبد عاتكه دختر خالد خزاعيه فرود آمدند او بانوئى مهمان نواز بود پيغمبر طعام از او طلبيد عرض كرد امسال در ميان ما قحطى پديد آمده گوسفند لاغرى را مشاهده نمود، فرمود مرا اجازه ميدهى آن را بدوشم؟ عرض كرد فدايت گردم از كثرت لاغرى شير او خشك شده رسول خدا دست بر پستان گوسفند كشيد گفت پروردگارا بركت ده اين گوسفند را فورا پستان آن پراز شير شد و چندان بدوشيدند كه تمام حاضرين سيراب شده و ظرفهاى او را نيز پر نمود.

ام معبد اين معجزه را كه از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهده كرد عرضه داشت فرزند هفت ساله‏اى دارم مانند پاره گوشت سخن نگويد و راه نرود چه شود كه در حق او دعائى بفرمائى؟ فرمود بياور آنفرزند را آورد حضورش پيغمبر خرمائى جويد و بدهن طفل گذاشت فورا طفل مزبور شفا يافت تكلم نمود و براه افتاد.

آنحضرت از آنجا كوچ كرد پس از لحظه‏اى شوهر آن بانو وارد منزل شد حال طفل و گوسفند را مشاهده كرد تعجب نمود صورت حال را پرسش كرد عيال او گفت شخصى وارد شد كه صورتى داشت درخشان و نورانى و جسمى معتدل در نهايت وجاهت ديدگان سياه و مژگان بلند و ابروان پيوسته و كشيده شيرين سخن خوش بيان باوقار و هيبت گندم‏گون كامل تمام طفل را شفا داد و دستى بگوسفند گذاشت فورا شيرش جستن گرفت آنمرد گفت سوگند بخدا اين شخص صاحب قريش است مردم مدينه در انتظار قدومش روز شمارى ميكنند با اين معجزات يقين كردم كه پيغمبر راستگوئى است سپس عيالات خود را برداشت و روانه مدينه گشته حضورش شرفياب شدند و ايمان آوردند.

از آنطرف قريش اعلان كردند هر كس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد يا اسير كند دويست شتر باو جايزه خواهند داد سراقة بن مالك كه از قبيله بنى مدلج بود در صدد برآمد تا آنحضرت را بيابد و بقتل رساند از هر طرف بجستجو افتاد، مردى را ديد گفت جماعتى را مشاهده كردم از راه ساحل عبور مينمودند گمان دارم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب او باشند سراقه چون اين سخن را شنيد بشتاب اسب خود را راند تا پيغمبر را بيابد و بقتل برساند و مژدگانى از قريش بگيرد ناگاه اسبش بزمين خورد با آنكه آنصورت را بفال بد گرفت از رفتن منصرف نشد تاخت كرد، عاقبت خود را بنزديك پيغمبر رسانيد بطوريكه صداى مبارك آنحضرت را مى‏شنيد پيغمبر باو التفاتى ننمود ابو بكر سخت مضطرب شد در آن هنگام هر دو دست اسب سراقه تا بزانو فرو رفت و او را از پشت سخت بزمين انداخت برخواست اسب را بيرون آورد و سوار شد چنان بآنحضرت نزديك گرديد كه بيش از يك نيزه فاصله نداشت

ابو بكر گريه كرد و گفت ايرسول خدا الان اسير ميشويم پيغمبر بجانب سراقه نظرى افكند گفت پروردگارا كفايت كن شر او را از ما بهر چه صلاح دانى آنا قائمه اسب او فرو رفت سراقه سخت ترسيد عرض كرد ايمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دعا كن اسب من خلاص شود كه ديگر مرا با تو هيچ كارى نيست پيغمبر گفت پروردگارا اگر راست ميگويد اسب او را رها كن اسب از زمين بيرون آمد دانست كه آنحضرت بر دشمنان غلبه خواهد كرد پيش دويد و تيرى از جعبه بيرون آورد عرض كرد اين نشانه را از من بگيريد گوسفندان و شتران من سر راه شما هستند چون نشانه را بگماشتگان من دهيد هر چه بخواهيد از شما مضايقه نكنند پيغمبر فرمود ما را بتو هيچ حاجتى نيست سپس فرمود ايسراقه چگونه باشى وقتى كه لباس كسرى را بپوشى (وقتى مسلمانان ايران را فتح كردند عمر لباس كسرى و كمربند او را بسراقه داد) سراقه از آنحضرت تقاضاى أمان‏نامه نمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر پارچه ابريشمى خطى نوشت و باو مرحمت فرمود بعد از آن سراقه ايمان آورد.

ابو جهل از داستان سراقه با خبر شد چند شعر سرود و براى قبيله او فرستاد باين مضمون بنى مدلج انى اخاف سفيهكم سراقة يستغوى بنصر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عليكم به ان لا يفرق جمعكم فتصبح شتى بعد عز و سودد ايطايفه بنى مدلج مبادا بسفاهت سراقه اجتماع خودتان را پراكنده كنيد مبادا شما را سراقه گول بزند و وادارد بنصرت و يارى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پس از عزت و بزرگى بذلت و خوارى گرفتارتان گرداند سراقه اين چند بيت را در پاسخ ابو جهل انشاء كرد و براى او فرستاد: ابا حكم و اللات انكنت شاهدا لامر جوادى اذ تسيخ قوائمه. عجبت و لم تشكك بان محمدا. نبى ببرهان فمن ذا يكاتمه. عليك بكف الناس عنه فاننى. ارى امره يوما ستبدوا معالمه. ابو جهل اگر دست پاى اسب مرا مشاهده ميكردى چگونه بر زمين فرو رفت همانا در پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شك و شبهه نمى‏كردى بزودى آثار نبوت او ظاهر شود و نميتواند كسى آن آثار و معجزات را پوشيده بدارد.

خلاصه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قدريكه طى مسافت نمود به بريده برخورد كرد او نيز قصد سوء بآنحضرت داشت وقتى شنيد قريش جايزه ميدهند بكسيكه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بكشد و يا دستگير كند با هفتاد نفر سوار در تعقيب و جستجوى پيغمبر برآمد و عاقبت خود را بآنحضرت رسانيد همينكه مواجه آنحضرت شد سؤال كرد از او اسم تو چيست؟

عرض كرد بريده بابو بكر توجهى كرد و فرمود كار ما بصلاح آمد فرمود به بريده از كدام قبيله ميباشى؟ گفت از طايفه اسلم فرمود سلامت يافتيم بريده از فصاحت و شيرين كلامى آنحضرت در شگفت شد و عرض كرد شما كيستى؟ فرمود من محمد بن عبد اللّه بن عبد المطلب رسول خدا هستم بريده بدون تأمل شهادتين بزبان جارى نمود و اسلام اختيار كرد ملازمان او نيز مسلمان شدند و ملتزم ركاب حضرتش گرديدند.

سپس عرض كرد اى رسول خدا بسوى مدينه تشريف مى‏بريد بدون لوا و پرچمى اجازه بفرما پرچمى فراهم كنم آنحضرت اجازه داد بريده پارچه‏اى بر سر نيزه استوار كرد و از پيش روى آنحضرت حركت نمود و تقاضا نمود از آنحضرت كه در منزل من نزول اجلال فرمائيد فرمود شتر من بآن جا كه مأمور است از طرف خداوند فرود خواهد آمد.

پيغمبر فرمود به بريده بعد از من در شهرى كه برادرم ذو القرنين بنا كرده كه نام آن مرو است و بعدا بخراسان ناميده شود وفات خواهى كرد و در محشر نور اهل شرق و قائد ايشان خواهى بود (بريده با لشگر اسلام بخراسان رفت و در آنجا درگذشت او را در كوى تنوركران در جوار حكم بن عمر غفارى قاضى خراسان دفن كردند).

و چون خبر حركت پيغمبر از مكه باهل مدينه رسيد مردم هر روز باستقبال قدوم مباركش از شهر خارج ميشدند و بانتظار ورود آنحضرت بودند وقتى اثرى از تشريف فرمائى آنحضرت مشاهده نميكردند بمنزلهاى خود باز ميگشتند تا روز كه فرود آمد در حوالى مدينه از اهل باديه شخصى را پيش فرستاد تا مردم مدينه را آگهى دهد در آن اثناء مرد يهودى از بالاى قلعه ديدگانش بجمال آنحضرت افتاد بى‏اختيار فرياد زد اى اهل مدينه اينك بخت و اقبال شما كه در انتظار او بوديد رسيد مردم از شنيدن اين كلام شاد و خرم شدند سلاح جنگ بر تن پوشيده و مرد و زن باستقبال قدوم مبارك آنحضرت بشتاب بيرون رفتند جوانان اشعارى چند سروده و ميخواندندو

 هلهله و شادى ميكردند باين مضمون طلع البدر علينا وجب الشكر علينا ما دعى للّه داع ايها المبعوث فينا جئت بالامر المطاع و بعض ديگر ميگفتند نحن جوار من بنى نجار و حبذا محمد من جار رسول اكرم در قبا ميان قبيله بنى عمرو بن عوف بر كلثوم بن هدم فرود آمد و او هنوز اسلام اختيار نكرده بود غلامى داشت موسوم به نجيح او را صدا زد براى ما رطب بياور نجيح از نخله ام جردان رطب نيكوئى حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورد آنحضرت ميل كرد و چون سعيد بن خثيمه عيال نداشت منزل او محل اجتماع و رفت آمد اصحاب قرار گرفت.

و پس از چند روز توقف در قبا ابو بكر عرض كرد: اهل مدينه انتظار دارند كه در شهر تشريف ببريد فرمود تا برادرم على عليه السّلام بمن ملحق نشود داخل مدينه نخواهم شد از آنوقت ابو بكر بر امير المؤمنين حسد برد اما آنحضرت پس از هجرت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سه روز در مكه توقف كرد و بمردم قريش اطلاع داد هر كس نزد محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امانت گذارده بيايد آن را بگيرد پس از دادن امانات مردم با عيالات پيغمبر اكرم بعزم مدينه از مكه خارج و در قبا حضور آنحضرت شرفياب شد.

یک شنبه 7 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:59 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى ذيل آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ  24   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه در ولايت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است.

و از طريق مخالفين ابن مردويه روايت كرده از صحابه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه اين آيه نازل شد در ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام.

و فرمود حضرت باقر عليه السّلام بابى جارود در تفسير آيه شريفه‏اى ابى جارود پيروى كردن از على عليه السّلام و داراى ولايت آنحضرت بودن براى شما بهتر از هر چيزيست و بعدالت نزديكتر ميباشد.

 

و در تفسير آيه وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً   25   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود همينكه خداوند پيغمبر اكرم را قبض روح فرمود فتنه‏اى بمسلمين روى داد و مردم امير المؤمنين عليه السّلام را رها كرده و با غير آنحضرت بيعت كردند و خداوند مردم را مورد آزمايش قرار داد بامرى كه بوسيله رسولش مردم را به پيروى از على عليه السّلام تاكيد نموده كه دست از على عليه السّلام و اولادش بر ندارند.

و از طريق عامه از محمد بن على السراج از ابن مسعود روايت كرده كه گفت زمانى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى ابن مسعود من اين سخنان را بوديعه و امانت ميان شما ميگذارم و باين گفتار من شنوا باشيد از هم كنون كه در اين مجلس نشسته‏ام هر كس بعلى عليه السّلام ظلم و ستم روا دارد مانند كسى است كه منكر نبوت و پيغمبرى من و پيغمبران پيشين شده باشد.

 

عياشى و على بن ابراهيم از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند فرمود آنحضرت آيه در حق اصحاب جمل و طلحه و زبير كه با امير المؤمنين عليه السّلام جنگ نمودند نازل شده چه آنها مورد آزمايش قرار گرفتند و در حق آنحضرت ظلم و ستم روا داشتند.

 

طبرسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از من فتنه‏هائى مانند تاريكى شب بشما مسلمانان روى آورد و هلاك شوند در آن فتنه‏ها ابطال و مردان شجاع و هر خطيب فصيح و بليغى. و در حديث ابى ايوب انصارى فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعمار: اى عمار بعد از وفات من بزودى آشوب و فتنه‏هائى بر پا شود بطوريكه مسلمين در ميان خود شمشير بكشند و بعضى بعض ديگر را بقتل برسانند و از يكديگر دورى و بيزارى بجويند هر گاه چنان روزى را مشاهده نمودى بر تو باد به پيروى كردن از على بن ابى طالب عليه السّلام اگر تمام مردم براهى بروند و على بتنهائى راه ديگر به پيمايد سير كن بر راه على و راه مردم را واگذار ايعمار على عليه السّلام تو را از راه بر نميگرداند و هرگز بگمراهى نكشاند اى عمار اطاعت على اطاعت من باشد و فرمانبردارى از من فرمانبردارى از خدا است.

 

 

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ 157   تا آخر از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور در اين آيه‏امير المؤمنين عليه السّلام است.

 

 وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏180

 شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود جابر انصارى گفت روزى از رسول اكرم سؤال نموده و پرسيدم يا رسول اللّه در باره على امير المؤمنين عليه السّلام چه ميفرمائيد: فرمود على نفس من است عرض كردم حسن و حسين‏چطور؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود حسن و حسين هر دو روح من و فاطمه جسم من است هر كه آنها را خوشحال كند موجب خشنودى و مسرت من شود و هر كه آنها را بيازارد مرا آزرده است خدا را گواه ميگيرم من دشمنم با دشمنان آنها و دوستم با دوستان آنها اى جابر هر وقت بخواهى دعا كنى كه مقرون باجابت شود خدا را باسامى آنها بخوان چه اسامى على و فاطمه و حسن و حسين در نزد خدا از هر اسمى محبوبتر است و آنها اسماء حسناى خداوند ميباشند.

 

 قوله تعالى: أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّة  184

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود آگاه گردانيد دل خود را بفكر كردن در آيات خدا و پرهيز كنيد از عذاب پروردگار و از حسن صيقل روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم روايت گردند از شما كه فكر نمودن يك ساعت بهتر است از عبادت يكشب چگونه  فكر كنم؟ فرمود عبور ميكنى بخرابه‏ها و خانهاى ويران پس ميگوئى با خود كجا هستند ساكنين اين ديار؟ چرا سخن نميگويند؟ اينست فكر نمودن، سپس فرمود آن حضرت بهترين عبادات بسيار فكر نمودن در آيات و قدرت خداوند است و نيز از معمر بن خلاد روايت كرده گفت ميفرمود حضرت رضا عليه السّلام عبادت و پرستش بزيادى نماز و روزه نيست بلكه بزياد فكر كردن در آيات خدا است و فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فكر نمودن در آيات خدا ميكشاند انسان را بسوى عمل خير و احسان به برادران مؤمن

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : ارادتمند

 وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ (50

از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت در خدمت حضرت باقر عليه السّلام سالى كه هشام بن عبد الملك با نافع مولى عمر بن الخطاب به حج رفته بود بحج مشرف شده بوديم نافع توجه كرد كه مردم در خانه كعبه ميان ركن و مقام اطراف حضرت باقر عليه السّلام اجتماع كرده‏اند بهشام گفت اى امير اين شخص كيست كه آنقدر مردم بدور او جمع شده‏اند؟ هشام به نافع گفت اين شخص محمد بن على بن حسين بن على بن أبي طالب عليه السّلام و پيغمبر اهل كوفه است نافع گفت هم اكنون نزد او رفته و مسائلى ميپرسم كه جز پيغمبر و جانشين او نتواند جواب بدهد گفت برو سؤال كن شايد او را حضور مردم خجالت بدهى، نافع آمد و مردم را شكافت تا بحضرت باقر عليه السّلام رسيد گفت اى محمد من تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده و باحكام حلال و حرام آنها واقف گشته‏ام آمده‏ام از شما مسائلى چند بپرسم كه جواب آنها را جز پيغمبر يا وصى او نميتواند بدهد، حضرت سر مبارك را بلند نموده فرمود هر چه ميخواهى سؤال كن گفت بفرمائيد فاصله ميان عيسى و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چه مدت بوده؟ فرمود بآنچه تو عقيده دارى بگويم يا عقيده خودم را؟ گفت بهر دو فرمودند ما معتقديم پانصد سال ولى بعقيده تو ششصد است گفت مرا خبر ده از مفهوم اين آيه   وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ   زخرف 54   پيغمبر با فاصله كه بين او و عيسى بوده از چه كسى سؤال نموده است؟ حضرت آيه معراج را (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏)   اسرى 1    را تا آخر كه ميفرمايد لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا را تلاوت نموده و فرمود از آياتى كه خداوند به پيغمبر نشان داد آن بود كه پيغمبران اولين و آخرين را در شب معراج محشور كرد و به جبرئيل فرمود كه اذان و اقامه بگويد و اذان را هر فصلى دوبار تكرار و در اقامه حى على خير العمل اضافه نمود پيغمبر جلو آمده و بنماز ايستاد و تمام پيغمبران بايشان اقتدا نموده و نماز بجا آوردند پس از فراغت از نماز خداوند فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين پيغمبران كه پيش از تو بودند سؤال كن آيا بجز من خدائى براى پرستش مردم قرار داده‏اند؟ پيغمبر از آنها سؤال فرمود چه كسى را پرستش مينموديد و بر كه گواهى ميداديد؟ گفتند گواهى ميداديم كه خدائى نيست مگر خداى يكتا كه برايش مثل و مانند نيست و گواهى ميداديم كه حضرتت پيغمبر و فرستاده خدائى و خداوند بر اين گواهى از ما پيغمبران عهد و پيمان گرفته بوده، نافع گفت راست فرموديد اى ابا جعفر اينك بفرمائيد مراد از اين آيه يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ   ابراهيم 48   چيست؟ حضرت باقر عليه السّلام فرمود نان سفيدى است خلايق از آن ميخورند تا خداوند حساب بندگان را برسد نافع پرسيد آيا تمام خلايق مشغول خوردن هستند؟ فرمود يا مشغول خوردن ميباشند يا مقيم در آتش نافع گفت چگونه در آتش هستند؟ فرمود خداوند ميفرمايد وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّار 50    تا آخر آيه و چون طعام بخواهند زقوم و همينكه آب بطلبند حميم بآنها بخورانند گفت راست گفتى اى پسر رسول خدا مجددا گفت مسئله ديگرى دارم فرمود سؤال كن گفت بفرمائيد بدانم خدا كجاست؟ فرمود واى بر تو بگو چه جائى نيست تا خبر بدهم آنجاست ستايش ميكنم خداوندى را كه نه جفت و نه فرزندى برايش نيست و بعد فرمود اى نافع خبر بده بمن از آنچه ميپرسم؟ نافع عرض كرد بفرمائيد فرمود چه ميگوئى در حق اصحاب نهروان اگر بگوئى كه امير المؤمنين عليه السّلام آنها را بحق كشته است همانا برگشته‏اى از كفرى كه داشتى باسلام و اگر بگوئى آنها را بى‏سبب كشته كافر شده‏اى؟ نافع جوابى نداد و گفت بخدا قسم كه از روى حق و حقيقت شما داناترين مردم هستى و از حضور آنحضرت نزد هشام رفت، هشام پرسيد اى نافع چه كردى؟ گفت واگذار سخنى كه گفتى برو او را خجالت بده، بخدا قسم دانشمندترين مردم است بحق و درستى و فرزند رسول خدا است و سزاوار و شايسته آنست كه اصحابش او را امام بدانند.

 

 وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ  56   در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمين را خداوند بوجود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام اصلاح فرموده ولى پس از آنكه مردم آنحضرت و اولاد طيبين او را رها كردند فاسد گرديد.

پنج شنبه 5 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در معناى آيه وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا   43  تا آخر روايت كرده فرمود روز قيامت كه شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه را بخوانند و براى شيعيان نصب كنند و هر وقت شيعيان آنها را مشاهده   كنند گويند سپاسگزاريم خدائى كه ما را بسوى ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه از اولادان بزرگوارش هدايت و رهبرى فرموده است.

طبرسى بسند خود از محمد بن حنفيه روايت كرده گفت پدرم على بن أبي طالب عليه السّلام فرمود من همان مؤذن هستم كه در قرآن خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ   اعراف 44      فرمود آگاه باشيد كه لعنت خداوند بر آن اشخاص ميباشد كه تكذيب ولايت مرا نموده و بحق من استخفاف كنند.

و از ابن عباس روايت كرده كه گفت براى على بن أبي طالب عليه السّلام در قرآن و كتاب خدا اسامى متعددى است كه اكثر مردم آنها را نميدانند از آن جمله مؤذن است و مراد از آن كلمه آنحضرت ميباشد.

در كافى از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه اعلان ميكند و تمام خلايق صداى آن بزرگوار را مى‏شناسند و آيه 3 سوره برائة كه ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ   توبه 3     شاهد است كه ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد و خود آنحضرت فرموده من هستم ندا كننده ميان مردم.

ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام از جنگ نهروان مراجعت نمود بآنحضرت گفتند معاويه ملعون شما را دشنام ميدهد و و اصحابت را بقتل ميرساند آن بزرگوار بالاى منبر تشريف برد خطبه قرائت نمود تا آنكه فرمود منم مؤذن در دنيا و آخرت كه خداوند ميفرمايد فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُم  اعراف   44    و نيز ميفرمايد وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ   توبه 3      من هستم آنكسيكه ندا كنم ميان مردم لعنت خدا باد بر ستمكاران.

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُم  اعراف 46 فرمود ابن كوا خدمت امير المؤمنين عليه السّلام شرفياب شد و پرسيد معناى اين آيه چيست؟ آنحضرت فرمود مائيم آنمردان كه بر اعراف توقف مى‏كنيم و ياران خود را از سيماى آنها ميشناسيم و ما اعرافى هستيم كه شناخته نميشود خداوند مگر از راه معرفت ما و خداوند ما را روز قيامت بر پل صراط ميگذارد و كسى داخل بهشت نشود مگر آنكه ما را بشناسد و ما نيز او را بشناسيم و كسى داخل جهم نميشود جز آنكه ما را انكار كرده و ما نيز آنها را نشناسيم خداوند تبارك و تعالى اگر ميخواست نفس خويش را بمردم مى‏شناسانيد و مردم نيز خدا را شناخته و بسوى او ميرفتند لكن خداوند چنان خواسته كه ما را صراط و وسيله معرفت خود براى خلايق قرار داده پس هر كس از ولايت ما سرپيچى كرده و يا ديگرى را بر ما برترى دهد از راه خدا دور گشته و سرنگون شده است فانهم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ   مومنون 74  و بآن جائى كه بخواهد برود و در لجن زارها غرق شود و هر كس بسوى ما آيد ميآشامد از چشمه صافى كه بامر پروردگار جاريست و هرگز خشك و نابود نشده و هيچوقت قطع نخواهد شد.

 

در كافى از بشر بن حبيب روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام معنى آيه وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ   46  را فرمود توقفگاهى است ميان بهشت و جهنم در آنجا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و حسن و حسين و فاطمه عليه السّلام و خديجه كبرى توقف نموده‏اند و ميگويند كجا هستند دوستان و شيعيان ما؟ جمعى پيش آيند كه اسامى آنها و پدرانشان را ميدانند دست آنان را گرفته و داخل بهشت گردانند،                       

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (75)على بن ابراهيم ذيل آيه وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود از براى ابراهيم زمين و آنچه بر روى آن بود ظاهر شد و آسمان و آنچه در او بود در نظرش مشهود و هويدا گرديد حتى فرشتگان حاملين عرش پروردگار  را ديد خداوند عين همين مكاشفات را براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نيز ظاهر فرمود

 

در كافى ذيل آيه الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ‏82   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد بظلم در اينجا شك است بعد از ايمان بخدا و در روايت ديگر فرمود مراد آنستكه ايمان بياورد بآنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جانب خدا آورده در ولايت امير المؤمنين و ولايت خاندان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و با دوستى كسانى كه ايمان خود را بظلم و ستم آلوده ساخته‏اند مخلوط نگرداند و هر كس مخلوط گرداند ايمان خود را با دوستى اولى و دومى و سومى او همان شخص باشد كه پوشانيده ايمان را بظلم و ستم.

 

عياشى در تفسير آيه فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98   از احمد بن محمد روايت كرده گفت در خدمت حضرت رضا عليه السّلام در ميان طايفه بنى زريق بوديم كه حضرت با صداى بلند مرا مخاطب قرار داده فرمود اى احمد، عرض كردم لبيك فدايت شوم فرمود وقتى كه روح مقدس رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قبض شد منافقين كوشش بسيار نمودند كه نور خدا را خاموش كنند ولى خداوند مانع شد و نور خود را بوجود شريف امير المؤمنين عليه السّلام تكميل و تمام نمود و همينكه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از دنيا رفت ابن ابى حمزه و يارانش تلاش و سعى ميكردند كه نور حق را خاموش كنند و ليكن خداوند نگذاشت و نور خود را بوسيله من (وجود مقدس حضرت رضا عليه السّلام) تمام كرد و اين شيوه و سيره اهل حق است كه اگر بآنها چيزى عطا شود خوشحال شوند و چنانچه چيزى از آنها گرفته شود جزع و زارى نميكنند زيرا آنها اهل ايمان بوده و بر يقين ميباشند اما كسانيكه بر راه باطل هستند اگر چيزى بآنها برسد مسرور شده و اگر چيزى از آنها گرفته شود فرياد و زارى و اظهار عجز ميكنند زيرا آنها گرفتار شك و ترديد هستند، خداوند ميفرمايد «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» 98    بعد آن حضرت فرمود مستقر بمعناى ثابت و مستودع عاريه است. و در تهذيب از محمد بن سليمان ديلمى روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم شيعيان شما ميگويند ايمان بر دو نوع است ثابت و عاريه بمن دعائى تعليم بفرمائيد كه مداومت بقرائت آن كنم تا ايمانم كامل و ثابت بماند، فرمودند در تعقيب نمازهاى واجب خود بخوان‏ : رضيت باللّه ربا و بمحمد صلى اللّه عليه و آل نبيا و بالإسلام دينا و بالقرآن كتابا و بالكعبة قبلة و بعلى عليه السّلام وليا و اماما و بالحسن و الحسين و الائمة من ولد الحسين صلوات اللّه عليهم ائمة اللهم انى رضيت بهم ائمة فارضنى لهم انك على كل شي‏ء قدير

عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ 98   چيست؟ فرمود اهل شهر شما چه معنى ميكنند آيه را؟ عرض كردم ميگويند مستقر چيزيست كه در رحم مادر است و مستودع در پشت پدر مراد ميباشد!! فرمود دروغ ميگويند مستقر آن ايمانى است كه در دل قرار گرفته و هرگز خارج نشود، و مستودع ايمان عاريه است كه زمانى باشد، سپس آن ايمان برطرف شود و بيرون آيد و زبير از آنهاست كه ايمانش عاريه بود و پس از مدتى از ايمان خارج شد و نيز فرمود زبير از كسانى بود كه روزى كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وفات نمود شمشير خود را از غلاف بيرون آورده و ميگفت در غلاف نميكنم تا با على عليه السّلام بيعت كنند مردم، سپس همان شمشير را بعد از بيعت با آنحضرت  بروى آن بزرگوار كشيد و با امير المؤمنين صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جنگ كرد در بصره پس ايمان او عاريه بود، در نور و روشنائى جمال امير المؤمنين از اول راه ميرفت سپس خداوند آن نور ايمان را از او گرفت و فرمود ايمان ثابت آن ايمانى است كه تا روز قيامت ثابت بماند و عاريه ايمانى است كه پيش از مرگ گرفته شود و بر طرف گردد

 

قوله وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ   112     مراد آنستكه خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث برسالت نفرموده مگر آنكه در امت او شياطينى از جن و انس بوده و بيكديگر ميگفتند باين پيغمبر ايمان نياوريد كه سخنان مزخرف و گفتار وحى آنها دروغى ميباشد و حسين بن سعيد از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود خداوند پيغمبرى را نفرستاده مگر آنكه در امت او دو شيطان بودند كه آن پيغمبر را اذيت نموده و مردم را گمراه ميكردند شياطين همزمان نوح قيطيقوس و خرام شياطين هم عصر حضرت ابراهيم مكيل و رزام و شياطين زمان موسى سامرى و مرعتيا و هم عصر عيسى بولس و مريتون و شياطين زمان پيغمبر اكرم حبتر و زريق بودند كه كنايه از اولى و دومى است‏

 

در كافى از منصور بن يونس روايت كرده گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ 122    را؟ فرمود كسيكه بولايت امير المؤمنين پى نبرده و غافل بوده او را بولايت رهبرى نموديم و مراد او از فاحييناه ولايت است و كسيكه ولايت غير ائمه را دارا باشد مانند كسى است كه در تاريكى فرو رفته باشد.

 

قوله تعالى: قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا 150 فرمود حضرت امام زين العابدين عليه السّلام والدين در اين آيه مراد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى در آيه وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنمردمى را كه نگاه داشتند گويند پروردگارا ما را بدنيا بر گردان تا ديگر آيات ترا تكذيب نكنيم و از مؤمنين باشيم خداوند ميفرمايد آنها دروغ ميگويند و نيز بسند خود از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كرده گفت امير المؤمنين عليه السّلام را بيرون شهر كوفه ديدم بدنبال آنحضرت رفتم تا بقبرستان يهودى‏ها رسيد وسط قبرستان توقف فرمود و صدا زد يا يهود يا يهود ناگاه از ميان قبور صدائى بلند شد لبيك لبيك اى امير المؤمنين عليه السّلام امر شما مطاع است چه ميفرمائيد؟ آنحضرت فرمود عذاب خدا را چگونه مشاهده كرديد؟ جواب دادند ما بسبب نا فرمانى بشما معذب هستيم مانند نا فرمانى كردن نسبت به هرون و هر كس ترا اطاعت ننمايد و نافرمانى كند تا قيامت در عذاب است سپس چنان فريادى از آنها برخاست كه نزديك بود آسمان بزمين فرو ريزد و من از ترس بيهوش شدم و چون بهوش آمدم ديدم امير المؤمنين عليه السّلام جلوس فرموده بر تختى از ياقوت سرخ و تاجى از انواع جواهرات بر سر و لباسى سبز و زرد رنگ در بر داشت و صورت حضرتش چون قرص ماه ميدرخشيد حضورش عرض كردم اى امير المؤمنين عليه السّلام و اى مولاى من اينست سلطنت و پادشاهى بزرگ؟ فرمود بلى اى جابر سلطنت ما از سلطنت سليمان بن داود بزرگتر است سپس آنحضرت بطرف كوفه باز كشت و منهم عقب سر او آمدم داخل مسجد شدند و قدمها را آهسته بر ميداشت و ميفرمود نه  بخدا بجا نميآوريد و قبول نميكنيد حضورش عرض كردم با كه سخن ميگوئيد و مخاطب شما كيست منكه كسى را مشاهده نمينمايم؟ فرمود هم اكنون عالم برهوت بر من كشف شده و مى‏بينم اهل عالم را در ميان تابوت‏ها عذاب ميكنند و آنها را صدا ميزنند و ميگويند ما را بسوى دنيا بر گردان ما بفضيلت و ولايت شما اعتراف و اعتقاد خواهيم نمود بآنها ميگويم بخدا قسم دروغ ميگوئيد و هرگز اقرار نكنيد سپس آيه را تلاوت فرمود وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ  انعام 28   اى جابر نيست كسى كه با من مخالفت بنمايد مگر آنكه خداوند او را در قيامت كور محشور نموده و در صحراى قيامت و عرصات سرگردان بماند قوله تعالى: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ انعام 30   اين آيه گفتار كسانى را كه منكر قيامت هستند حكايت ميكند

 

                        ابى حمزه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده گفت از آنحضرت معناى آيه فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ 44    را سؤال نمودم؟ فرمود هر وقت مردم با آنكه مأمور بقبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام هستند ترك ولايت آن جناب كنند درهاى دولت را بروى آنها باز نموده و آنان را به ثروت دنيا گرفتار سازيم تا آنكه قيام حضرت حجت عليه السّلام بر پا شود و آنها گمان داشتند كه هيچوقت پادشاه و پيشوائى براى ايشان نيست.

 عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى قنبر غلام امير المؤمنين عليه السّلام وارد شد بر حجاج از او سؤال كرد اى قنبر چه كارهائى براى امير المؤمنين عليه السّلام انجام ميدادى؟ گفت آب وضوء آن حضرت را حاضر ميگردم پرسش كرد پس از فراغت از نماز چه آيه‏اى تلاوت ميفرمودند؟ عرض كرد اين آيه را فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا تا آخر وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ   45   حجاج گفت آيا اين آيات را تاويل ميگرد بما بنى اميه؟ پاسخ داد آرى گفت حجاج اگر تو را بقتل برسانم چه كارى انجام ميدهى؟ عرض كرد در اينصورت شخص سعيدى را شقى بقتل رسانيده امر كرد گردن قنبر را زدند

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:49 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه از محمد بن نعمان در آيه وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ   3  انعام تا آخر آيه روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه را سؤال نمودم؟ فرمود همچنانكه خداوند در آسمان و زمين ميباشد در همه جا و هر مكانى موجود است گفت حضورش عرض كردم در هر مكانى بذاته موجود است؟ فرمود واى بر تو اى پسر نعمان مكانها ظرف است و هر گاه بگوئى خداوند بذاته و در هر مكانى هست ناگزير ميشوى كه بگوئى خداوند محتاج بمكان است لكن خداوند بكليه مخلوقات خود احاطه علمى داشته و بر هر چه آفريده قدرت و سلطنت دارد و دانش او بزمين كمتر از علم او بآسمان نيست و چيزى از او دور نيست و تمام موجودات از نظر قدرت و احاطه در حضور او مساويست شيخ مفيد در كتاب ارشاد روايت كرده گفت جمعى از دانشمندان يهود نزد أبو بكر رفته و باو گفتند آيا تو خليفه پيغمبر هستى؟ گفت بلى گفتند ما در تورات ديده و خوانده‏ايم كه خليفه پيغمبر داناترين افراد امت است بما خبر بده كه خداوند در كجاست آيا در آسمان است يا در زمين؟ گفت خدا در آسمان و روى عرش قرار گرفته است يهوديان گفتند پس يا در زمين خالى از خداست و او در مكانى است غير از مكان ديگر؟ ابو بكر بآنها گفت اين سخنان زنادقه است از حضور من دور شويد و گر نه ميگويم شما را بقتل برسانند دانشمندان يهود پشت بابو بكر نموده و از بيانات او تعجب كرده و بناى استهزاء و مسخرگى را بدين اسلام گذاردند كه ناگاه امير المؤمنين رسيد بآنها فرمود ايجماعت يهود آنچه را كه از أبو بكر پرسيده بوديد و جوابى را كه او بشما داده است دانستم اينك بشنويد خداوند بزرگتر از آنست كه در مكانى باشد بدون آنكه در جاى ديگر نباشد او در همه جا هست لكن نه بطوريكه تماس پيدا كند و نزديك باشد بلكه بطور احاطه علمى و من الان از كتاب تورات خودتان آيه را بشما ميگويم كه شاهد اين سخنانم باشد اگر صحيح بود آيا شما ايمان مى‏آوريد؟ عرض كردند بلى فرمود آيا در كتاب تورات نديده‏ايد كه روزى موسى نشسته بود فرشته‏اى از جانب مشرق حضور او آمد موسى باو گفت از كجا مى‏آئى؟ گفت از حضور پروردگار فرشته ديگر از طرف مغرب آمد و موسى پرسيد از كجا ميآئى؟ گفت از حضور خداوند فرشته سوم آمد گفت از كجا ميآئى؟ گفت از آسمان هفتم و از حضور پروردگار آمده‏ام فرشته چهارم رسيد و گفت از هفتمين طبقه زمين و از نزد پروردگار ميآيم موسى گفت تقديس و تسبيح ميكنم خدائى را كه هيچ مكانى از او خالى نميباشد و بمكانى نزديكتر از مكان ديگر نيست يهوديان بوحدانيت خدا شهادت داده گفتند تو خليفه پيغمبر هستى و آن شخص حق ترا غصب نموده و بر شما غلبه كرده است.   سپس خداوند خبر ميدهد كه اگر علامت و نشانه بفرستيم و يا اگر فرشته هم نازل شود ايمان نميآوريد و بهلاكت خواهيد رسيد چه رويه حضرت حق در باره امم سالفه چنين بوده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از نظر عطوفت و مهربانى كه بر امتش داشت از آيات معاف گرديد و باين جهت خداوند حق شفاعت را بآن حضرت اختصاص داد

 

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ  23   فرمود مراد بشرك در اينجا شرك در ولايت امير المؤمنين است.

و عياشى از ابى معمر سعدى روايت كرده گفت مردى حضور امير المؤمنين آمد عرض كرد من در قرآن آياتى را مى‏بينم كه ناقض يكديگر بوده و بعضى از آنها بعض ديگر را تكذيب مينمايد و از اين نظر در مورد قرآن خداوند در شك افتاده‏ام                       

 امير المؤمنين بآن مرد فرمود مادرت بعزايت بنشيند در كجاى قرآن و بكدام آيه شك دارى؟ عرض كرد خداوند در يك جا ميفرمايد يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً   نبا 38    و در جاى ديگر ميفرمايد در آنوقتيكه ضعيف شدند ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ   انعام  23     و در آيه ديگر ميفرمايد يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً   عنكبوت 25   و باز ميفرمايد إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّار  ص64    و نيز فرموده لا تَخْتَصِمُوا لَدَي   ق 28  و در آيه ديگرى ميفرمايد الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.يس 65 

يكمرتبه ميگويد تكلم ميكنند و مرتبه ديگر ميفرمايد تكلم نميكنند و يك جا ميفرمايد دست و پا و پوست‏هاى بدن ايشان سخن ميگويد و در جاى ديگر ميفرمايند سخن نميگويند مگر بآنهائى كه اجازه سخن داده شده و سخن براستى و حق بگويند معناى اين آيات و تضاد آنها با يكديگر چيست؟ حضرت بآن مرد فرمود اين آيات مربوط بيك مكان و مورد نيست و مربوط بموارد بسيارى است در روز قيامت كه مقدارش پنجاه هزار سال است خداوند تمام خلايق را در يكجا جمع نمايد و همه يكديگر را شناخته بعضى از آنها با بعض ديگر سخن گويند و آنها كسانى هستند كه از پيغمبران اطاعت نموده و پيروى حق كرده و با يكديگر در نيكى و تقوى كمك و معاضدت داشته‏اند و اهل معصيت كه در دنيا معاصى خدا را بجا آورده و در ارتكاب معصيت بهمديگر يارى و همكارى نموده‏اند يكديگر را لعنت مينمايند سپس خداوند آنها را در جاى ديگرى جمع ميكند كه از يكديگر گريزان شده و فرار كنند چنانچه ميفرمايد يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ   عبس  34   تا آنجا كه فرمود يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه عبس  37    بعد از آن در مكان سوم آنها را جمع مينمايد و چنان صيحه زنند كه اگر آن صيحه را در دنيا شنيده بودند بكلى از تمام كارها دست كشيده غافل ميشدند و چنان گريه ميكنند كه بجاى اشك خون خواهند گريست و پس از آن در محل چهارمى خلايق جمع ميشوند و آنها را بسخن ميآورند ولى بآنچه در دنيا مرتكب معصيت شده‏اند اقرار ننمايند و ميگويند وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ   انعام 23   آنگاه بدهن‏هاى ايشان مهر زده ميشود و اعضاء بدن آنها را بسخن در آورند و بگناهانى كه نموده‏اند شهادت بدهند و همينكه مهر از دهانشان بر ميدارند باعضاى بدن خويش ميگويند چرا بر عليه ما شهادت داديد؟ اعضا جواب ميدهند خدائى كه هر چيزى را بسخن در ميآورد ما را به سخن در آورد باز در مكان پنجم آنها را جمع كنند و كسى سخن نميگويد مگر آنكه خداوند اجازه فرمايد و از آنجا بمكان ششم جمع نمايد و خلايق با هم مخاصمه كنند و تمام اين وقايع قبل از حساب است و همينكه مشغول بحساب شوند هيچكس در فكر ديگرى نيست و از خداوند مسئلت ميكنيم كه آنروز را بر ما آسان فرمايد. و سليم بن قيس هلالى در اصل خود از مولاى ما امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه فرمود طايفه ناجيه آنهائى هستند كه از من پيروى و اطاعت نموده و از دشمنان من بيزارى جويند و در تمام امور خود تسليم امر من باشند و حق مرا چنانچه خداوند در قرآن واجب فرموده بشناسند و در باره من شك نياوردند خداوند دل‏هاى ايشانرا از محبت ما نورانى گرداند و به ببهشت داخل كند و بدانيد اوصياء و امامان بعد از من تا روز قيامت آنهائى هستند كه خداوند اطاعت آنها را باطاعت خود مقرون فرموده در آيات بسيارى از قرآن و ما را پاكيزه فرموده و حجت بر خلايق و گواه آنان كرده در روى زمين و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده كه از يكديگر هرگز جدا نميشويم تا در كنار حوض كوثر حضور پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم برسيم.

پنج شنبه 3 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:40 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه در آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ تا آخر آيه از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود شبى كه مرا بآسمان بردند جبرئيل مرا به نهرى رسانيد كه نامش نور بود جبرئيل گفت اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از اين نهر پر بركت عبور كن خداوند تعالى و پروردگار نور اين نهر را بسط داده و ديده ترا نورانى نموده است اين نهرى است كه نه فرشته مقرب و نه پيغمبر مرسلى از آن عبور نميكنند و فقط من هستم كه هر روز در اين نهر فرو رفته و بيرون ميآيم و عبور ميكنم پيغمبر اكرم فرمود از نهر عبور كردم تا رسيدم به حجب كه مجموعا پانصد حجاب است كه فاصله ميان هر حجابى تا حجاب ديگر پانصد سال راه ميباشد جبرئيل بمن گفت پيش برو گفتم اى جبرئيل پس چرا با من نميآئى؟ گفت من از اين مكان نميتوانم تجاوز كنم من پيش رفتم تا آنجائى كه خدا ميخواست و شنيدم كه پروردگار فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من محمودم و تو محمدى و اسم ترا از اسم خودم مشتق نمودم هر كس بتو متصل شود من هم باو نزديك ميشوم و هر آنكه از تو جدا و بريده شود منهم رحمت خود را از او جدا سازم و از او دور شوم، بسوى بندگانم برگرد و آنانرا خبر بده كه شما را من گرامى داشتم و من هيچ پيغمبرى را مبعوث نكردم مگر آنكه وزيرى از براى او قرار دادم، و على را وزير تو معين نمودم. پيغمبر اكرم از آسمان فرود آمد و كراهت داشت كه آنچه خداوند فرموده بود ببندگان خبر بدهد از ترس آنكه نبادا مردم باور ننموده و نسبت دروغ باو بدهند تا آنكه شش روز از معراج پيغمبر گذشت خداوند اين آيه را نازل فرمود:فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز صبر نمود تا روز هشتم شد خداوند اين آيه را نازل فرمود: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.

رسول خدا فرمود بعد از وعده دادن و ترسانيدن اين آيه تهديد است همانا امر پروردگار را اطاعت ميكنم تكذيب اين مردم بر من آسانتر است از اينكه در دنيا و آخرت مورد عقاب قرار بگيرم، جبرئيل بر على بن أبي طالب سلام نمود و بكلمه امير المؤمنين خطاب كرد آنحضرت گفت اى پيغمبر خدا سخنانى ميشنوم كه گوينده آنرا مشاهده نمينمايم؟! پيغمبر فرمود يا على اين جبرئيل است كه آمده تا گواه باشد آنچه را خداوند در باره تو  بمن امر فرموده بمردم برسانم آنگاه رسول اكرم بيك يك از مردم امر كرد بعلى سلام نموده و بگويند اى امير المؤمنين و سپس آن خطبه معروف را قرائت فرموده و على را بروى دست بلند كرده چنانچه در سوره مائده مشروحا بيان گرديد و سلمان و مقداد و أبو ذر و عمار بن ياسر گفتند بخدا قسم هنوز شب نشده بود آن روز كه اين آيه نازل شد.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً و پيغمبر اكرم مكرر اين آيه را بر مردم قرائت فرموده و گفتند كامل بودن دين و اتمام نعمت و خوشنودى خداوند در رسانيدن امر ولايت امير المؤمنين و ولى بودن اوست بعد از من در ميان شما.

و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود امير المؤمنين فرموده در آيه اول سوره انعام گفتار سه طايفه رد شده است يكى قول دهرى مسلكان كه ميگويند موجودات و آسمان و زمين از اول بوده است و كسى آنها را نيافريده خداوند در جواب آنها ميفرمايد الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و فرمود وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ كه اين كلام رد بر آتش پرستان و زردشتيان و آنهائى است كه ميگويند نور و ظلمت هر دو مدبران امورند و بعد فرمود ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ كه اين جمله رد بر مشركين عرب ميباشد كه ميگفتند بت‏هاى ما خدايانى هستند كه هرگز دست از پرستش آنان بر نميداريم.                       

 

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : ارادتمند

يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُم 119    ضريس از حضرت باقر عليه السّلام در معنى اين آيه روايت كرده فرمود زمانى كه روز قيامت شد مردم همه زنده شده براى حساب بعرصه محشر وارد و همگى در جد و جهد و تلاش هستند كه زودتر خلاص شوند، در عرصه محشر ميايستند و خداوند از فوق عرش چنان بر همه آنها احاطه پيدا ميكند كه قابل وصف نيست اولين صدائى كه منادى مينمايد و تمام خلايق ميشنوند آنست كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را باسم   محمد بن عبد اللّه بنى قرشى العربى صدا ميزنند و پيش ميآيد آنجناب تا اينكه در طرف راست عرش پروردگار توقف مينمايد پس از آن امير المؤمنين على بن أبي طالب را ندا ميكنند و آنحضرت در طرف چپ عرش قرار ميگيرد بعد امت پيغمبر را صدا ميزنند و در طرف چپ على عليه السّلام ميايستند سپس هر يك از انبياء و امت آنها را ندا ميدهند و در طرف چپ عرش ميايستند آنگاه اول كسى را كه در موقف سؤال حاضر ميكنند قلم است كه بصورت آدمى نزد عرش حاضر شده توقف ميكند. خداوند تبارك و تعالى ميگويد آيا در لوح آنچه را كه بتو وحى و الهام شده نوشتى؟ قلم ميگويد بلى اى خداوند تو ميدانى كه آنچه بمن وحى فرموده بودى در لوح نوشتم خداوند ميفرمايد شاهد بر صدق مدعايت كيست؟ جواب ميدهد پروردگارا آيا غير از ذات اقدست كسى بر اسرارت اطلاع يافته كه شاهد بر آن باشد خطاب ميرسد با اين حجت و بيانت رستگار شدى، بعد از قلم لوح بصورت آدمى حضور يافته و در كنار قلم توقف ميكند و باو ميفرمايد آيا قلم آنچه از وحى و الهام باو شده بود بر تو نوشت؟ لوح ميگويد آرى و من آنها را بفرشته اسرافيل رسانيدم آنگاه اسرافيل خوانده ميشود و آنهم‏ بصورت آدمى آمده و پهلوى لوح و قلم ميايستد خداوند فرمايد آيا لوح آنچه را كه بر آن نوشته بود بتو رسانيد؟ عرض ميكند بلى و آنرا بفرشته جبرئيل رسانيدم جبرئيل خوانده ميشود و پيش ميآيد و در كنار اسرافيل ميايستد باو خطاب ميشود كه آيا اسرافيل آنچه را بايد بتو برساند رسانيد؟ ميگويد بلى و آنها را بسوى پيغمبرانت رسانيدم و تمام اوامر و نواهى كه امر و مقرر شده بود به پيغمبران يكى بعد از ديگرى ابلاغ نمودم و آخرين آنها كه وحى و حكمت و دانش و كتاب آسمانى قرآن را بوى رسانيدم محمد بن عبد اللّه عربى قرشى حرمى حبيب و دوستت بود حضرت باقر عليه السّلام فرمود اول كسى كه از فرزندان آدم را براى سؤال بخوانند محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است كه خداوند باو جزا ميدهد و در آنروز در محضر كبريائى پروردگار مقرب‏تر و نزديكتر از آنحضرت كسى نيست و خداوند ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا جبرئيل آنچه وحى شده بود رسانيد و بسويت كتاب و حكمت و دانشى كه فرستاده بودم آورد؟ گويد بلى مجددا ميفرمايد گواه تو كيست؟ ميگويد ذات مقدس پروردگار شاهد و گواه است و نيز فرشتگان و نيكوكاران امتم گواه و شاهدند كه آنچه را بمن وحى و ابلاغ شده به بندگان و افراد امت رسانيده‏ام و اداى رسالت كرده‏ام و البته گواهى خودت كافى است، آنگاه فرشتگان را براى گواهى بخوانند و گواهى دهند و امت را براى گواهى رسانيدن احكام بخوانند و گواهى دهند سپس ميفرمايد: اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيا در ميان امت بجاى خود كسى را گذاشتى كه حكمت و دانش را بپا داشته و قرآن و كتاب مرا تفسير و بيان كند و در مواقع بروز اختلاف در احكام دين باو مراجعه و پس از تو آن شخص حجت و جانشين من در روى زمين باشد؟ ميگويد بلى اى خداوند من على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وزير و وصى و بهترين امتم را در زمان حياتم بخلافت و جانشينى خود نصب كرده و امت را باطاعت و فرمانبردارى از او ملزم ساخته و از آنها بر اين امر بيعت گرفتم و عهد نمودند كه او را پيشوا و مقتداى خود بشناسند آنگاه على عليه السّلام را بخوانند و باو ميفرمايد آيا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره تو بامت وصيت نمود و براى جانشينى و خلافت تو از آنها عهد و پيمان گرفت و ترا در زمان حياة خود نشانه هدايت خلق قرار داد و آيا تو براى آن مقام ايستادگى و استقامت كردى؟

على عليه السّلام گويد بلى اى پروردگار، محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرا جانشين خود نمود و در زمان حياتش بخلافت نصب كرد ولى همينكه روح او را بسوى خودت قبض فرمودى امت منكر خلافت من شده و مكر و خدعه نمودند و مرا پيروى و تمكين نكرده و كسى كه مؤخر بود بر من مقدم داشته و مرا كه مقدم بودم مؤخر گذاردند و نزديك بود مرا بقتل برسانند و سخنان مرا نشنيده و اطاعت و فرمانبردارى نكردند تا جائيكه ناگزير به جنگ و جهاد شده و بالاخره در همين راه مرا كشتند خداوند ميفرمايد آيا بعد از خودت حجت و خليفه در ميان امت گذاشتى كه رهنماى بندگان در روى زمين باشند و آنها را بسوى دين من هدايت و رهبرى كنند؟ ميگويد بلى اى پروردگار حسن فرزندم كه فرزند دختر پيغمبرت بود در ميان امت بجا گذاشتم، لذا امام حسن عليه السّلام را بخوانند و از او سؤالى را كه از على عليه السّلام شده بود بنمايند و بعد از آن يك بيك امامان را خوانده و سؤال ميفرمايند و هر كدام حجت و دليل آورند مانند حجت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و خداوند عذر آنها را قبول فرموده و حجت و برهان آنها را ميپذيرد و ميفرمايد اين روزى استكه نفع ميدهد براستگويان سخنان و گفتار راست آنان پس ضريس راوى   حديث گفت در اين جا فرمايشات حضرت باقر عليه السّلام صلوات اللّه عليه و على آبائه الطاهرين منقطع شد

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى روايت كرده در آيه وَ حَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ   71   از حضرت صادق عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حياة داشت و در ميان مردم بود گمان كردند كه آزمايش نميشوند ولى كور و كر شدند وقتى كه آن حضرت رحلت فرمود از ميان آنها و همينكه امير المؤمنين عليه السّلام قيام فرمود و زمام امور را بدست مبارك گرفت خداوند توبه آنها را قبول نمود پس از آن باز كر و كور شدند و تا ساعت قيامت در وادى گمراهى سير نموده و سرگردان ميروند.

و اين روايت را عياشى نيز ذكر نموده است. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام معناى آيه آنستكه آنمردم گمان كردند آنها را بولايت امير المؤمنين عليه السّلام آزمايش نميكنند و در زمان پيغمبر اكرم هم كور شدند و نتوانستند مقام على را مشاهده كنند و هم كر شدند كه بسخنان پيغمبر گوش ندادند و بعد از پيغمبر و قيام امير المؤمنين بر آن كورى و كرى تا اينساعت و تا ظهور حضرت حجة عليه السّلام باقى بمانند.

 

حصين بن حمدان خصيبى و حسن بن ابو الحسن ديلمى صاحب كتاب ارشاد ديلمى  هر دو از حضرت صادق عليه السّلام در ذيل آيه إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطان 90  تا آخر آيه روايت كرده‏اند كه فرمود روزى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ابو بكر را در محليكه سكه بنى نجار بود ملاقات كرد ابو بكر بآنحضرت سلام كرد و گفت اى ابو الحسن گمان ميكنم كه شما از اينكه مردم در سقيفه بنى ساعده جمع شده و مرا خليفه نموده‏اند مكدر شده‏ايد بدانيد كه من مايل باين امر نبودم و نميتوانستم با آراء مردم مخالفت كنم و پيغمبر فرموده امت من بر خطا جمع نميشوند امير مؤمنان فرمود كدام امت بر خطا جمع نميشوند آنهائيكه اطاعت پيغمبر نموده و برهنمائى او هدايت يافته و در دين و امر خدا تغييرى نداده و بعهديكه خدا و رسولش در باره من از آنها گرفته وفا كرده‏اند يا مانند شما كه امر خدا را تغيير داده‏ايد ابو بكر گفت اى على بخدا قسم اگر كسيكه من باو وثوق دارم باين امر شهادت بدهد همانا امر خلافت را تسليم شما ميدارم امير المؤمنين فرمود كيستكه از پيغمبر موثق تر باشد كه در چهار مكان از تو و يارانت در باره ولايت من عهد گرفت و در بين ايشان عمر و عثمان هم حضور داشتند.

 يكى در بيعت الرضوان. در زير درخت. دوم- در خانه ام سلمه. سوم- در يوم الدار. چهارم- در روز غدير خم

 پس از مراجعت از حجة الوداع- كه شما تماما گفتيد شنيديم و اطاعت ميكنيم امر خدا و رسول او را و پيغمبر اكرم گواهى شما را بر خودتان حجت گرفت و گفتيد خدا و رسول او شاهد و گواه ما ميباشد و باز پيغمبر فرمود بايد حاضرين اين امر را بغائبين برسانند و بعضى از شما شاهد بعضى ديگر باشيد و همه شما ولايت مرا بمن تهنيت و تبريك گفته و عمر نزديك من آمده و دست خود را روى كتفم گذاشت و در حضور شما گفت:

بخ بخ لك يا على اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة يا على صبح نمودى در حالتى كه تو مولاى من و مولاى مؤمنان هستى أبو بكر گفت اى ابو الحسن بيان امرى نمودى كه اگر من در حياة پيغمبر از آنحضرت ميشنيدم كاملا اطاعت ميكردم امير المؤمنين باو فرمود اى ابو بكر خدا و رسول شاهد بر تو ميباشند اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زنده شود و بفرمايد چرا در حق من ستم نمودى حقيكه خدا و رسول او  براى من مقرر فرموده‏اند، نه براى تو و ساير مسلمين ديگر، چه ميگوئى؟ و آيا حق مرا تسليم نموده و بكنار خواهى رفت؟ گفت آرى اگر پيغمبر را بعد از رحلت او مشاهده نموده و بمن امر كند خلافت را بشما واگذار خواهم كرد، امير المؤمنين دست ابو بكر را گرفته بجانب مسجد قبا برد و هر دو وارد مسجد شدند ابو بكر ديد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشغول نماز است از ترس بصورت بزمين افتاد و غش كرد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صدا زد اى ابو بكر سر بردار از زمين اى گمراه حيله‏گر و فتنه‏انگيز ابو بكر سر برداشت و گفت لبيك اى رسول خدا آيا پس از مرگ باز زندگانى و حياة است؟ پيغمبر فرمود واى بر تو اى ابو بكر آن خدائى كه زنده مينمايد همان خداست كه ميميراند و بهر كارى توانائى دارد ابو بكر ساكت شد پيغمبر اكرم بحالت غضبناك بر ابو بكر نظر نموده و فرمود اى ابو بكر واى بر تو عهدى كه در چهار موضع براى على در نزد خدا و رسولش كردى فراموش نموده؟ گفت فراموش نكرده‏ام فرمود پس چرا حق على را غصب كرده و با او بمنازعه برخاستى؟ و تمام عملياتى كه ابو بكر مرتكب شده بود پيغمبر باو گوشزد فرمود                         و آنچه را كه قبلا امر فرموده بود مجددا بابو بكر تكرار نمود ابو بكر عرض كرد ايرسول خدا آيا توبه من قبول ميشود و اگر خلافت را بعلى واگذار كنم خداوند از گذشته من خواهد گذشت؟ فرمود بلى اگر تو چنانچه ميگوئى عمل نمائى من ضمانت خواهم نمود كه خداوند توبه ترا قبول فرمايد و بر عهد خود استوار باش و پيغمبر از نظر ابو بكر پنهان شد ابو بكر بامير المؤمنين عليه السّلام متوسل شده گفت واى بر من اى على با من بيائيد كه در مسجد پيغمبر رفته بالاى منبر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشاهدات خود را بمردم بگويم كه چگونه پيغمبر را زيارت نموده و اوامر آنحضرت را كه بمن فرموده بمردم تذكر داده و خلافت را بشما تسليم كنم، امير المؤمنين فرمود من با شما خواهم آمد ولى شيطانى كه با تو هست نميگذارد اين كار را انجام دهى، ابو بكر گفت اگر شيطان مرا رها نكند من شيطان را رها مينمايم و از او اطاعت نخواهم كرد، امير المؤمنين فرمود من براى آنكه حجت را بر تو تمام كنم پيغمبر را بتو نشان دادم و اطمينان دارم كه برخلاف آنچه ميگوئى پيروى از شيطان خواهى نمود و از مسجد قبا خارج  شده بطرف مسجد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روانه شدند ابو بكر در هر لحظه رنگش متغير ميشد و مردم هم كه بابو بكر نگاه ميكردند با خود ميگفتند چه حادثه‏اى روى داده كه ابو بكر آنقدر متوحش و ترسناك شده عمر او را ديد و گفت اى خليفه رسول خدا چه خبر است كه تا اين حد وحشت دارى؟ ابو بكر گفت اى عمر دست از من بدار بخدا قسم ديگر گفته‏هاى ترا قبول نميكنم، عمر گفت قصد كجا داريد؟ جواب داد ميخواهم بمسجد و بالاى منبر رفته امر مهمى را بمردم بگويم، عمر گفت اكنون وقت مسجد و منبر نيست!! ابو بكر گفت اى عمر مرا رها كن و من بسخنان تو احتياجى ندارم عمر گفت پيش از رفتن بمسجد لااقل براى تجديد وضو بخانه ما بيا ابو بكر بامير المؤمنين نظر نموده گفت اى ابو الحسن شما بمسجد رفته و نزد منبر بنشينيد تا من بسوى شما بيايم آنحضرت تبسمى كرد و فرمود نگفتم شيطان ترا رها نميكند و نميگذارد قصد خود را انجام دهى، امير المؤمنين بمسجد تشريف برد و ابو بكر و عمر هم بمنزل رفتند و و ابو بكر شرح قضاياى خود و ديدن پيغمبر و اينكه او امرنموده است خلافت را بامير المؤمنين تسليم دارد براى عمر بيان كرد و گفت على بمن گفته كه تو اى عمر شيطانى هستى و نميگذارى من بعهد خدا و رسولش عمل نمايم عمر بابو بكر گفت ترا بخدا قسم بياد ميآورى روز اول ماه رمضانى كه روزه بر ما واجب شده بود وقتى كه حذيفه يمانى و سهل بن حنيف و نعمان ازدى و خزيمة بن ثابت بسوى خانه تو آمده بودند كه قروض خود را تأديه كنند از پشت در صدائى شنيده و توقف كردند شنيدند كه عيالت ام بكر ميگويد آفتاب بلند شده برخيز و داخل خانه پنهان شو تا اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صداى ترا نشوند و خون ترا حلال نشمارند زيرا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خون كسى را كه مخالفت با امر خدا نموده و بدون علت مسافرت و بيمارى عمدا روزه رمضان را افطار كند حلال شمرده است بعيالت گفتى طعامى كه از شب مانده بياور و ظرفى از شراب پر كن عيالت طعام و شراب برايت آورده و در روز ماه رمضان شراب نوشيده مست شدى و اين اشعار را خواندى و آن جماعت از پشت در صداى تو را مى‏شنيدند ترجمه اشعار ابو بكر اين است اى ام بكر مرا بحال خودم واگذار- همانا مرگ ما را مانند گياه خشك و نابود  ميسازد- قوم و عشيره ما هميشه سرگرم شرابند- پسر ابن ابى كبش بما ميگويد كه زود است زنده شويم- كجاست زنده شدن؟- زنده شدن پس از مرگ از موهومات و خيالاتست- آنچه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميگويد باطل است و از سخنان بى‏پايه و زورگوئى است- آگاه باشيد آيا كسى هست از جانب من بخداى رحمن خبر رسانيده و بگويد كه من تارك ماه رمضانم و روزه آنرا افطار ميكنم و برساند باو كه هر چه به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى ميكند همه از افسانه‏هاى پيشينيان است اگر راست ميگويند خدا مانع شراب خوردن من شود و دست مرا بگيرد كه در ماه رمضانش غذا نخورم و كار حكيم آنست كه اگر الاغى ديد بگردنش افسار مى‏اندازد».

تمام اين اشعار و سخنان كفر آميزت را حذيفه و همراهانش از پشت در شنيده و ديدند كه پيغمبر را هجو ميكنى يكدفعه بخانه‏ات هجوم آوردند و ترا اى ابو بكر ديدند كه كاسه پر از شراب را در دست گرفته و مينوشى بتو گفتند اى دشمن خدا و رسول اين چه حالت است؟ و ترا بمسجد برده كه در حضور پيغمبر اكرم قصه تو را با اشعارت بگويند و بعضى هم بتو ميگفتند بگو ديشب هم شراب خورده بودم و عقلم زايل شده تا حد بتو نزنند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون آمده بسويت نظر كرده و فرمود واى بر تو مگر نميدانى كه شراب و مسكرات عقل را زايل ميكند؟ و ما گفتيم اى پيغمبر گرامى امرء القيس اشعارى در ذم شراب گفته است:                       «شربت الاثم حتى زال عقلى             كذاك الخمر يفعل بالعقول»

 يعنى شراب خوردم تا عقلم زايل شد و همين كار را مسكرات با عقل‏ها مينمايند.

اى ابو بكر ترا چه شده آنوقت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را تكذيب مينمودى و اكنون او را تصديق ميكنى و حال آنكه باعتقاد ما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى دروغگو و ساحر بود؟ ابو بكر گفت اى عمر براى من شكى از آنچه ميگوئى نيست و قصه آن ماه رمضان و خوردن شراب و گفتن آن اشعار را بخوبى بخاطر دارم و الان بهمان عقيده باقى هستم بمسجد برو و بعلى بگو انتظار مرا نداشته باشد عمر بمسجد رفته و بعلى گفت در پى كار خويشتن برو و از فكر آنكه خلافت را بگيرى منصرف شو امير المؤمنين تبسمى فرمود و سپس گفت واى بر تو اى عمر و واى بر اين امت كه شما خليفه و پيشواى آنها باشيد عمر در پاسخ گفت   اى على گفته‏هاى شما حق و راست است هر چه ميخواهى بگو و امير المؤمنين بجانب منزل خود برگشت.

و اين روايت را طبرسى در احتجاج و ديگران با اندك اختلافى ذكر نموده‏اند.

و شيخ در تهذيب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود بشارب خمر بايد حد بزنند چه كم آشاميده باشد چه زياد. و فرمود قدامة بن مظعون را كه شراب آشاميده بود نزد عمر آوردند و پس از گواهى شهود عمر از امير المؤمنين كسب نظر نمود امير المؤمنين فرمود كه هشتاد تازيانه بر او بزنند قدامه گفت يا على بر من نبايد حد زده شود چون من از اهل اين آيه ميباشم لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا   93   امير المؤمنين فرمود تو از اهل اين آيه نيستى اهل اين آيه و طعام كه بيان شده مؤمنينى هستند كه عمل نيكو داشته و طعام حلال ميخورند نه حرام و شارب خمر نميدانند چه ميخورد و چه مى‏آشامد او را هشتاد تازيانه بزنيد و زدند.

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:36 ::  نويسنده : ارادتمند

وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا يعنى بياناتى كفر آميز گفته و كافر شدند پس از اسلامشان و قصد كشتن پيغمبر را داشتند ولى موفق نشدند وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ سوره توبه آيه 75 پيغمبر اكرم وارد مدينه شد ماه محرم و نيمه اول صفر حال مباركش خوب بود و در نصفه دوم ماه صفر بيمار شده و در همان بيمارى روز بيست و هشتم ماه صفر رحلت فرمود.

ابن مسعود روايت كرده گفت پيغمبر اكرم پس از مراجعت از حجة الوداع بمن فرمود اى پسر مسعود اجل من نزديك شده آيا ميدانى مولاى تو بعد از من كيست؟

نام عده زيادى را بردم پيغمبر اكرم متأثر شده فرمود گريه كنندگان در عزا و مرگت گريه كنند چرا از على بن أبي طالب تجاوز ميكنى و براى چه او را بر ديگران مقدم نميدارى اى پسر مسعود در روز قيامت براى اين امت پرچم‏هائى افراشته ميشود و مقدم آنها پرچم بزرگ منست با على بن أبي طالب عليه السّلام و جميع مردمان آرزو دارند كه بزير آن پرچم بروند منادى ندا ميكند اين فضيلت و بزرگى و فخرى است براى تو اى على بن أبي طالب عليه السّلام.

و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود خداوند بر مردم پنج امر واجب و مقرر فرمود كه يكى از آنها نماز است و مردم نميدانستند چگونه نماز بجا آورند جبرئيل نازل شد و دستور آن را پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم داد دوم زكوة بود كه جبرئيل به پيغمبر گفت تا بمردم بفهماند چطور بايد زكوة دهند، سوم روزه بود كه ماه رمضان را در ميان شعبان و شوال قرار داد چهارم حج بود كه مناسك آن را پيغمبر بمردم تعليم نمود.

پنجم ولايت بود كه در عرفات و روز جمعه آيه ولايت نازل شد، و تفصيل آن را در آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بيان كرديم و حضرت باقر عليه السّلام فرمود مردم بچهار امر واجب عمل كردند و پنجمين امر كه ولايت بود ترك نمودند و ما در ذيل آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ چند خبر بيان كرديم و از طرق اماميه و عامه در اينباب اخبار بسيارى است و خبر غدير خم و همچنين معناى يا أَيُّهَا الرَّسُولُ از اخبار متواتره ميان جميع فرق اسلامى و از ضروريات مذهب است كه انكار كننده آن كافر ميباشد.

و ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پدرم ميفرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سواره از مدينه منوره بيرون ميرفت و امير المؤمنين پياده همراه  آنحضرت طى طريق مينمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود يا ابو الحسن يا سوار شو و يا بمدينه بر گرد زيرا خداوند بمن امر نموده كه هر وقت من سوار شدم شما هم بايد سوار شويد و پياده راه برويد وقتى كه من پياده راه مى‏روم و بنشينى هرگاه من نشسته باشم مگر براى انجام حدى از حدود خداوند كه بايد ايستاده بجا آوريد و خداوند مرا بوجودت گرامى داشته است، مرا بنبوت و پيغمبرى برگزيده و ترا ولى و جانشين من قرار داده كه در حدود الهى و مشكلات احكام قيام مينمائى بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده هر كس ولايت ترا انكار نمايد اقرار بمن ندارد و هر آنكه شما را قبول نداشته باشد بمن اعتقاد ندارد، و فضيلت تو مانند فضيلت من است چنانچه خداوند ميفرمايد قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ مراد از فضل خدا نبوت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و رحمت خداوند ولايت على بن أبي طالب ميباشد كه شيعه بايد بوجود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام خوشحالى كند چه در دنيا و چه در آخرت در صورتى كه معاندين در دنيا فقط بمال و اهل و فرزند خوشحال ميباشند بخدا قسم اى على بشر خلق نشده مگر براى عبادت پروردگار و شناسائى مقام ولايت در دين اسلام و بوسيله   شما راه مستقيم هدايت را طى كنند و هر كه از تو برگردد گمراه شود و كسيكه بطريق ولايت نرود خداوند او را هدايت نكند و ميفرمايد إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏ يعنى من آمرزنده كسى هستم كه از معاصى توبه كند و بمن ايمان بياورد و عمل نيك انجام دهد پس از آنكه بولايت شما هدايت پيدا كرد اى على و خداوند بمن امر فرموده كه بمردم ابلاغ كنم همانطوريكه حق من بر مردم واجب شده حق ترا نيز بمردم واجب فرموده و اگر آنچه در باره ولايت تو يا على از طرف پروردگار بمن امر شده بمردم نرسانم خداوند رسالت مرا ناقص شمرده و عمل مرا ضايع و فاسد گرداند و هر كه خداوند را بدون ولايت تو ملاقات نمايد عملش ضايع و فاسد شده و از بين برود و اين بيانات را از طرف خود نميگويم بلكه هر چه را خداوند در باره تو امر فرموده است ميگويم.

و نيز از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود زمانى كه آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ كه در باره ولايت است در غدير خم بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد پيغمبر اكرم فرمود ايمردم مى‏ترسم شما را دعوتى كنم و اجابت نكنيد آن وقت هم من مسؤل خدا باشم  و هم شما در اينمورد چه مى‏گوئيد؟ عرض كردند ما همه شهادت ميدهيم كه شما تبليغ رسالت فرموده و پند داده و آنچه بر شما لازم بوده ادا كرده‏ايد خداوند بهترين جزاء پيغمبران را بشما مرحمت نمايد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود خدا يا شاهد باش و بمردم فرمود ايمردم حاضرين بغايبين برسانند هر كس بمن ايمان دارد بايد در ولايت على ابن أبي طالب مرا تصديق كند ايمردم آگاه باشيد ولايت على ولايت من است و خداوند از من عهد گرفته در سه مرتبه كه ولايت او را بشما برسانم آيا شنيديد آنچه گفتم همه گفتند بلى اى رسول خدا.

در بصائر الدرجات در ذيل آيه قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ  68  از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود ما انزل ولايت امير المؤمنين عليه السّلام استكه در تورية و انجيل بر يهود و نصارى نازل نموده.

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : ارادتمند

غدير خم‏

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ اين آيه در مراجعت پيغمبر اكرم از حجة الوداع نازل شد و آنحضرت از زمانى  كه بمدينه هجرت فرمودند ده حج نمودند و حج دهم را حج وداع ميگويند چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در همانسال رحلت فرمود، در حجة الوداع در منى خطبه تلاوت نمودند بعد از حمد الهى و ستايش پروردگار فرمود: ايمردم سخنان مرا بشنويد و در آن خوب تعقل كنيد زيرا بعد از سال جارى ديگر شما را ملاقات نميكنم فرمود كدام شهر از جهت احترام بزرگتر است؟ گفتند شهر مكه فرمود همانا خون و مال عرض شما بر شما محترم است مثل حرمت اين روز شما در اين شهرتان و در اينماه ذيحجه تا روز كه ملاقات نمائيد پروردگارتان را، و از كردارتان پرسش كند آگاه باشيد ايمردم اين سخن را درك نموديد و بمقصود و مفهوم آن رسيديد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد عادات و رسوم دوره جاهليت و يا خون و ماليكه در بين شما بود همه را زير پا گذاشته و از بين برداشتيم و هيچيك از شما بر ديگرى جز بتقوى برترى ندارد آيا اينسخنانرا دانستيد و بشما رسيد؟ عرض كردند بلى فرمود خدايا گواه باش باز فرمود آگاه باشيد هر حد و مكانى كه از زمان جاهليت محفوظ بود برطرف كردم و اول حديرا كه برداشتم جاى عباس بن عبد المطلب بود و آگاه باشيد هر خونى كه در زمان جاهليت  ميان اشخاص بود برطرف كردم و اول خونى كه از آن صرف نظر نموده و برطرف كردم خون ربيعه بود آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش سپس فرمود آگاه باشيد شيطان مأيوس است از اينكه در اين سرزمين بيايد و لكن از اينكه شما عبادات خود را سبك ميشماريد خشنود ميشود بدانيد و آگاه باشيد چنانچه پيروى شيطان نموديد مثل آنستكه او را پرستش كرده‏ايد و بدانيد مسلمانان برادر يكديگرند خون و مال مسلمانان بر كسى حلال نيست مگر ماليكه برضايت خاطر بكسى بخشيده شود و من شما را بجهاد كفار امر ميكنم تا اينكه كلمه توحيد را بر زبانشان جارى كنند كه در اين صورت آنان در حمايت و حفظ من هستند و جان و مالشان محترم است مگر از روى قصاص و حكم خداوند آيا شنيديد ايمردم؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود سخنان مرا بدقت حفظ كنيد كه بعد از من بشما نفع ميرساند و آن‏ها را خوب بدانيد و بفهميد تا پس از من ايمان خود را از دست نداده بكفر برنگرديد آيا هيچيك از شما براى خاطر امر دنيا گردن بعضى از يكديگر را ميزند اگر كسى مرتكب اينعمل شود و البته هستند كسانيكه بجا ميآورند يعنى گردن يكديگر را ميزنند زيرا در كتيبه و لوحى كه بين جبرئيل و ميكائيل بود ديدم كه من با شمشير بصورتهاى شما ميزنم و پس از آن متوجه سمت راست خود شده كمى ساكت شده سخنى نفرمود بعد از آن فرمود اگر خدا بخواهد على بن أبي طالب هم با شمشير بصورتهاى شما ميزند پس فرمود ايمردم آگاه باشيد من پس از خود دو چيز ميان شما جا ميگذارم كه اگر بآنها متوسل شده و چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا قرآن و ديگرى عترت و اهلبيت من همانا پروردگار بينا و توانا بمن خبر داد كه قرآن و عترت هيچوقت و زمانى از يكديگر جدا نخواهند شد تا آنكه روز قيامت در كنار حوض كوثر بمن برسند كسانى كه آن دو رشته را محكم گرفتند نجات يابند و هر كه با آن دو مخالفت كند هلاك خواهد شد آيا شنيديد؟ گفتند بلى فرمود خدايا گواه باش بعد فرمود در قيامت عده از شما مردم ميخواهند در كنار حوض كوثر بمن ملحق شوند ولى آنها را دور نموده و بر ميگردانند من ميگويم پروردگارا اينها اصحاب من هستند، خطاب ميرسد اى محمد آنها بدعت‏هائى بعد از تو در دين وارد ساخته و سنت و طريقه ترا تغيير داده‏اند ميگويم دور باشيد عذاب خدا بر شما باد و چون آخر ايام تشريق شد روز 13 ذى الحجه سوره إِذا جاءَ  نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‏

 نازل شد پيغمبر اكرم فرمود مردم براى نماز در مسجد خيف كه در منى ميباشد جمع شدند بعد

از نماز پيغمبر اكرم حمد و ثناى خدا را بجا آورده و فرمود خداوند يارى كند كسى را كه سخن مرا بشنود و حفظ نموده و برساند بكسانى كه نشنيده‏اند چه بسيار حاملين علم و دانشى كه دانشمند نباشند و چه بسا بر دارنده علمى كه بدانشمندتر از خود علم را ميرساند سه طايفه هستند كه مورد خيانت واقع نشوند يكى مرد مسلمانى كه دل خود را در عمل و عبادت براى خداوند خالص كرده باشد دوم- نصيحت و پند دادن پيشواى مسلمانان سوم ملازمت با اجتماع آنها زيرا خداوند بآن‏ها احاطه دارد- ديگر آنكه مؤمنين با يكديگر برادرند و خون و جان آن ها مساويست و بگردن يكديگر ذمه‏دار هستند، و در مقابل مردم خارج از اسلام و ايمان با هم متحد و هم آهنگ ميباشند ايمردم من پس از خود دو چيز سنگين و بزرگ بجاى ميگذارم عرض كردند اى رسول خدا آن دو چيز كدام است؟ فرمود كتاب خدا و عترت و اهلبيتم همانا خداوند دانا و مهربان بمن خبر داد كه آندو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند مانند اين انگشت سبابه و وسطى و جمع كرد دو انگشت مبارك را و بمردم اشاره نمود در اين هنگام چند نفر از حاضرين با خود گفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد امامت را در خانواده خود قرار دهد چهار نفر از آن‏ها از منى بسوى مكه رفته و داخل خانه كعبه شده با يكديگر پيمان بسته و متعهد شدند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فوت نمايد و يا كشته شود با تمام قوا كوشش نموده و نگذارند امامت باهل بيت پيغمبر منتقل شود كه اين آيه بر پيغمبر نازل شد.

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (سوره زخرف آيه 79 و 80) پس بيرون آمد پيغمبر اكرم از مكه بسوى مدينه رهسپار شد در حالى كه در اين سفر حج كليه اعمال و مناسك حج را بمردم تعليم داده و توصيه و سفارش‏هاى لازمه را بعموم مسلمين حاضر در حج فرموده و شنواينده بودند همينكه بمنزلى كه به غدير خم موسوم بود رسيدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد.  يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ 67   لذا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در آن محل توقف فرمود و دستور داد كسانى كه رفته بودند بر گردند همينكه تمام حاضر شدند منبرى ترتيب داده بر فراز منبر تشريف برده خطبه‏اى قرائت و پس از ذكر حمد و ثناى خداوند فرمود ايمردم آيا ميدانيد ولى شما كيست؟

عرض كردند بلى خدا و رسول او، فرمود آيا ميدانيد كه من اولى تر از نفس شما بشما هستم؟ عرض كردند ميدانيم، فرمود خدايا گواه باش همين جمله را تا سه مرتبه تكرار فرمود و مردم ميگفتند بلى ميدانيم و آن بزرگوار ميفرمود خدايا شاهد و گواه باش.

آنگاه دست امير المؤمنين را گرفته و آن جناب را بلند كرد بطوريكه سفيد زير بغل آنحضرت پيدا شد بعد فرمود آگاه باشيد هر كسرا من ولى او ميباشم اين على ولى و مولاى اوست خدايا دوست بدار دوستداران على را و دشمن بدار دشمنان على را و يارى كن هر كه يارى نمايد على را و خوار ذليل گردان هر كسيرا كه على را خوار كند، پس فرمود خدايا شاهد و گواه باش بر اين مردم و خود من هم از شاهدان و گواهان هستم عمر از ميان اصحاب برخاست و عرض كرد يا رسول اللّه اينكه على را بولايت نصب فرمودى از طرف خداوند است و يا از جانب شما است؟ فرمود بخدا قسم كه از جانب اوست و منهم راضى هستم چه خداوند فرمود على امير المؤمنين و امام متقين و پيشرو پيشانى سفيدان ميباشد، و خداوند او را در روز قيامت روى پل صراط مينشاند كه دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل جهنم ميكند، يكعده از مردم كه بعد از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرتد شدند گفتند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيان را در مسجد خيف هم كرد و اينجا هم ابلاغ نمود اگر بمدينه برسيم از ما براى على بيعت ميگيرد چهارده نفر از ايشان بر كشتن پيغمبر با هم متفق شده و در عقبه كه بين جحفة و الواء است هفت نفر سمت راست و هفت نفر طرف چپ راه كمين كردند تا اينكه در موقع عبور پيغمبر شتر را رم داده و برانند تا بزمين افتاده و بقتل برسانند، شب كه تاريكى جهانرا فرا گرفته بود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان كاروان مسلمين تشريف داشته و در كمال اطمينان شترش را ميراند چون به عقبه نزديك شدند جبرئيل ندا در داد كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فلان و فلان در كمين نشسته و مهياى قتل تو هستند، پيغمبر اكرم به عقب سر توجه فرموده پرسيد كيست همراه و پشت سر من حذيفه يمانى گفت اى رسول خدا من هستم فرمود صداى جبرئيل را شنيدى؟ عرض كرد بلى فرمود اين راز را پنهان دار پيغمبر بعقبه رسيد و يك يك آن اشخاص را بنام صدا كرد چون صداى پيغمبر را شنيدند از كمينگاه خارج شده و بميان لشكر رفته و خود را پنهان كردند ولى بارهاى خود را بسته و مركب سوارى خود را رها كرده بودند مردم به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ملحق شده و پيغمبر براحله آن اشخاص عبور كرده و آنها را شناخت همينكه بمنزل بعدى فرود آمدند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چطور است حال كسانيكه در خانه كعبه با هم هم قسم شده و پيمان بستند كه اگر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بميرد و يا كشته شود نگذارند امر ولايت و خلافت در اهلبيت من باشد اشخاص مزبور خدمت پيغمبر آمده قسم خوردند كه ما چنين قصدى نداشته و اراده كشتن ترا هم نكرديم اين آيه نازلشد يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا يعنى قسم بخدا خوردند كه نگذارند خلافت در اهلبيت رسولخدا بماند.

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:33 ::  نويسنده : ارادتمند

در احتجاج از حضرت عسكرى روايت كرده در حديث امير المؤمنين عليه السّلام فرمود منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا واجبى ديگر هست بر ما كه هنوز پروردگار او را نرسانيده تا بدانيم بعد از آن چيزى باقى نيست و بيش از اين تكليفى نداريم خداوند اين آيه را نازل فرمود قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ همانا سفارش ميكنم شما را بولايت سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ نازل شد و اختلافى در ميان امة نيست كه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و كسى جز آن حضرت در حال ركوع صدقه و زكوة نداده و علت آنكه خداوند در قرآن نام آن بزرگوار را ذكر نكرده صراحتا براى آنستكه اگر ذكر مينمود منافقين اين آيه را از قرآن ساقط و تحريف ميكردند و همينطور است در آيات ديگر كه بطريق رمز فرموده و ما ائمه رموزات آنرا بيان كرده‏ايم و اين معنا لطفى است از جانب خداوند تا ندانند معناى آنرا آن اشخاصيكه در صدد تحريف و اسقاط قرآن بيرون آمدند و تا ما ائمه برسانيم آن رموزات را بشما و امثال شما و در باره ولايت امير المؤمنين خداوند آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ را نازل كرد قوله تعالى: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ ابن شهر آشوب از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود اين آيه نازل شده در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و مراد از وَ الَّذِينَ آمَنُوا آنحضرت ميباشد و حزب خدا شيعيان آن بزرگوار هستند كه بر تمام بندگان غالب شوند و در اين آيه نيز مانند آيه پيش خداوند ابتداء نموده بذات خويش سپس بنام پيغمبرش بعد از آن بنام ولى خود امير المؤمنين عليه السّلام عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود بعد از آنكه آيه ولايت نازل شد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم را در غدير خم جمع نمود و فرمود بآنها هر كس را كه من مولاى او ميباشم على نيز مولايش باشد و فرمود پروردگارا دوست بدار هر كه على را دوست داشته و دشمن بدار كسيكه على را دشمن داشته سپس امر نمود مردم با آنحضرت بيعت كنند تمام مردم بيعت كردند و كسى حرفى نزد جز عمر و ابو بكر وقتى خواستند بيعت كنند عرض كردند ايرسول خدا اين بيعت از طرف شماست يا پروردگار؟

فرمود از طرف پروردگار امر شده بمن تا بيعت بگيرم از شما براى امير المؤمنين عليه السّلام آن دو نفر بيعت كردند و از ميان جمعيت بيرون رفتند و با خود نجوى ميكردند طولى نكشيد عمر برگشت حضور پيغمبر اكرم عرض كرد ايرسول خدا من از ميان جمعيت خارج رفتم براى حاجتى مشاهده كردم مرد نيكو منظرى كه بهتر از او هرگز نديدم لباس سفيدى در بر داشت و ميگفت پيغمبر خدا از اين مردم عهد و پيمان گرفته بود بولايت و و خلافت على عليه السّلام و كسى اين عهد را نمى‏شكند و بهم نميزند مگر آنكه كافر ميشود فرمود ايعمر ندانستى كه بود آن مرد؟ عرض كرد خير گفت آن جبرئيل امين بود ايعمر بترس از خدا و نبوده باش اول كسيكه اين عهد را نقض و بشكنى سپس، فرمود حضرت صادق عليه السّلام در غدير خم دوازده هزار مرد با امير المؤمنين بيعت كردند و شهادت دادند بحقانيت آنحضرت با اينوصف حق آن بزرگوار را ندادند و از براى شما مالى است اگر دو نفر شهادت بدهند ميتوانيد آنمال را بگيريد و فرمود و آيه فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ در شأن آنحضرت نازل شد.

 

عياشى روايت كرده در آيه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ   66  از حضرت باقر عليه السّلام فرمود مراد از ما أُنْزِلَ ولايت على و ائمه است كه خداوند در تورات و انجيل بر آنها نازل فرمود و مراد از فوق باران و منظور از تحت نباتات است. و نيز عياشى در آيه مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ از ابى صهباء بكرى روايت نموده گفت شنيدم امير المؤمنين از رأس الجالوت و اسقف نصارى دعوتى كرده و فرمود من با آنكه از شما داناترم سؤال ميكنم و خدا را بر شما گواه ميگيريم كه راست بگوئيد بحق آن خدائى كه انجيل را بر عيسى عليه السّلام نازل فرمود و آنرا با بركت و مايه شفاى بيماران و زنده كننده مردگان قرار داد شما پس  از حضرت عيسى عليه السّلام بچند فرقه و دسته منشعب شده‏ايد؟ گفتند يك فرقه امير المؤمنين فرمود بخدا دروغ ميگوئيد نصارى هفتاد دو فرقه هستند و يك فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد و يك فرقه ديگر در آتش روند و آيه را تلاوت نمود و فرمود أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ همان فرقه ناجيه ميباشد.

 

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:32 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى در آيه يُرِيدُونَ أَنْ يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ  37   از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام در آتش جاويد و هميشه معذب خواهند بود و خداوند ميفرمايد وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها   37  آن دشمنان هرگز بيرون نخواهند آمد از آتش جهنم.

 

طبرسى از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمودند آيه مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ  54    در باره امير المؤمنين و اصحاب باوفايش كه در جنگ بصره در ركاب آنحضرت جهاد ميكردند نازل شده و اين آيه خطاب به اصحاب پيغمبر است آنهائيكه غصب نمودند حقوق آل محمد را و از دين اسلام خارج شدند بزودى اصحاب حضرت حجة عليه السّلام بيايند و با آنها جهاد كنند و از هيچ چيز ترس و واهمه ندارند عياشى از سليمان بن هارون روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام بعضى از مردم گمان ميكنند كه شمشير پيغمبر اكرم نزد عبد اللّه ميباشد فرمود بخدا قسم نميدانند و نديده‏اند او را مگر در حضور حضرت امام حسين عليه السّلام  و صاحب شمشير معين است نبرند شما را اين مردم بطرف راست و چپ بخدا قسم اگر اهل آسمانها و زمين جمع بشوند و بخواهند آن شمشير را از اهلش كه حضرت حجة بن الحسن عليه السّلام روحى و روح العالمين له الفداء باشد بگيرند قدرت و توانائى ندارند و اگر تمام اهل عالم كافر شوند خداوند بوجود مقدس آنحضرت انتقام از آنها خواهد كشيد سپس فرمود آيا نميشنوى قول خداوند را و آيه را تلاوت كرد آنحضرت و ثعلبى كه از علماء عامه است در تفسيرش از طرف خودشان روايت كرده كه اين آيه نازل شده در حق امير المؤمنين عليه السّلام‏

 

خاتم بخشى امير المؤمنين در حال نماز و نزول آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ 55    در شان آنحضرت

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در معناى: يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها   نحل 83   فرمود چون آيه: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ تا آخر آيه نازل شد جمع شدند عده از اصحاب پيغمبر در مسجد مدينه و بعضى ببعض ديگر گفتند در مورد اين آيه چه ميگوئيد اگر آيه را انكار كنيم بتمام آيات و احكام اسلام كافر ميشويم و اگر آنرا تصديق نموده و ايمان بياوريم على را بر خود تفوق داده و مسلط كنيم زيرا اين آيه صريحا بر ولايت على عليه السّلام دلالت دارد؟ همه آنها گفتند ما ميدانيم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم راست ميگويد لكن امر او را در باره على اطاعت نميكنيم لذا اين آيه نازل شد كه ميفرمايد اين مردم ولايت على عليه السّلام را دانستند پس از آن انكار ولايت نموده و كافر شدند

ابن بابويه از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه جمعى از يهوديان منجمله عبد اللّه بن سلام و اسيد بن ثعلبه و ابن يامين و ابن صوريا اسلام آورده خدمت پيغمبر شرفياب شدند عرض كردند اى رسول خدا موسى پس از خود بيوشع بن نون وصيت كرد وصى بعد از شما كيست؟ آنوقت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بانها فرمود برويم بمسجد؟ همينكه خواستند داخل مسجد شوند سائلى را مشاهده نمودند پيغمبر از او پرسيد آيا كسى در مسجد چيزى بتو عطا ننموده؟ عرض كرد بلى ايرسول خدا آن مردى كه مشغول نماز است، فرمود در چه حالى بتو عطا نمود؟ عرض كرد در حال ركوع، پيغمبر تكبير گفت و مردم همه تكبير گفتند پيغمبر رو بمردم كرد و فرمود پس از من على وصى منست و ولى شما است كسانى كه حضور داشتند گفتند راضى هستيم به پروردگار يكتا و به اين كه اسلام دين ما و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على بن أبي طالب ولى و امام ما باشد، لذا خداوند اين آيه را نازل فرمود وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ    56   از عمر بن خطاب روايت كردند گفت بخدا قسم چهل مرتبه در نماز و حالت ركوع انگشتر صدقه دادم تا در باره من هم مانند آيه‏اى كه در باره على نازل شده نازل شود ابدا نازل نشده‏

در احتجاج طبرسى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده جمعى از منافقين حضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند آيا از واجبات چيزى باقى است كه نفرموده باشيد؟

اين آيه نازل شد قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ  سبا 46   يعنى بولايت امير المؤمنين سپس آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ   55   نازل شد و اين موضوع در تمام فرق مسلمين مورد اتفاق است كه در آن روز جز على عليه السّلام در ركوع كسى صدقه نداده است و اگر در آيه نام على ذكر ميشد منافقين آنرا اسقاط مينمودند و اين آيه و نظائر آن از رموزى است كه در قرآن ذكر شده تا تحريف كنندگان نتوانند بآن دست بزنند تا برسد بامثال شما مردم بعد از آن زمان و پس از آن آيه غدير و بعد از آن آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم 3   نازل شد.

عمار ساباطى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود انگشترى كه امير المؤمنين عليه السّلام در نماز و در حالت ركوع صدقه داد حلقه آن چهار مثقال نقره  داشت و نگينش پنج مثقال از ياقوت سرخ بود و معادل خراج شامات ميارزيد كه قريب سيصد بار شتر نقره و چهار بار شتر طلا ميشود و انگشتر مزبور متعلق به مروان بن طوق بود كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام در يكى از جنگها بقتل رسيده و على عليه السّلام انگشتر او را حضور پيغمبر اكرم آورده و تسليم نمود مانند ساير غنائم جنگى و چون مختصات كفار مقتول بمسلمانى كه او را كشته اختصاص داشت پيغمبر آنرا بخود آن حضرت داد انگشتر در دست مبارك او بود تا در حال ركوع بسائل صدقه دادند شيخ طوسى روايت كرده كه اين عمل در روز بيست و چهارم ذى الحجه واقع شده و همان روز مباهله بوده است‏

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امر كرد خداوند به پيغمبر اكرم ولايت على را و نازل كرد بر آنحضرت آيه إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ را و واجب نمود بر مردم ولايت اولى الامر را آنمردم ندانستند اولى الامر چه اشخاصى هستند خداوند به پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دستور داد تا تفسير كند براى آنها اولى الامر و ولايت ايشان را چنانچه تفسير فرمود نماز و زكوة و حج و روزه را براى آن مردم وقتى امر خداوند به پيغمبرش ابلاغ شد مترسيد از آن مردم كه از دين برگردند و تكذيب كنند فرمايش او را، وحى رسيد باو اى پيغمبر برسان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را بر مردم اگر ابلاغ نكنى مانند آنست كه هيچ كدام از احكام ما را ابلاغ نكرده باشى، ما تو را از شر اين مردم حفظ مينمائيم پس پيغمبر آنحضرت را بخلافت نصب فرمود فرمود حضرت باقر عليه السّلام واجبات يكى پس از ديگرى از جانب خداوند نازل ميشد و آخر واجبى كه نازل شد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بود سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد كه ميفرمايد خداوند دين شما را كامل كردم و بعد از اين واجبى نازل نكنم شيخ مفيد در كتاب اختصاص از ابى علا روايت كرده گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا اوصياء و امامان اطاعتشان واجب است؟ فرمود بلى خداوند  ميفرمايد در باره ايشان أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم نسا 59   و آن امامان كسانى هستند كه اين آيه را خداوند در شأن آنان نازل كرده و ميفرمايد إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ تا آخر آيه‏

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:30 ::  نويسنده : ارادتمند

روايت كرده عياشى از جابر در آيه وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ   5  گفت از حضرت باقر عليه السّلام تفسير آنرا سؤال نمودم؟

فرمود مراد از ايمان ولايت على عليه السّلام است هر كس بولايت على عليه السّلام كافر شود در آخرة از جمله زيانكاران است و اين روايت را در محاسن و در كتاب روضه نيز ذكر نمودند و آن حضرت فرمود تفسير اين آيه در خود قرآنست و مراد از كفر هم تكذيب ولايت  على عليه السّلام ميباشد و ولايت على باتفاق ايمان مى‏باشد و عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود كمترين چيزى كه شخص را از اسلام خارج ميكند آنستكه رأى بر خلاف حق بدهد و در رأى خود پايدارى نمايد و اين آيه را تلاوت فرمود، پس از آن فرمود: كافر كسى است كه بآنچه خداوند فرموده عمل نكرده و بامر خدا راضى نشده است.

     

در مجمع روايت كرده از ابى جارود گفت سؤال كردم از حضرت باقر عليه السّلام معنى آيه وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ 7    فرمود مراد از ميثاق چيزهائى استكه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى مردم در حجة الوداع بيان فرموده از تحريم محرمات و واجبات و چگونگى طهارت و واجب بودن ولايت امير المؤمنين و فرزندانش بر مردم و در روايت على بن ابراهيم از آنحضرت فرمود مراد بميثاق كه پيغمبر از مردم گرفت و محكم نمود او را بر آنها ولايت امير المؤمنين است و مردم آنروز گفتند ما شنيديم فرمايشات شما را و قبول داريم و اطاعت ميكنيم سپس نقض كردند و شكستند آن عهد و ميثاق را

 

على بن ابراهيم ذيل آيه وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه  13    از صادقين عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد آنستكه باز داشتند امير المؤمنين عليه السّلام را از موضع خلافت و دليل بر آنكه مقصود از كلمه امير المؤمنين عليه السّلام است قول خداوند ميباشد كه ميفرمايد وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ   زخرف 28  يعنى قرار داديم امامة را كلمه باقيه در فرزندان آنحضرت.

و نيز روايت كرده از آنحضرت ذيل آيه يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ   15  فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان كرد براى يهود و نصارى  چيزهائى را كه آنها پنهان ميكردند از تورات چه از احكام يا اخباريكه در ظهور آنحضرت بود در كافى ذيل آيه قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ   15  از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از نور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه ميباشند.

 

قوله تعالى: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسادا  33 تا آخر آيه اين آيه نازلشده در حق اشخاصيكه با پيغمبر عهد بسته بودند سپس آنعهد را شكسته و فساد در روى زمين كردند:

در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود طايفه‏اى از بنى ضبه مريض شده بودند خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شده آنحضرت بآنها فرمود توقف كنيد در مدينه زمانى كه بهبودى حاصل كرديد روانه ميكنم شما را بمحل خودتان، گفتند در بيرون مدينه توقف و سكونت مى‏نمائيم پيغمبر دستور داد آنها را ببرند بمكانيكه شتران صدقه را در آنجا نگاهدارى ميكنند و از شير شتران بايشان بدهند تا تندرست شوند هنگاميكه بهبودى يافتند و قوى شدند سه نفر از شتربانان را بقتل رسانيده و شتران را بغارت بردند خبر برسول اكرم دادند امير المؤمنين عليه السّلام را در تعقيب آنها فرستاد آن حضرت آنانرا يافت در بيابانى نزديك يمن متحير شدند و توانائى نداشتند كه فرار كنند گرفت ايشانرا و بحضور پيغمبر آورد اين آيه نازلشد لذا آنها را بقتل رساندند و اينحديثرا در تهذيب نيز نقل نموده.

 

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ   35   ابن شهر آشوب در معنى آيه از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود آنحضرت وسيله من و فرزندانم ميباشيم هر گاه شخصى از خداوند چيزى درخواست كند ما را واسطه و وسيله درخواست خود در درگاه ربوبى قرار دهد تا خداوند حاجات او را بر آورد و انجام دهد و اينحديث را صفار در بصائر الدرجات بسند خود از سلمان فارسى روايت كرده.

طبرسى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده فرمود ايمردم هر گاه چيزيرا از خدا بخواهيد مرا واسطه و وسيله قرار دهيد حضور پروردگار، و وسيله درجه‏اى باشد در بهشت كسى نميرسد باو جز من كه پيغمبر شما هستم. و بسند ديگر از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در بهشت دو قبه از لؤلؤ باشد كه منتهى ميشود بعرش پروردگار و در هر يك از آن‏ها هفتاد هزار غرفه باشد يكى سفيد است و ديگرى زرد رنگ، سفيد درجات و وسيله‏هائى است براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل بيت او و زرد تعلق دارد بابراهيم و اهلبيتش.

پنج شنبه 1 / 3 / 1393برچسب:, :: 23:29 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده سوره مائده سه ماه قبل از رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و فرمود قسمتى از قرآن ناسخ بعضى احكام قرآن ميباشد و فرمايشات آخر ايام عمر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين قبيل احكام حجت و مأخذ واقع ميشود، و چون سوره مائده از آخرين سوره‏هاى نازله قرآن است بعضى احكام بموجب آيات اين سوره نسخ شده ولى از احكام مقرره در سوره مائده چيزى نسخ نگرديده است. و فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر قاطر سفيد و سياهى شده بودند كه اين سوره را جبرئيل نازل نمود و سنگينى اين وحى بطورى بود كه نزديك شد شكم آنحيوان بزمين برسد و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بيهوشى فرا گرفت و دست‏هاى مبارك را بدوش شيبة بن وهب جهنى نهاد تا بزمين نيفتد پس از لحظه سر مبارك را برداشت و سوره مائده را قرائت فرمود و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن عمل نمود و ما هم بر طبق احكام اين سوره عمل كرديم.                       

قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ  1    عياشى از ابن عباس روايت كرده گفت شنيدم از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود نازل نشده هيچ آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مگر آنكه رئيس و شريف آنها امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السّلام ميباشد. و اينحديث را عامه باسانيد متعدده نقل نموده‏اند. و در صحيفه حضرت رضا عليه السّلام است كه فرمود هر چه در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ميباشد همه در حق ما ائمه اهل بيت نازل شده.

 در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از أَوْفُوا بِالْعُقُودِ 1    آنست كه بعهد و ميثاقى كه بين خود بسته‏ايد وفا كنيد.

و بسند ديگر از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در دوازده مورد عقد بسته بر ذمه مردم نسبت بولايت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام‏

قوله تعالى: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ 3   طبرسى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى كه اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود اللّه اكبر بزرگ است خداوند بر اتمام دين و تكميل نمودن نعمت خود و بر راضى بودنش بر دين اسلام و رسالت من و ولايت على بن أبي طالب عليه السّلام بعد از من، و فرمود هر كه را من مولاى او هستم على مولاى اوست پروردگارا دوست بدار هر كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار هر آنكه على را دشمن ميدارد.

شيخ در امالى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده خداوند بمن هفت چيز عطا نموده كه بهيچ پيغمبرى جز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عطا نفرموده است راه‏ها را براى من گشوده است و علم منايا و بلايا و انساب را بمن تعليم داده و عطا فرموده بمن فصل خطاب را و من با اجازه پروردگار بسوى ملكوت آسمانها و زمين نظر نمودم و حوادث گذشته و وقايع آينده تا روز قيامت بر من مكشوف گرديد و بولايت من خداوند دين اين امت را كامل و نعمت خود را بر آنان تمام نمود و بدين اسلام از ايشان راضى گرديد، وقتى كه در روز غدير و تعيين ولايت براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اى محمد خبر بده بامت كه من بولايت و خلافت على دين آنها را كامل نمودم و آيه را تا آخر قرائت نموده فرمودند تمام اينها از جانب خداوند بمن عطا شده است و شكر و سپاس ميكنم چنين خدائى را كه باين مواهب مرا سر افراز فرموده.

روايت كرده شيخ ابو على محمد بن احمد بن على معروف بابن فارسى كه از اجله قدماء اماميه ميباشد از حضرت باقر عليه السّلام در روايت مفصلى كه آنحضرت فرمود پيغمبر اكرم قصد حج نمود از مدينه منوره در حالتى كه تمام احكام شريعت اسلام را بجز احكام حج و ولايت براى مردم بيان فرموده بود جبرئيل نازل شد گفت خداوند بتو سلام ميرساند و ميفرمايد من هيچ پيغمبرى را قبض روح نكردم مگر آنكه دين او را كامل نمودم و حجت خود را مؤكد ساختم و باقى نمانده بر تو از واجبات احكام دين و شريعت مگر دو امر واجب كه بايد آنها را بمردم برسانى يكى واجبات حج است و ديگرى ولايت واجبه و خلافت بعد از خودت ميباشد، زيرا من هرگز زمين را خالى از حجت خود نميگذارم و خداوند ترا امر مينمايد بحج بروى و امر كنى هر كس از مردم شهر مدينه و اطراف آن و ساير شهرهاى ديگر كه استطاعت دارند حج بروند و احكام حج را بآنها ياد بدهيد: منادى فرمان پيغمبر اكرم را بمردم رسانيد و قريب هفتاد هزار نفر از مردم در ركاب پيغمبر بحج رفتند بعدد اصحاب حضرت موسى كه براى هرون از آنها بيعت گرفت پيغمبر هم از اين هفتاد هزار نفر براى امير المؤمنين عليه السّلام بيعت گرفت اينها هم شكستند بيعت خدا و رسولش را و مانند اصحاب موسى گوساله و سامرى اين امة را پيروى نمودند جمعيتى كه در راه حج بود چنان بهم متصل و فشرده شده بود كه ذكر تلبيه ميان مدينه و مكه را پر كرده بگوش ميرسيد چون حضرت بعرفات رسيد باز جبرئيل نازل شد و گفت خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد اجل تو نزديك شده است و امر ميكنم بتو امر ولايت و خلافت على را مقدم بدارى و وصيت باو نمائى و هر چه از علوم و ميراث پيغمبران پيشين نزد تو هست بعلى تسليم بدارى و بمردم برسانى كه على خليفه منست بعد از تو و عهد و ميثاق مرا بمردم ابلاغ نمائى و من هيچ پيغمبرى را قبض روح ننمودم مگر آنكه كامل و تمام كردم دين را بولايت اولياء خود و دشمنى نمودن با دشمنانم و ولايت كمال توحيد و يگانگى منست و وسيله اتمام نعمت بر بندگانم ميباشد هر كس على را اطاعت كند مرا اطاعت نموده و هر كس از او تمرد كند از من تمرد كرده است هر كه او را بشناسد مؤمن است و هر كه منكر او باشد كافر و هر كه مرا در روز قيامت با ولايت على ملاقات نمايد به بهشت داخل كنم و اگر با دشمنى على مرا ملاقات كند بجهنم وارد شود برخيز اى محمد و على را بولايت و خلافت و حجت بين خلايق منصوب نما و عهد و ميثاق از آنها بگير و بآنها تذكر بده كه ولايت على دين كامل و توحيد و يگانگى من ميباشد نعمت كامل و تمام من بر بندگان پيروى كردن از ولايت على بوده و امروز كامل گردانيدم بر شما نعمت خود را و راضى شدم كه اسلام با ولايت على دين شما باشد، پيغمبر اكرم ترسيد كه مبادا منافقين تفرقه اندازند و برگردانند مردم را بطرف جاهليت و چون دشمنى مردم را نسبت بعلى ميدانست از جبرئيل درخواست نمود كه از خداوند نگهبانى و حفاظت  و عصمت او را مسئلت نمايد و فرمود اى جبرئيل من بيم آن دارم كه مردم مرا تكذيب نموده و قول مرا در باره على قبول ننمايند جبرئيل بآسمان بالا رفت و دو مرتبه در منى و مسجد خيف نازل شد و امر نمود كه فرمان حق را در باره على اجرا نما از جبرئيل پرسيد كه آيا عصمت هم آورده‏اى؟ گفت خير اين بار هم پيغمبر نسبت بنصب على اقدام نفرمود براى دفعه سوم در كراع الغميم كه بيابانى است بين مكه و مدينه جبرئيل نازل شد و موضوع ولايت على را گوشزد نمود و چون عصمت نياورده بود پيغمبر فرمود ميترسم كه مردم مرا تكذيب كنند چهارمين دفعه جبرئيل در غدير خم كه در سه ميلى به جحفه است و مكان معلومى است پنج ساعت از روز گذشته نازل شد آيه شديد و عتاب آميز يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى على وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ را نازل كرد اول قافله حاج از غدير گذشته و به جحفه نزديك شده‏ بود پيغمبر امر فرمود كه آنها را برگردانند و تمام هفتاد هزار نفر در آنجا اجتماع نمودند، آنگاه امر پروردگار را بمردم ابلاغ فرمود و على را بروى دست بلند كرده بمردم نشان داد و خطبه مفصلى ايراد و قرائت فرمود تا آنجائى كه فرمود: اى مردم بدانيد خداوند بمن فرموده اگر امر ولايت على را بشما نرسانم هيچ تبليغ رسالت نكرده‏ام و من اكنون سبب نزول اين آيه را براى شما بيان ميكنم جبرئيل تا بحال چند بار بر من نازل شد و مرا از جانب پروردگار مأمور نصب خلافت و معرفى على نمود كه در اين محل توقف كرده و به هر كس كه حضور دارد از شما اعم از سياه و سفيد بشناسانم كه على بن أبي طالب عليه السّلام برادر و وصى و خليفه و امام بعد از من ميباشد و او نسبت بمن مانند هرون است نسبت بموسى جز آنكه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و شروع فرمود بقرائت آياتى كه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده يك بيك آنها را تلاوت نمود و فرمود ايمردم بدانيد و بفهميد كه خداوند على را بامامت و خلافت واجب الاطاعه بر عموم شما مهاجر و انصار و تابعين و شهرى و دهاتى و بيابانى و حاضر و غايب و عرب و عجم و ترك و روم و بنده و آقا كوچك و بزرگ و سفيد و سياه شما نصب و تعيين فرموده و حكم على در باره تمام شما نافذ است هر كه با على مخالفت نمايد ملعونست و هر كه مطيع و فرمانبردار او باشد آمرزيده شود ايمردم اين آخرين مكانى است كه من در حضور تمام شما و چنين جمعيتى ميباشم، امر پروردگار خود را بشنويد و اطاعت كنيد كه پروردگار شما صاحب و مولاى شماست و پس از امر حق اطاعت رسولش محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه در برابر شما ايستاده سخن ميگويد و پس از من على بامر پروردگار امام شماست و بعد از على امامت در ذريه من كه از صلب على است ميباشد تا روز كه ملاقات كنيد خدا و رسول او را چيزى حلال نيست مگر آنكه خدا آنرا حلال كرده باشد و حرامى نيست مگر آنكه خدا حرام نموده است خداوند حلال و حرام را بمن شناسانيد و من بشما رسانيدم و تمام آنها را بعلى ياد دادم و خداوند علمى را را بمن نياموخت مگر آنكه آنرا بعلى تعليم نمودم و نيست علمى مگر آنكه خداوند آنرا شمرده و در امام مبين محدود فرموده و على آن امام مبين است ايمردم نسبت بعلى تعدى نكنيد و از ولايت على استنكاف ننمائيد او مردم را بسوى حق هدايت و رهبرى كند و بحق عمل مينمايد و باطل را از بين ميبرد شما بملامت ملامت كنندگان دست از على نكشيد و توبه كسى را كه منكر على باشد قبول ننموده و همواره معذب باشد اى مردم دورى بجوئيد از اينكه امر مرا در مورد على مخالفت كنيد كه آتشى بشما مى رسد كه هيزمش سنگ گوگرد و بدن مردم است و خداوند آنرا براى كفار مهيا نموده، ايمردم بخدا قسم خداوند مرا بشارت داده بوجود پيغمبران گذشته و من آخرين آنها هستم كه حجت بر تمام آفرينش اولين و آخرينم از اهل آسمان و زمين، و هر كس بمن شك كند كافر است و هر كه در گفتارم بعلى شك نمايد شك در تمام پيغمبران و احكام خداوند كرده شك كننده در اينها در آتش جهنم است، ايمردم مقدم بداريد على را كه او بعد از من از هر مرد و زنى افضل است، بواسطه ما خداوند ارزاق شما را نازل گردانيد، و ملعونست ملعون مغضوب خداست مغضوب من است هر كه رد كند اين گفتار مرا در باره على، آگاه باشيد كه جبرئيل مرا باين گفتار خبر داد تا آنجا كه فرمود: ايمردم تفكر در قرآن بنمائيد و آياتش را بفهميد و بمحكمات آن عمل كنيد و از متشابهاتش پيروى ننمائيد بخدا قسم على براى شما متشابهات قرآن را بيان مى‏كند و تفسير قرآن نمى‏كند مگر اين على كه من او را بر سر دست گرفتم و بالاى منبر آورده و شما او را مشاهده ميكنيد و او معلم شماست هر كه را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست آگاه باشيد ايمردم خداوند فرمود على و اولادش يكى از دو چيز سنگين و پربها مى‏باشد و قرآن هم‏

يكى از ثقلين دوم است و هر كدام از اين دو، بيان كننده يكديگر است و هرگز از هم جدا نشوند تا وارد شوند بر من كنار حوض كوثر. آگاه باشيد حلال و جائز نيست گفتن امير المؤمنين بكسى بعد از من مگر بعلى، و على را چنان بر سر دست بلند نمود كه سفيدى زير بغل مباركش آشكار شد و اين روايت بسيار مفصل است هر كه بخواهد تمام آنرا به بيند بكتاب روضه نگاه كند يا به تفسير برهان كه آن روايت را عينا از اول تا آخر ذكر نموده است و روايت غدير خم از طرق اماميه و نيز از طريق عامه زياد و متواتر است و خداوند حجت را بر مخالفين تمام فرموده تا نگويند ما روايت غدير را ملاحظه نكرديم، سپس امر فرمود بتمام مردم و رؤساى آنها تا با امير المؤمنين بيعت نمودند و بعد پيغمبر اكرم فرمود شما را دعوت نمودم تا در حضور پروردگار شاهد باشيد كه من امر او را در باره على بشما رسانيدم اينك اگر عمل كنيد يا نكنيد خداوند از شما موأخذه و سؤال ميفرمايد

و در امالى از ابى حمزه ثمالى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام فرستاد خداوند جبرئيل امين را بر پيغمبر اكرم تا شهادت دهد بولايت امير المؤمنين عليه السّلام و سلام كند بآنحضرت و تهنيت بگويد او را و دستور بدهد كه مردم خطاب كنند بآنحضرت يا امير المؤمنين عليه السّلام و فرمود آنحضرت پيغمبر اكرم هفت نفر از آنقوم را خواند و بآنها فرمود شما گواه باشيد در روى زمين بولايت على، مختاريد اقامه شهادت كنيد يا كتمان نمائيد پاداش و كيفر او را خواهيد ديد اول آنها ابا بكر بود پيغمبر فرمود باو خطاب كن بعلى امير المؤمنين و سلام كن بآنحضرت، ابا بكر گفت از جانب خدا و رسولش اين امر را انجام دهم؟ فرمود بلى ابابكر از جاى خود بلند شد و دست امير المؤمنين را گرفت و بيعت كرد سپس عمر از جاى بلند شد و بيعت و سلام كرد بعد مقداد و ابى ذر و حذيفه يمانى و ابن مسعود و بريده بيعت كردند سپس پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود: شما گواه باشيد بر ولايت على و مختاريد كتمان كنيد يا اظهار نمائيد در هر دو صورت بكيفر و پاداش خواهيد رسيد. و اينحديث از متواترات شيعه و سنى است. و در احتجاج از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود روز غدير خم  مردم مشاهده كردند شخصى بسيار نيكو و با هيبت ميگفت من نديدم هرگز محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در امرى آنقدر اصرار ورزد و تأكيد كند مگر در ولايت على عليه السّلام و اين عهد را چنان محكم بسته كه جز كافر بخدا او را نقض نكند، واى بحال كسانيكه اين عهد را بشكنند و بهم زنند، در آن هنگام عمر متوجه بآنشخص شد و كلام او را شنيد از منظره و هيبت و بزرگى او تعجب كرد، عرض كرد به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايرسول خدا گفتار اين شخص را شنيديد؟ فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اى عمر ميدانى او كيست؟ عرض كرد نميدانم، فرمود او جبرئيل امين است ايعمر شنيدى كلام او را پس از عهد شكنى دورى بجو، هر كه عهد ولايت على را بهم بزند و نقض كند خدا و رسول و فرشتگان و مؤمنين از او بيزارى جويند و تا قيامت او را لعنت كنند. و فرمود حضرت صادق عليه السّلام حقوق مردمان با دو شاهد عادل ثابت ميشود، ولى نزد منافقين حق امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه عليه السّلام با چند هزار ثابت نشد و نيست بعد از حق جز گمراهى روشن و آشكارا، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ و در بصائر الدرجات از زيد شحام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم مرد معتزلى وارد شد سؤالاتى از آنحضرت كرد جواب شنيد، سپس آنحضرت بآن مرد فرمود چيزى نيست كه فرزندان آدم باو محتاج باشند مگر آنكه حكم آن از طرف خدا و رسولش وارد شده و اگر وارد نشده باشد در يك موضوع حكمى، خداوند بر ما حجت نميآورد، آن معتزلى عرض كرد حضورش خداوند بچه حجت بر ما تمام كرده و آورده؟ فرمود بقولش كه ميفرمايد الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ و كامل نمود دين را بولايت على و اولادش و اگر كامل نبود خداوند اين بيان را نمى‏فرمود.

 

در كافى از محمد بن مسلم روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام آخرين واجبيكه خداوند بر پيغمبرش نازل كرد ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه معصومين بود و ديگر بعد از آن حكمى ابلاغ نفرمود تا از دار دنيا رحلت نموده سپس آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ نازل شد در غدير خم بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام را بر خلافت و ولايت منصوب كرد.

و جمله فَمَنِ اضْطُرَّ جمله معترضه است

 

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:21 ::  نويسنده : ارادتمند

در كافى بسند خود ذيل آيه كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ   185  از سليمان ديلمى و او از ابى بصير روايت كرده گفت فرمود حضرت صادق عليه السّلام روز قيامت كه ميشود ميخوانندپيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و باو لباسى از لباسهاى بهشتى ميپوشانند و طرف راست عرش ميايستد آنگاه ابراهيم را ميخوانند و او را نيز بلباس سفيد رنگ بهشتى پوشانيده جانب چپ پيغمبر قرار ميگيرد پس از آن على عليه السّلام را ميخوانند و او را هم بلباسى ملبس نموده طرف راست پيغمبر ميايستد بعد اسمعيل را ميخوانند و سمت چپ على عليه السّلام ميايستد امام حسن عليه السّلام را ميخوانند جانب راست على عليه السّلام ميايستد امام حسين عليه السّلام را ميخوانند در طرف راست امام حسن قرار ميگيرد و تمام ائمه را ميخوانند و هر يك را بلباس بهشتى پوشانيده و طرف راست امام پيش از خود ميايستد پس از آن شيعيان را مى خوانند و آنها جانب امامشان ميايستند سپس حضرت فاطمه و ذريه آن سيده عالميان را ميخوانند و بدون حساب داخل بهشت ميگردانند پس منادى از جانب عرش از طرف پروردگار صدا ميزند چقدر خوبست پدرت ابراهيم خليل اى پيغمبر و چه اندازه نيكوست برادرت على بن أبي طالب و چقدر زيبا هستند دو فرزندت امام حسن و امام حسين و چقدر خوبست فرزندت محسن كه از مادرش سقط شده و چه بسيار نيكو است ائمه اطهار پيشوايان و راهنمايان از ذريه‏ات و چقدر خوبست شيعيانت اى پيغمبر آگاه باشيد اى اهل محشر كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او على عليه السّلام و دو فرزندش حسن و حسين و ائمه كه از ذريه امام حسين عليه السّلام است اينها رستگارانند سپس بآنها امر شود كه داخل بهشت شوند و اين است مراد آيه شريفه فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ  185   كه بيان شد.

 

 ابن بابويه بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود امير المؤمنين بعد از آنكه از جنگ خوارج نهروان مراجعت نمود خطبه قرائت كرد و بيان فرمود در آنخطبه اسامى خود را كه خداوند بيان فرموده در قرآن براى آنحضرت و فرمود از جمله آن اسامى اسم ذاكر است و مراد از آن من ميباشم در آيه‏ايكه ميفرمايد الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ 191 

 

خوابيدن امير المؤمنين در فراش پيغمبر اكرم‏

شيبانى در كتاب نهج البيان بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام و حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرموده‏اند آيات آخر سوره آل عمران در شأن مولا امير المؤمنين عليه السّلام و جمعى از اصحاب آنحضرت نازلشده و چگونگى آن از اينقرار است كه وقتى كه أبو طالب وفات نمود مشركين قريش هم قسم شدند كه در يكشب با هم بخانه پيغمبر اكرم ريخته و وقتى كه آن حضرت در خواب هستند او را بقتل برسانند تا قاتل مشخصى وجود نداشته باشد و خداوند به پيغمبر اكرم عليه السّلام امر فرمود تا امير المؤمنين على عليه السّلام را بجاى خود در بستر خوابانيده و خودش بسوى مدينه هجرت نمايد پيغمبر بنا بفرمان حق شبانه از مكه خارج شد و بامير المؤمنين دستور داد كه بعدا عيالات او را بمدينه حركت بدهد مشركين كه بقصد قتل پيغمبر وارد خانه شده آنحضرت را نيافتند و على عليه السّلام را بجايش خفته ديدند دانستند كه كيد و مكرشان باطل شده و سر افكنده خارج شدند چند روز بعد كه امير المؤمنين زنان و دختران پيغمبر را بطرف مدينه حركت داد ابو سفيان مطلع شده جمعى را فرستاد كه مانع حركت آنها گشته و ايشان را برگردانند از جمله غلام سياهى بود كه بسيار دلير و جنگجو بود ابو سفيان بغلامش امر كرد كه زودتر حركت نموده و از رفتن امير المؤمنين جلوگيرى كند تا بقيه قريش برسند غلام بسرعت طى طريق نمود و راه را بر آنحضرت بسته و گفت از اين مكان نبايد حركت كنى تا آقاى من و قريش بيايند امير المؤمنين باو فرمود واى بر تو بطرف مولايت برگرد و گر نه كشته خواهى شد غلام دست بشمشير نموده بر حضرت حمله نمود كه آنحضرت پيشدستى نموده و گردنش را جدا كرده و براه خود ادامه داد ابو سفيان و يارانش وقتى در بين راه غلام خود را كشته ديد بسرعت حركت افزود تا بامير المؤمنين عليه السّلام رسيد گفت اى على دختر عموى ما را از مكه خارج كرده و بدون اجازه ما حركت ميدهى و غلام و فرستاده ما را ميكشى فرمود عيالات پيغمبر اكرم عليه السّلام را باذن و اجازه او حركت داده‏ام و مداخله شما در امر آنها بيمورد است و شايسته‏آنست كه از پى كار خود روى بالاخره كار بجدال كشيد و ابو سفيان بناى جنگ را گذاشت تمام آنروز را امير المومنين بجنگ آنها مشغول شد و نتوانستند بر آنحضرت غلبه نموده و او را برگردانند ابو سفيان و يارانش با كمال ذلت و خوارى برگشتند امير المؤمنين عليه السّلام با همراهان چون از پيكار خسته بودند توقف نموده قدرى استراحت نمايند لذا پياده شده تا صبح بذكر خداوند و عبادت مشغول گرديدند و فرداى آنروز بسوى مدينه حركت نمودند جبرئيل بر پيغمبر اكرم نازلشده و حال امير المؤمنين و اصحابش را حكايت نموده و آن آياترا نازل كرد و همينكه امير المؤمنين بمدينه وارد و بحضور پيغمبر شرفياب شدند آنحضرت فرمود يا على اين آيات در شأن تو و يارانت نازل شده است و شيخ مفيد اين روايت را در كتاب اختصاص خود ذكر نموده است.

 

 عياشى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در آيه رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً   193  فرمود ندا كننده امير المؤمنين عليه السّلام است كه از آسمان صدا ميزند اى مردم به پيغمبر ايمان پيدا كنيد:

 

 عياشى بسند خود از اصبغ بن نباته و او را از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده در قول خداوند وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ   198  فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرمود اى على تو ثوابى از جانب خداوند و اصحاب تو ابرار و نيكو كارانند

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:19 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه بسند خود از جابر روايت كرده گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ  157  را سؤال نمودم فرمود ميدانى سبيل اللّه چيست عرض كردم خير فرمود كشته شدن در راه خدا مراد راه ولايت على عليه السّلام و ذريه او ميباشد چه هر كس در راه ولايت على عليه السّلام كشته شود در راه خدا كشته شده و نيست كسى كه باين آيه ايمان آورده باشد مگر آنكه براى او هم كشته شدن و هم مردن است يعنى اگر كسى كشته شود دوباره زنده گرديد و بميرد و اگر مرد زنده شود تا او را بكشند

 

عياشى از عمار بن مروان روايت كرده گفت از حضرت صادق عليه السّلام از آيه أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ  162  تا آخر آيه را سؤال نمودم فرمود مراد از كسانى كه پيروى از رضايت و خوشنودى خداوند مينمايند ائمه هستند و بموالات و معرفت در حق ائمه حسنات مؤمنين زياد شده و خداوند درجات آنها را بلند ميكند و مراد از كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ  162   بخدا قسم آنها هستند كه منكر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهر بن ميباشند و از اينجهت قدم بر نميدارند مگر بسوى غضب خداوند

 

 در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ   169   فرمود روزى امير المؤمنين عليه السّلام بابو بكر فرمود شهادت ميدهم كه پيغمبر اكرم شهيد شده و همانا زنده است و ميآيد بسوى تو اى ابو بكر و يقين بدان كه او خود پيغمبر است و هرگز شيطان بصورت پيغمبر و امام جلوه نميكند و نميآيد و دست ابو بكر را گرفت او را بمسجد قبا برد پيغمبر را مشاهده كرد كه باو گفت اى أبو بكر بعلى و يازده فرزندش ايمان پيدا كن اطاعت آنها چون اطاعت من واجب است واى أبو بكر توبه كن از خلافتى كه غصب نموده‏اى زيرا آن حق تو نميباشد و پس از آن پيغمبر تشريف برد و از نظر أبو بكر پنهان شد.

 

عياشى بسند خود ذيل آيه الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ   173   از جابر انصارى روايت كرده گفت فرمود حضرت باقر عليه السّلام هنگاميكه خواست پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام و عمار بن ياسر را بفرستد بجانب اهل مكه منافقين گفتند آيا مانند على را كه طفل است بسوى بزرگان مكه ميفرستى سپس پيش خود گفتند بخدا قسم كافر بودن ما بهتر است از دين اسلام و امير المؤمنين را از اهل مكه ترسانيدند آنحضرت فرمود  حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وقتى آنحضرت وارد مكه شد خداوند خبر داد پيغمبر را بگفتار منافقين و پاسخ دادن امير المؤمنين بآنها و نازل كرد اين آيه را با ذكر اسامى آنها

 

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:18 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى در آيه أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ الله     112    از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود ريسمان از طرف خدا قرآنست و ريسمان از جانب مردم على بن أبي طالب عليه السّلام است‏

لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (128)

عياشى از جابر جعفى روايت كرده گفت حضور حضرت باقر عليه السّلام اين آيه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ   128   را قرائت نمودم فرمود بخدا قسم براى پيغمبر خصائص و اختياراتى است و معناى اين آيه آنچه را كه مردم ميگويند نيست كه بدست پيغمبر اختيارى در حلال و حرام و ساير امور نيست بلكه معنايش آنست كه خداوند به پيغمبر  امر فرمود ولايت على را بمردم تبليغ و اظهار بدارد فكر نمود كه قريش با على عليه السّلام دشمنى و كينه توزى خواهند نمود چون خداوند على را بر تمام مخلوقات فضيلت و برترى داده و تقوى و دانش او را كسى ندارد و اول كسى است كه بخدا و رسولش ايمان آورده و كسى نميتواند اوصاف او را بشمرد و فشار اين افكار سينه پيغمبر اكرم را خسته مينمود لذا خداوند در ذيل اين آيه به پيغمبر خبر داد كه امر ولايت و خلافت على از طرف تو نيست و اين منصب و مقام از طرف خدا و راجع بخداست كه على را وصى و صاحب امر تو قرار داده است و اينست معناى آيه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ و خداوند امر حلال و حرامرا به پيغمبرش تفويض فرموده و در قرآن ميفرمايد ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا جابر ميگويد حضورش عرض كردم آيا پيغمبر اراده نكرده بود كه على وصى او باشد فرمود اى جابر پيغمبر بى‏اندازه شايق و مايل        

 بود كه على جانشين او باشد آيا ممكن است پيغمبر اكرم اراده‏اش بر خلاف اراده خداوند باشد و مفهوم آيه آنست كه ولايت از طرف تو نيست كه مردم حرفهائى بزنند آيا در قرآن نگفتم من مردم را بصرف آنكه گويند مسلمان هستيم رها نميكنيم تا مورد امتحان و آزمايش قرار ندهيم.

 

در كافى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ تا آخر آيه آنحضرت فرمود مردم بعد از وفات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جز سه نفر مقداد بن اسود أبو ذر غفارى و سلمان فارسى مرتد شدند و بعد اندكى از آنها معرفت پيدا نموده و از ارتداد برگشتند و نيز بسند خود از عمرو بن ابى المقدام روايت كرده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض نمودم عامه گمان ميكنند كه بيعت با أبو بكر چون بر اثر اجتماع مردم بوده مورد رضايت خداوند بوده و خداوند امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بعد از وفات آنحضرت امتحان نميكند حضرت صادق عليه السّلام فرمود آنها قرآن خدا را تلاوت نكردند آيا خداوند نميفرمايد وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ تا آخر آيه بآنحضرت گفتم آنها اين آيه را بعقيده خودشان تفسير ميكنند فرمود آيا خداوند خبر نداده است از امت‏هاى پيشين كه بعد از آنكه آيات و بنيات و دلايل روشن براى آنها نازل شد باز هم اختلاف نمودند چنانچه ميفرمايد وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ تا آنجا كه ميفرمايد فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ اصحاب محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم بعد از آنحضرت اختلاف كردند بعضى كافر و مرتد شده و بعضى ايمان آوردند و بر طبق روايت كافى جز سه نفر همگى مرتد شدند و از دين برگشتند عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده فرمود هنگاميكه پيغمبراكرم رحلت نمود تمام مردم برگشتند بسوى جاهلية اولى خودشان مگر چهار نفر امير المؤمنين و مقداد و أبو ذر شخصى حضورش عرض كرد عمار چه داخل آنها نبود فرمود اگر اراده كنى آنهائيكه شك و شبه‏اى برايشان واقع نشد فقد همين سه نفر سلمان مقداد أبو ذر بتنهائى بودند.

و نيز بسند خود از اصبغ بن نباته روايت كرده گفت شنيدم امير المؤمنين ميفرمود باصحاب جمل اى مردم بدانيد خداوند تبارك و تعالى هيچ پيغمبرى را از دار دنيا نبرد مگر آنكه در ميان امة او شخصى را بجاى آن رسول نصب فرمود تا مردم را هدايت كند و سنة آن پيغمبر را ميان مردم اجرا و برقرار نمايد و آنها را بسوى حق دعوت كند سپس آيه وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ  144    را تلاوت فرمود و روايت كرده شيخ مفيد در كتاب اختصاص ذيل آيه وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ   146   تا آخر آيه از ابن داب در مناقب امير المؤمنين گفت مراجعت كرد آنحضرت از جنگ احد در حاليكه هشتاد جراحت و زخم وارد شده بود بر آنحضرت پيغمبر  اكرم وقتى مشاهده نمود آن جراحاترا گريه نمود مردى از اصحاب عرض كرد تمام اين جراحاترا تحمل نموده آنحضرت براى رضاى خداوند و بر خداست آنچه بخواهد باو كرامت كند فرمود امير المؤمنين عليه السّلام پدر و مادرم فداى تو باد اى پيغمبر گرامى خدا را سپاسگزارم كه من در جنگ پشت نكردم و فرار ننمودم لكن تأسف ميخورم چرا از فيض شهادت محروم ماندم فرمود پيغمبر اكرم شهادتت انشاء اللّه بعد ازاين خواهد بود

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:16 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى بسند خود از ابن يزيد روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام معناى آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً را فرمود على بن أبي طالب امير المؤمنين عليه السّلام حبل و رشته محكم خدا است.

و محمد بن نعمان در كتاب غيبة بسند خود از حضرت امام زين العابدين روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم در مسجد نشسته بود و اصحاب دور آنحضرت را گرفته بودند فرمود الحال وارد ميشود شخصى از درب مسجد كه از اهل بهشت ميباشد و سؤال ميكند از چيزيكه اعانت ميكند او را ناگاه وارد شد مرد بلند قامتى شبيه بود بمردمان اهل مصر سلام كرد برسول اكرم و ايستاد گفت ايرسول خدا شنيدم كه خداوند ميفرمايد در اين آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا «1» حضورت شرفياب شدم تا سؤال كنم ريسمان و رشته خدا چيست كه ما را امر نموده پروردگار بآن توسل جسته و چنگ بزنيم و هرگز از آن جدا نشويم؟ پيغمبر سر مبارك را بزير افكند سپس بلند نمود و اشاره كرد بدست مبارك جانب امير المؤمنين و فرمود حبل اللّه على ميباشد هر كس در دنيا باو توسل و تمسك جويد در دنيا سالم بماند و هرگز در آخرت گمراه‏

نشود فورا آنمرد بغل كرد امير المؤمنين را و گفت تمسك جستم بحبل خدا و رسولش سپس از مسجد خارج شد مردى از انصار عرض كرد ايرسول خدا اجازه ميفرمائيد بروم بدنبال آن مرد و درخواست كنم از او طلب مغفرت كند براى من؟ اجازه فرمود آن مرد رفت و از او درخواست خود را نمود پاسخ او گفت مگر نفهميدى سؤال مرا از پيغمبر و جوابى كه آنحضرت بمن فرمود؟ گفت چرا آنشخص گفت بآن مرد اگر متمسك و متوسل بشوى بحبل خدا كه امير المؤمنين است خداوند تو را بيامرزد و اگر توسل نجوئى قطعا پروردگار نخواهد آمرزيد تو را.

 

كيفيت ورود مردم در قيامت حضور پيغمبر اكرم‏

على بن ابراهيم بسند خود از ابى ذر روايت كرده گفت وقتى اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم فرمود روز قيامت بر من وارد ميشوند امتم با پنج پرچم يكى از آنها با پرچم مردم گوساله پرست وارد ميشوند از آنها سؤال ميكنم بعد از من با قرآن و عترتم چگونه رفتار نموديد؟ ميگويند قرآن را سوزانيديم و احكام آنرا پشت سر انداخته و با عترتت دشمنى كرده و بايشان جور و ستم نموده بغض آنانرا در دل گرفتيم بآنان ميگويم برويد بسوى آتش دوزخ  با لب تشنه و روى سياه و با پرچم دوم فرعونيان امت وارد ميشوند از آنها ميپرسم كه با قرآن و عترت بعد از من چطور سلوك كرديد؟ گويند اما از قرآن حذف و ساقط نموده مخالفت با آن كرديم و با عترتت دشمنى كرده آنها را بقتل رسانيديم بآنها نيز گويم برويد بسوى آتش در حالتى كه رو سياه و تشنه باشيد پرچم سوم با سامرى اين امت و تابعينش وارد ميشوند بآنها ميگويم شما با قرآن و عترت چگونه رفتار نموديد؟

گويند ما قرآن را ترك نموده و مخالفت و سرپيچى از آن كرديم و عترتت را خوار و ذليل كرده و آنان و مقامشانرا پست شمرديم و با آنها رفتارى ناهنجار و قبيح نموديم بآنها هم گويم شما نيز بجهنم برويد با لبهاى تشنه پرچم چهارم با طايفه «ذى الثديه» رئيس خوارج با اولين و آخرين خوارج يعنى كسانيكه تابع خوارج نهروان ميشوند تا تا زمان ظهور امام عصر عليه السّلام از حيث گفتار و كردار و توهين كنندگان باحاديث و اخبار و روات اهل عصمت و طهارت و بدعت گذاران برأى و اجتهاد پس از آنها در باره رفتار با قرآن و عترت بعد از رحلتم پرسش كنم در پاسخ گويند اما قرآن را جويده و بيزارى از آن جستيم و عترتت را بقتل رسانيديم و با آنها و پيروانشان جنگ و جدال نموديم ميگويم شما هم با صورتهاى سياه و بدنهاى خسته و لبهاى تشنه بآن سه طايفه ملحق شويد در آتش جهنم آنگاه وارد شود بر من پرچم و علامتى كه با اوست پيشواى پرهيزكاران و بزرگ اوصياء و جانشينان خدا در روى زمين و پيشرو پيشانى سفيدان و وصى بلا واسطه من على ابن أبي طالب عليه السّلام و پيروانش بآنها ميگويم بعد از آنكه برحمت ايزدى پيوسته و از بين شما رفتم با قرآن و عترتى كه بجاى خود گذاشتم و سفارش آن دو متاع سنگين را بشما نمودم چه معامله كرديد؟ گويند اى پيغمبر راستگو از قرآن پيروى و دستورهاى آنرا اطاعت و باحكامش عمل نموديم و نام عترتت را زنده و تجليل كرده و با آنها دوستى نموده و خود و قبورشانرا زيارت مينموديم و از آنها يارى ميكرديم تا جائيكه خونهاى خود را در راه نصرت و احياى طريقه حقه آنها ايثار و بذل نموديم ميگويم وارد بهشت شويد و در آن جاويدان باشيد با صورت و چهره‏هاى سفيد و باز در حالتى كه سيراب هستيد بدون غم و اندوه سپس آيه يَوْمَ تَبْيَضُّ  وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ   106   را تا آخر آيه تلاوت فرمود.

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:12 ::  نويسنده : ارادتمند

عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير آيه ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا   67   روايت كرده كه آنحضرت فرمود ابراهيم يهودى نبود كه بطرف مغرب نماز كند و نصرانى نبود كه بسمت مشرق نماز بگذارد و او بر طريق محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود.

قوله تعالى: فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ   97  تا آخر آيه آيات و علامات آشكاريكه خداوند در كعبه قرار داده بسيار است از آن جمله حجر الاسود ميباشد.

در فقيه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود علة آنكه مردم بايد مس كنند و ببوسند حجر را آنستكه خداوند عهد و ميثاق بندگان را در او وديعه گذاشته هنگاميكه خداوند در عالم ذر عهد و پيمان گرفت از مردم بربوبيت خود و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت امير المؤمنين و اولادش تمام فرشتگان و موجودات ترسيدند كه نتوانند وفاى بعهد كنند اول موجوديكه پيشى گرفت بر اقرار نمودن سنگ حجر الاسود بود لذا خداوند برگزيد او را و ميثاق مردم را باو سپرد روز قيامت كه ميشود بسخن در آيد و در محضر پروردگار گواهى دهد براى آنانيكه وفاى بعهد خداوند نمودند و براى اين جهة آن مكان قرار داده او را كه در آنجا از مردم عهد گرفته شده و خداوند آن سنگ را از بهشت بيرون آورد و در كعبه نصب نمود تا آدم و ذريه او فراموش نكنند عهد و پيمانى كه از آنها گرفته شده و بياد آورند آنچرا كه فراموش كردند

حبل الله امير المؤمنين ميباشد

سيد رضى در كتاب خصائص بسند خود از موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده در آيه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعا  103  فرمود كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مرض وفاتش عمويش عباس و امير المؤمنين عليه السّلام را بخواند و بآنها تكيه نموده و بمسجد تشريف برد نماز را با مردم نشسته بجا آورد سپس بمنبر تشريف برده و تمام اهل مدينه از مهاجر و انصار حاضر بودند بعضى گريه ميكردند و عده‏اى ساكت بودند پيغمبر اكرم ساعتى خطبه ميخواند و ساعتى استراحت مينمود و از جمله فرمايشاتش اين بود فرمود اى كسانيكه در اين روز و اين ساعت از جن و انس و مهاجر و انصار در اينجا حاضريد حاضرين بغائبين برسانيد من پس از خود در ميان شما دو ثقل بزرگ بجاى ميگذارم اول قرآن خدا كه كتاب هدايت و بيان احكام واجب الهى كه حجت بالغه خدا و من است بر شما، دوم نشانه بزرگ و علم اكبر و مطهر و مظهر دين و نور رهنمائى و چراغ هدايت و حبل اللّه اعظم على بن أبي طالب عليه السّلام كه رشته محكم خداست وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً تمام شما بايد بدامن على كه رشته اتصال ميان شما و خداست چنگ زده و از اطرافش متفرق نشويد كه على از پرتگاه آتش جهنم نجات دهد شما را و آيات خدا را براى شما بيان كند تا هدايت يافته و رستگار شويد ايمردم هر كس امروز و بعد از اين روز على را دوست بدارد بر عهد خداوند وفا نموده و هر كس امروز يا پس از اين او را دشمن بدارد روز قيامت كور و كر بمحشر بيايد و حجتى نزد پروردگار ندارد در كتاب مناقب بسند خود از ابى المبارك بن مسرور از ابن عباس روايت كرده گفت حضور پيغمبر بودم شخص اعرابى وارد شد و بآنحضرت عرض كرد حبل اللّه چيست كه ما متمسك بآن شده و باو چنگ بزنيم؟ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دست على را گرفت و فرمود بدامن اين على چنگ بزنيد كه رشته محكم خداست اعرابى بدور امير المؤمنين ميگرديد و فرياد ميزد خدايا شاهد باش من چنگ زدم بريسمان محكم پيغمبر اكرم فرمود هر كس ميخواهد مردى از اهل بهشت را مشاهده كند بسوى اين اعرابى نظر نمايد.

ابن شهر آشوب بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و نيز از حضرت باقر عليه السّلام اين روايت را عينا نقل كرده است.

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:11 ::  نويسنده : ارادتمند

 

تفسير جامع، ج‏1، ص: 439

مباهله پيغمبر اكرم بانصار اى نجران‏

در كافى بسند خود از ابن سنان روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام فرمود وقتى كه نصاراى نجران خدمت پيغمبر رسيدند بزرگان آنها «اهتم و عاقب و سيد بودند» براى نماز گذاردن ميخواستند ناقوس بزنند اصحاب پيغمبر خدمتش عرض كردند نصارى قصد دارند در مسجد شما براى انجام مراسم مذهبى خود ناقوس بنوازند فرمود آنها را بخوانيد همينكه خدمت پيغمبر شرفياب شدند سؤال كردند منظور از احضار و دعوت ما چه بود؟ فرمود براى آنكه شهادت بدهيد بوحدانيت خدا و رسالت من و به اين كه عيسى يكى از بندگان آفريده خداست مانند ساير افراد بشر ميخورد و ميآشاميد و محدث ميشد گفتند اگر او چون يكى از افراد و مخلوقات بوده پس پدرش كيست آيه إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآنها فرمود نظر شما در باره آدم ابو البشر چيست؟

آيا او مخلوق و بنده خدا بود و مثل ساير مردم ميخورد و ميآشاميد و با زن هم بستر ميشد يا خير؟ عرض كردند بلى فرمود بگوئيد پدر او كه بوده؟ نصارى مبهوت شده و سخن نگفتند سپس پيغمبر فرمود بيائيد با هم مباهله كنيم اگر من در ادعاى خود صادق و راستگو باشم لعنت خدا بر شما باد و چنانچه دروغ ميگويم بر من باد گفتند انصاف دارى و حاضريم روز بعد را براى مباهله معين نموده و بمنزل خود رفتند بزرگان نجران گفتند اگر فردا پيغمبر با اصحابش حضور يافت حتما پيغمبرنيست و مباهله ميكنيم و چنانچه با اهلبيت خود حاضر شد مباهله نخواهيم كرد زيرا اهلبيت خودش را مقدم نميدارد مگر آنكه راستگو باشد چون صبح شد براى مباهله آمدند ديدند پيغمبر است و با او امير المؤمنين عليه السّلام و حضرت فاطمه و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم هستند نصارى از مسلمين سؤال كردند همراهان پيغمبر چه اشخاصى هستند؟ بآنها گفته شد اين على پسر عم و داماد و وصى اوست و آن زن دخترش و آن دو طفل فرزندان دخترش ميباشند همينكه دانستند آنها پيغمبر و خاندان گرامى او هستند به پيغمبر عرض كردند ما مباهله نميكنيم ولى حاضر به پرداخت جزيه ميباشيم بقدرى كه راضى شويد پيغمبر اكرم جزيه براى آنها مقرر فرمود و آنها مراجعت كردند شيخ مفيد در كتاب اختصاص از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در آيه تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ روايت كرده فرمود تمام فرق اسلامى از عامه و خاصه عادل و منافق اتفاق دارند كه در قضيه مباهله پيغمبر اكرم با نصاراى نجران غير از پيغمبر و على و و فاطمه و حسن و حسين كسى نبود و مراد از ابنائنا حسن و حسين و نسائنا فاطمه و انفسنا على بن أبي طالب عليهم صلوات اللّه بوده و متفق عليه تمام مسلمين است و نيز در همان كتاب در حديث مفصلى روايت كرده كه سيد و اهتم و عاقب بزرگان نصاراى نجران پس از آنكه حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را درك كردند گفتند ما تمام اوصاف و علائم اين پيغمبر را در كتاب انجيل ديده‏ايم بآنها گفته شد پس چرا ايمان نميآوريد؟ گفتند آيا نمى‏بينيد نصارى چگونه ما را تعظيم و تكريم مينمايند براى ما كليسا بنا نموده و با صداى بلند نام ما را بزبان جارى ميكنند چطور ممكن است از اين رياست و مقام دل بر كنيم و صرف نظر از بزرگى و تنعم كرده داخل در دين اسلام شويم كه بزرگ و كوچك و شريف و پست همه يكسان باشند وقتى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيشنهاد مباهله داد فرمود بيائيد مباهله كنيم كه با وجيه‏ترين افراد خانواده‏ام على و فاطمه و حسن و حسين در درگاه خداوند كه در روى زمين بيمانند هستند دست بدعا و نفرين برادريم تا حق آشكار شود و لعنت خداوند بر دروغگوى باشد بزرگ نصارى از شنيدن اين سخن چنان اندامش بلرزه افتاد كه فورا گفت ايرسول گرامى با ما مباهله مكن ما همه ساله هزار شمشير و هزار زره و هزار دينار بشما جزيه ميدهيم پيغمبر گفت قبول كردم اما آگاه باشيد بآن خدائى كه مرا بپيغمبرى برگزيده است اگر من با همين اهلبيتم كه در زير اين عبا هستند با شما مباهله مينمودم خداوند تمام اين بيابان را آتش نموده و بسر شما فرود ميآورد و در يك چشم بهم زدن همه ميسوختيد در همين موقع جبرئيل بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و گفت اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد بعزت و جلال خودم اگر بتوسط على و فاطمه و حسن و حسين با تمام اهل زمين و آسمان مباهله كنى همانا آسمانها را فرو ريزم و زمين و قطعه قطعه چون پشم زده شده گردانم كه ابدا موجودى روى آن قرار نگيرد آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مبارك را بلند نمود بسوى آسمان و دو دستهاى شريفش را چنان بلند كرد كه سفيدى زير بغل او نمايان شد و فرمود خدايا لعنت و نفرين تو باد بر آن كسانى كه بعلى و فاطمه و حسن و حسين ظلم و ستم كنند و حق و اجر آنها را از آنچه واجب و لازم و مقرر فرموده كم و يا غصب نمايند تا روز قيامت.

 خلاصه آنكه اخبار عامه و خاصه در موضوع مباهله زياد است كه تمام آنها باتفاق شأن و جلالت انوار خمسه طيبه را بطور مفصل بيان نموده‏اند و ما بهمين مقدار اكتفا كرديم

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : ارادتمند

ابن بابويه در آيه إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ   45   تا آخر آيه از مفضل بن عمر روايت كرده كه گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم مرا از فرمايشات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه فرمود فاطمه سيده زنان دو جهان است آگاه فرمائيد بدانم آيا او سيده زنان زمان خود بوده است؟ آنحضرت فرمود مريم سيده زنان زمان خود بود اما فاطمه سيده زنان دو جهان از اولين و آخرين است.

شيخ طوسى بسند خود از حذيفه يمانى روايت كرده گفت زمانى كه جعفر بن أبي طالب از حبشه وارد بمدينه شد پيغمبر در جنگ خيبر بود ظرفى پر از غاليه (كه عطر مخصوصى است) و قطيفه‏اى براى پيغمبر اكرم سوقات آورد پيغمبر فرمود من اين قطيفه را بكسى ميدهم كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد اصحاب پيغمبر همه گردن كشيدند پيغمبر فرمود على كجاست عمار ياسر بسرعت دنبال امير المؤمنين عليه السّلام رفت و او را بحضور پيغمبر آورد پيغمبر قطيفه را باو داد آنحضرت گرفت و بطرف بقيع كه بازار مدينه بود رفت و آنرا به هزار مثقال طلا فروخت و تمام آنوجه را ميان فقراى مهاجر و انصار قسمت كرد و چيزى با خود بمنزل نبرد فرداى آنروز پيغمبر با جمعى از اصحاب بامير المؤمنين رسيد فرمود يا على از هزار مثقال طلائى كه گرفتى امروز غذائى براى من و اين اصحاب فراهم كن و امير المؤمنين در آنروز چيزى از طلا و نقره نداشت و از راه شرم و حيا عرض كرد اطاعت ميكنم بفرمائيد اى رسول خدا منزل تعلق بشما دارد حذيفه گفت ما پنج نفر از اصحاب سلمان و اباذر و مقداد و عمار با آنحضرت وارد خانه على شديم امير المؤمنين وارد حجره حضرت فاطمه شد تا ببيند طعامى فراهم ميشود در وسط حجره ظرفى پر از طعام مشاهده نمود كه بخار از آن بلند شده و بوى مطبوعى از آن بمشام ميرسيد كه تمام حجره را پر كرده بود آن ظرف طعام را حضور پيغمبر آورد ما با آنحضرت تناول كرده همه سير شديم نه كم بود و نه زياد آمد، پيغمبر از جاى خود برخواست و بحجره دخترش فاطمه داخل شد باو فرمود ايدختر عزيزم اين طعام را از كجا آوردى به پيغمبر اكرم گفت و ما همه صدايش را شنيديم اى پدر مهربان اين طعام از جانب پروردگار رسيده بود خدا بهر كس بخواهد روزى بيحساب ميدهد پيغمبر اكرم فرمود سپاس خداى را كه من نمردم تا از دخترم ديدم آنچه را كه زكريا در مورد مريم مشاهده كرد و آن مائده بهشتى است و از اين قبيل روايت در فضيلت حضرت فاطمه عليها السلام زياد است:

پنج شنبه 25 / 2 / 1393برچسب:, :: 17:6 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 406

راسخون در علم ائمه معصومين ميباشند

 قوله تعالى هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمات  7    در كافى بسند خود از سليم بن قيس هلالى روايت كرده گفت فرمود امير المؤمنين عليه السّلام در حديث مفصلى بمعوية اى معويه قرآن بر حق است و نوريست براى راهنمائى مردمان و شفاء است براى مؤمنان، و آنهائيكه ايمان ندارند كرند و گوشهاى آنان صداى قرآن را نميشنود و قرآن بر ايشان سبب ضلالت و گمراهى است (يعنى هر چه از آيات قرآن بشنوند بيشتر طغيان و سركشى و تمرد ميكنند) ايمعويه خداوند رها نكرده هيچ طايفه‏اى از گمراهان و خوانندگان بسوى جهنم را مگر آنكه رد نموده گفتار و سخنان باطل آنها را و حجت آورده قرآن را براى آنان و نهى نموده مردمان را از پيروى كردن ايشان و نازل فرموده آيه‏اى از آيات قرآن را در حقشان ميداند او را هر كه بايد بداند و نداند و نفهمد او را كسى كه نبايد بداند و بفهمد من شنيدم از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود نيست آيه‏اى از آيات قرآن جز آنكه براى او ظاهر  و باطنى است و نباشد حرفى از حروفات قرآن مگر آنكه بر آيش حدى و مطلعى است ظاهر قرآن حد اوست و مطلع قرآن باطن او است و نميداند تاويل و باطن قرآن را مگر خداوند و راسخون در علم كه ما ائمه ميباشيم و امر فرموده خداوند بامت كه ايمان بما آورند و بگويند هر يك ايمان آورديم بآنچه از جانب پروردگار نازل شده و نيز امر نموده خداوند بامت كه تسليم امر ما ائمه باشند و اينكه رجوع كنند در آنچه اختلاف كردند و در فهم قرآن بسوى من و ذريه من و فرموده :وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ 83 نسا و بايد از ما ائمه طلب كنند فهم قرآن را.

و عياشى بسند خود از فضيل بن يسار و او از حضرت باقر عليه السّلام و بسند ديگر از ابى بصير و او از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردند فرمودند بخدا قسم ما ائمه هستيم راسخون در علم و ما ميدانيم تاويلات متشابهات قرآن را و در كافى از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمات  7    روايت كرده كه فرمود مردمانى هستند كه در باره قرآن اظهار عقيده مى‏نمايند بدون آنكه علم و دانش قرآن را دريافته باشند تاويل قرآن را جز راسخون در علم كه ائمه ميباشند نميدانند و نيز از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده بسند خود كه مراد از ام الكتاب امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه طاهرين بوده و منظور از متشابهات منافقين و غرض از فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ  7     اصحاب و دوستان منافقين ميباشد و نيز فرمود راسخون در علم امير المؤمنين عليه السّلام و ائمه هستند

 عياشى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در ذيل جمله إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ 19  كه مراد باسلام امام است و ابن شهر آشوب بسند خود از آنحضرت روايت نموده كه اسلام يعنى تسليم شدن بولايت امير المؤمنين على بن أبي طالب عليه السّلام‏

دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : ارادتمند

 

در كافى از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در آيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً   208  فرمود مراد ولايت ما است كه بايد داخل شويد.

و عياشى از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق عليه السّلام بمن فرمود آيا ميدانى سلم چيست؟ عرض كردم شما دانا هستيد فرمود مراد ولايت على عليه السّلام و ائمه بعد از ايشان است و فرمود خطوات شيطان بخدا قسم دوستى و پيروى از منافقين است.

 

حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِينَ 238

 از زراره روايت كرده گفت حضرت باقر عليه السّلام مى‏فرمود نماز وسطى نماز ظهر است در آنوقت خداوند نماز جمعه را واجب فرمود و در آن ساعت هيچ بنده مؤمنى حضور پروردگار خود نمى‏ايستد مگر آنكه هر چيزى را بخواهد باو عطا ميفرمايد و نيز روايت كرده از آن حضرت و حضرت صادق عليه السّلام فرمود مراد بنماز رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و مراد از وسطى امير المؤمنين عليه السّلام و منظور از قانتين ائمه معصومين مى‏باشد

 در احتجاج بسند خود از حضرت صاحب زمان عليه السّلام روايت كرده فرمود جايز نيست در طرف راست و چپ و مقابل امام نماز بخوانند چه مقدم بر امام نميتوان شد يا مساوى بر آن، و بايد عقب قبر امام نماز را بجا آورند و عمده شرط در نماز داشتن ولايت امير المؤمنين و ائمه طاهرين ميباشد چنانچه كرارا بيان شد.

آيات 243 تا 252

عروة الوثقى امير المؤمنين و فرزندانش ميباشند  255

ابن بابويه از عبد اللّه بن عباس روايت كرده گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس دوست داشته باشد كه بريسمان محكم خدا تمسك جويد كه هرگز بريده نشود بايد توسل جويد بولايت برادرم و وصيم على بن أبي طالب عليه السّلام زيرا هلاك نشود كسى كه دوست داشته باشد او را و نجات نيابد هر كه على عليه السّلام را دشمن بدارد.

و نيز بسند ديگر روايت كرده فرمود رسول خدا، عروة الوثقى على و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين ميباشند هر كس اطاعت آنها كند خدا را اطاعت كرده و هر كس معصيت و نافرمانى آنها را بنمايد معصيت خدا را نموده است و آنها وسيله معرفت خدا ميباشند.

و نيز بسند خود از حذيفة بن اسيد روايت كرده گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن اى حذيفه حجة خدا بر شما مسلمانان بعد از من على بن أبي طالب است كافر باو كافر بخدا است شريك قرار دادن براى على شريك قرار دادن براى خداست ايمان‏ بعلى ايمان بخداست شك نمودن بعلى شك نمودن بخداست و انكار على مانند انكار خداست چه على برادر رسول خدا و وصى او و امام امة است على رشته محكم خداست و عروة الوثقى ميباشد كه هرگز گسستنى براى او نيست زود است كه هلاك بشوند دو طايفه در باره على: طايفه اول آنهائيكه غلو كنند در باره او (يعنى خدا بخوانند على را) طايفه دوم كسانى باشند كه تقصير در باره على كردند ايحذيفه جدا نشو از على كه از من جدا شده‏اى مخالفت با او نكن كه مخالفت با من نمودى على از من و من از على ميباشم هر كس او را بغضب آورد مرا بغضب آورده و آنكه على را خوشنود گرداند مرا خوشنود نموده است.

و از طرق عامه روايت زيادى است كه از آن جمله روايت كرده موفق بن احمد بسند خود از ابن ابى ليلى گفت فرمود پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلى بن ابى طالب عروة الوثقى و رشته محكم خدا شما ميباشيد ابن بابويه بسند خود از ابن شاذان روايت كرده گفت فرمود حضرت رضا عليه السّلام، پيغمبر اكرم فرموده زود باشد كه بعد از من فتنه و فساد بر پا شود و عالم را تاريك گرداند هر كه بخواهد از آن فتنه و فساد سالم و محفوظ بماند بايد چنگ زند برشته محكم خدا گفتم ايفرزند رسول خدا عروة الوثقى چه باشد؟ فرمود ولايت سيد الوصيين و امير المؤمنين و مولاى مسلمين فرموده پيغمبر: امام بعد از من در ميان امة على بن أبي طالب است و او ميباشد عروة الوثقى.

در كافى از عبد اللّه بن ابى يعفور روايت شده گفت حضور حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم من با مردم معاشرت و آميزش دارم و بسيار متعجب هستم از كسانى كه شما اهلبيت عصمت و خاندان نبوت را دوست نداشته و بمخالفين شما ارادت ميورزند و آنها در وفا و دوستى خود بمنافقين پايدار و استوارتر از دوستى و وفادارى دوستان شما ميباشند؟! گفت تا اين سخن را گفتم ديدم مثل آنكه آنحضرت متغير شده و غضبناك بمن نگاه نمود و فرمود كسيكه اعتقاد بولايت ما ندارد دين ندارد و پيرو امام و پيشواى ستمكارى است كه از جانب خدا نيست و اگر كسى متدين باشد بولايت امام عادل كه از جانب خداست بر او باسى نيست گفتم ميفرمائيد آنها دين ندارند؟ فرمود آيا نمى‏شنوى قول خداوند را كه در قرآن ميفرمايد اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ يعنى خداوند اينگونه اشخاص را از تاريكى گناه بسوى نور توبه و مغفرت بر اثر ولايت ما و قبول پيشوائى امامان عادل و منصوب از طرف پروردگار رهبرى و هدايت فرموده وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ   258   بعد فرمود آيا ميدانى براى كفار چه نورى است كه خداوند آنها را از آن نور خارج و بظلمت و تاريكى سوق ميدهد؟ همانا خداوند قصد كرده از آن نور به آنكه آنان بر نور اسلام بودند همينكه دوستى و ولايت پيشوايان ستمكار را دارا شدند خداوند آنها را براى آن ولايت خطا و غلط از نور اسلام خارج و بسوى ظلمات كفر رها ساخت پس بر آنان واجب گرديد آتش همانطور كه آتش بر مشركين و كفار واجب بود أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ اينها اصحاب آتشند و در دوزخ جاويد بمانند و در روايت ديگر آنحضرت فرمود خداوند آنها را از نور آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيرون كرد و بسوى ظلمت و تاريكى كه از براى دشمنان آل محمد ميباشد داخل نمود. و فرمود مراد كسانى هستند كه بولايت على كافر شدند و دوست داران آنها كسانى هستند كه اولى و دومى و سومى را پيشوايان خود ميدانند

 

عياشى بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود آيه وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ   265  در شأن امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است.                       

 ابن بابويه بسند خود از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آيه الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً   274   در حق امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص بسند خود از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه بامير المؤمنين عليه السّلام فرمود يا على آيا ديشب عمل نيكوئى از شما سر زده؟ گفت يا رسول اللّه از چه رو ميفرمائيد؟ فرمود خداوند در حقت آيه نازل فرموده به چهار معنى على عليه السّلام گفت اى پيغمبر گرامى از ثروت موجود چهار درهم داشتم يك درهم در شب و يكى در روز يك درهم از آنرا به پنهانى و ديگرى را آشكارا در راه خدا صدقه داده‏ام، فرمود پيغمبر كه اين آيه در شان تو اى على نازل شده و اين روايت را عينا موفق بن احمد در كتاب مناقب ذكر نموده و نيز ابن مغازلى آنرا از ابن عباس روايت كرده و اين دو نفر از علماى بزرگ مخالفين اماميه هستند.

و ابن شهر آشوب بسند خود از سدى و مجاهد و كلبى و ابى صالح و واحدى و طوسى و ثعلبى و طبرى و ماوردى و قشيرى و ثمالى و نقاش و فتال و على بن الحسين و على بن حرب الطائى و آنها از ابن عباس روايت كرده‏اند كه ابن عباس گفت بودم نزد على ابن أبي طالب كه چهار درهم نقره تصدق داد يكى را در شب و ديگرى را در روز سومى را در پنهانى چهارمى را آشكارا پس از آن اين آيه نازل شد در حق آن بزرگوار و ناميده شد هر درهمى بمال و خداوند بشارت قبول باو فرمود و تمام اينهائيكه ذكر شد از علماء مخالفين ميباشند.

شيخ مفيد بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود پس از رحلت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردى يهودى وارد مدينه شد مسائلى چند از امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد از آن جمله اين بود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از معراج مراجعت كرد آيا فرموده‏اند كه اولين سخن او در حضور پروردگارش چه بوده است امير المؤمنين جواب داد اول سخن حضرت در محضر خداوندى تلاوت آيه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ  208   بود يهودى گفت مقصود و منظور من غير از اينست، فرمود امريست پنهان و مستور يهودى گفت آيا شما نيستى كه در باره تو سخن گفته شده اگر چنين است مرا از آن سر پنهان  مطلع گردان فرمود چون تو جد نموده‏اى و اراده فهميدن اين موضوع را دارى اينك بيان نمايم، بدان اى يهودى همينكه پيغمبر بساحت و پيشگاه قرب خداوندى رسيد و حجاب و پرده برداشته شد و منادى صدا زد اى احمد عرض كرد لبيك منادى ندا داد كه پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد سلام مرا بر ولى و سيد ما برسان رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد كه سيد و ولى كيست؟ خطاب رسيد على بن أبي طالب عليه السّلام است يهودى گفت اى على بخدا راست گفتى و من اين معنى را در كتاب پدرم يافتم و آن يهودى از فرزندان حضرت داود بود.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود بخدا قسم ولايت امير المؤمنين در شب معراج مشافهة به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وحى و نازل گرديده و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس اين دو آيه را كه سوره بقره بآن ختم ميشود در منزل قرائت كند شيطان داخل آن منزل نخواهد شد                       

 

دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 عياشى بسند خود روايت نموده از حضرت صادق عليه السّلام در آيه: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا   159   فرمود مراد از هدى و بينات امير المؤمنين عليه السّلام است

 نيز روايت نموده از منصور بن حازم گفت عرض نمودم حضور حضرت صادق عليه السّلام كه وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ   167   چه اشخاصى هستند؟ فرمود دشمنان على عليه السّلام ميباشند كه هميشه در آتش جاويدان بمانند.

 

 ابن بابويه از بعضى از اصحاب اماميه روايت كرده كه زنى نزد عمر آمد و گفت من زناكارم حدود خدا را در باره من جارى كن، عمر خواست او را سنگسار كند امير المؤمنين عليه السّلام بعمر فرمود از آنزن سؤال كن چگونه مرتكب زنا شده است؟ پس از پرسش گفت از بيابانى مى گذشتم عطش بر من مستولى شد و از شدت تشنگى طاقت حركت نداشتم از دور خيمه بنظرم رسيد بجانب آن رفته عربى در آن منزل داشت از او تقاضاى جرعه آب نمودم گفت آب ندهم مگر آنكه با تو درآميزم از كلام عرب متغير شده مأيوس برگشتم چون گامى چند طى طريق نمودم قدرت از من سلب گرديد و مرگ را در پيش چشم خود ديدم و نزديك بود چشمانم از حدقه خارج شود مجددا بطرف خيمه برگشته و با آشاميدن آب ناچار تسليم مرد اعرابى شدم، امير المؤمنين فرمود اين زن مصداق آيه فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عاد173    ميباشد اى عمر او را رها كن و حدى بر او نيست عمر گفت اگر على اينجا نبود من هلاك ميشدم.

 

در احتجاج از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ  179   روايت كرده فرمود هرگاه كسى قصد كشتن ديگرى را بنمايد و بداند بر اثر اين قتل خودش را بقصاص خواهند كشت محققا از كشتن صرف نظر خواهد كرد لذا قصاص سبب حياة قاتل و مقتول فرضى ميشود، و هم باعث حياة و زندگانى اجتماع مردم است، زيرا ميدانند كه قصاص واجب است و از ترس آنكه مبادا مرتكب بقتل را بكشند مبادرت بكشتن نمينمايند سپس فرمود آنحضرت بمردم آيا خبر بدهم شما را بچيزى كه بزرگتر و بالاتر از قتل نفس است و با قصاص هم جبران نميشود؟ اصحاب عرض كردند بفرمائيد آنحضرت فرمود هر كس ديگرى را گمراه كند و سوق بدهد مردم را از راه نبوت پيغمبر اكرم و ولايت على براه دشمنان ايشان يا حقى از حقوق على و آل او را پايمال كند و منكر فضيلتى از فضائل ائمه طاهرين عليه السّلام باشد چنين شخصى براى هميشه مخلد در آتش جهنم خواهد بود.                       

 

در محاسن بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده در تفسير يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ   185  فرمود يسر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است و عسر دوست داشتن دشمنان آن حضرت است و مراد از تكبير در آيه تعظيم و راهنمائى بولايت على عليه السّلام است. و در كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود آگاه باشيد در شب فطر تكبيرى است لكن مستحب است راوى عرض كرد در چه وقت و بچه ترتيب فرمود بعد از نماز مغرب و عشاء و نماز صبح و نماز عيد ميگوئيد

الله اكبر- الله اكبر- لا اله الا الله و الله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما هدانا

و مراد آيه كه فرمود وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ  185   همين است على بن ابراهيم از حماد روايت كرده در آيه: وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي   186   گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال نمودم من مشغول دعا براى برادران و دوستداران و محبين امير المؤمنين هستم اين دعا چه صورت دارد؟ فرمود خداوند مستجاب ميكند دعاء غايب را از براى غايب و هر كس دعا كند از براى مؤمنين و مؤمنات از دوستان ما خداوند بر ميگرداند باو از زمان آدم تا روز قيامت براى هر مؤمنى كه دعا نموده يك حسنه‏

 

در احتجاج بسند خود از اصبغ ابن نباته روايت كرده گفت حضور امير المؤمنين نشسته بودم ابن كواء بر آنحضرت وارد شد گفت يا امير المؤمنين معناى اين آيه كه ميفرمايد: لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها   189   تا آخر آيه چيست؟ فرمود مائيم خانه‏هائى كه خداوند امر فرموده از درهاى خانه‏ها داخل شويد مائيم درهاى قرب خدا و خانه‏هاى او كه بسوى آن خانه ميرود كسى كه با ما بيعت كند و بولايت و امامت ما اقرار نمايد مثل آنست كه چنين شخصى داخل خانه خدا شده باشد از در آن و هر كسى با ما مخالفت كند و ديگرى را بر ما مقدم بدارد مثل آنستكه ميخواهد از عقب خانه داخل شود.

 

 در كتاب امالى از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت نموده كه فرمود اين آيه وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ   207   در حق امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده است هنگاميكه در رختخواب پيغمبر اكرم خوابيد و از ابن عباس روايت كرده گفت شبى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ترس  كفار و مشركين از مكه معظمه بيرون رفت على عليه السّلام در فراش آنحضرت خوابيد تا قريش را از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منصرف كند و اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد و اين روايت را بيشتر مخالفين نقل نمودند

 قصه آن از اينقرار است كه قريش هم قسم شدند كه از هر قبيله يكنفر جمع شده و شبانه بمنزل پيغمبر ريخته و هر يك از آنها يك ضربت بزنند و پيغمبر را بقتل برسانند و باين ترتيب خون آنحضرت ميان قبيله‏هاى عرب منتشر شده بنى هاشم توانائى انتقام و طلب خون او را نداشته باشند جبرئيل نازلشد و به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خبر داد و دستور داد على بجاى او در فراش آن حضرت بخوابد و خود بسوى مدينه هجرت فرمايد همينكه كفار بخانه ريختند على عليه السّلام را بجاى آنحضرت خفته ديدند و برگشتند و خداوند پيغمبرش را از شر و مكر آنها نجات داد. و احاديث متواتر است از عامه و خاصه كه اين آيه نازل شده در شان امير المؤمنين در آنوقتيكه در رختخواب پيغمبر خوابيد.

 

دو شنبه 26 / 11 / 1392برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسیرجامع ص246

آزمايش حضرت ابراهيم

قوله تعالى: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ  124   از اين آيه بطور اجمال شروع ميشود بقصه حضرت ابراهيم. ابن بابويه بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه در تفسير همين آيه فرمود مراد از كلمات همان چيزى است كه خداوند بآدم تعليم فرمود كه با خواندنش توبه او قبول شد و آن عبارت است از:   «اللهم انى اسئلك بحق محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين الّا تبت علىّ پس توبه او قبول شد و خداوند توبه پذير و مهربانست.

 

 إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما  124

 در امالى بسند خود روايت كرده كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم خليل هستم اصحاب عرض كردند چطور ايرسول خدا؟ فرمود بابراهيم از جانب خداوند وحى رسيد كه من ترا براى مردم امام قرار دادم، ابراهيم را فرح و خوشحالى فرا گرفت از پروردگار درخواست نمود كه بذريه من هم منصب امامت عطا فرما، خطاب رسيد كه من عهدى كه وفا نميكنم بتو عطا ننمايم، عرض كرد خدايا آن چه عهديست كه وفا نمينمائى؟

فرمود عهد من امامت است و آنرا بفرزندان ستمكارت تفويض نخواهم كرد عرض كرد فرزندان ستمكار من كيستند؟ فرمود هر كس غير از من بيت و يا چيزهاى ديگرى سجده كرده باشد هرگز او و يا ذريه او را امام مردم ننمايم، پيغمبر اكرم فرمود آن تقاضاى ابراهيم منتهى شد بمن و على كه هيچيك از ما هرگز بغير خدا سجده نكرده‏ايم، لذا خدا مرا بپيغمبرى مبعوث و على را امام و وصى من فرمود و عجب اين است كه اين روايت را عامه هم نقل نموده‏اند.

ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بسند خود از عبد اللّه بن مسعود روايت كرده كه گفت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من دعوت پدرم ابراهيم هستم تا آخر روايت عينا ذكر نموده كه فرمود من و على هرگز سجده براى غير خدا نكرديم و خداوند مرا بپيغمبرى و على را بامامت و ولايت و وصايت من برگزيد. (و از اين آيه هفت چيز استفاده ميشود اول معصوم بودن امام عليه السّلام، دوم امام را خداوند بايد معين بفرمايد و مجعول است بجعل الهى، سوم زمين هرگز خالى از حجت خدا نيست چهارم امام مؤيد است از جانب خداوند پنجم اعمال بندگان بر امام پوشيده نيست، ششم امام واجب است دانا باشد بآنچه مردم محتاج هستند از امور دين و دنيا، هفتم محال است كسى از جهت فضيلت نفسانى بر امام برترى داشته باشد

 

 وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ  132   يعنى بولايت امير المؤمنين راضى و تسليم شويد.كلينى بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده در تفسير آيه:

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً   126   فرمود مراد از اهل ما ائمه و شيعيان ما ميباشيم و منظور از و من كفر كسانى هستند كه منكر ولايت ما ميباشند.

 

 نيز در كافى روايت كرده در آيه فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ   137  كه حضرت باقر فرمود مراد از آن ايمان بعلى و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و ائمه ميباشد كه اگر ايمان بياورند هدايت ميشوند و اگر از آنها دورى بجويند بر باطل خواهند بود و اين روايت را نيز عياشى عينا از آنحضرت نقل نموده است‏

 

روايت كرده در كافى از حضرت صادق عليه السّلام در آيه صِبْغَةَ اللَّهِ  138   فرمود مؤمنين رنگ فطرت ايمان و سيرت بولايت گرفتند در عالم ذر پس خداوند فرمود اگر ايمان به محمد و على و حسن و حسين و ائمه بياوريد هدايت خواهيد شد و در روايت ديگر آن حضرت فرمود رنگ فطرت اسلام گرفتيد.

 

از طريق عامه موفق بن احمد كه از بزرگان علماى آنهاست بسند خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت رسول خدا فرموده نيست در قرآن آيه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا   153  مگر آنكه على امير المؤمنين عليه السّلام رئيس و امير و شريف آنانست، و نيز عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده فرمود صبر روزه است.

 

دو شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:59 ::  نويسنده : ارادتمند

 

 أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَكُم‏108   

 شأن نزول اين آيه آن بود كه ده نفر از يهوديان قصد نمودند كه از پيغمبر سؤالاتى نموده و مجادله و عناد كنند در آن هنگام كه آنها بحضور پيغمبر آمدند و ميخواستند پرسش‏هاى خود را بكنند عرب بيابانى كه سوسمارى در عباى خود پنهان كرده بود رسيده و حضور پيغمبر اظهار داشت كه اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سؤالى دارم جواب آنرا بمن بازگوى؟ آنحضرت فرمود اين يهودى‏ها قبل از تو آمده و سؤالاتى دارند و بر تو مقدم هستند، عرب عرض كرد من غريب و رهگذر هستم و آنها اهل شهر ميباشند فرمود پس تو چون غريب هستى مقدم ميباشى اعرابى گفت اين يهودى‏ها كتابى دارند كه مدعى هستند بر حق است ولى من بآن ايمان ندارم و ميدانم آنها چيزى موافق گفتار شما نميگويند و تصديق گفتار شما را نمى‏نمايند تا مردم را از دين خود منحرف بسازند و من باين سخنان قانع نميشوم مگر آنكه دليل روشنى براى من بياوريد پيغمبر فرمود على بن أبي طالب عليه السّلام كجاست همينكه على عليه السّلام شرفياب شد عرب گفت اى محمد من با على كارى ندارم و سؤالى از شخص شما داشتم فرمود سؤالت را بكن بين من و على جدائى نيست و على داراى بيان كافى است و من شهر علمم و عليم در است هر كه بخواهد بشهرى وارد شود بايد از دروازه آن داخل گردد آنگاه با صداى رسا فرمود اى بنده خدا هر كس بخواهد نظر كند در جلالت آدم و بحكمت شيث و هيبت ادريس و بشكر گذارى نوح و بدوستى و وفاى ابراهيم و در بغض موسى بدشمنان خدا و به محبت و دوستى و حسن معاشرت عيسى و معجزاتش نظر كند به على بن أبي طالب اين فرمايش پيغمبر باعث افزايش ايمان مؤمنين و بغض منافقين شد.                       

اعرابى گفت با اين مدحيكه شما براى على فرموديد معلوم ميشود شرف او شرف شما و عزت او عزت شماست من اين بيانات شما را تصديق نكنم مگر بشهادت چيزيكه يقين كنم شهادت او از روى غرض و فساد نيست و آن شهادت سوسمارى است كه ميان عباى من پنهان است، فرمود آنرا بيرون بياور تا شهادت دهد بر نبوت من و ولايت و فضيلت على، عرب گفت با تلاش بسيار آنرا صيد كرده‏ام اگر از عبا خارج شود ميترسم فرار نموده از دستم برود، پيغمبر فرمود: اگر فرار كند اولا تو مرا تكذيب نموده و در ثانى من عوض بهتر از آن بتو خواهم داد، اعرابى سوسمار را از ميان عبا بيرون آورد و بر زمين نهاد سوسمار در برابر پيغمبر توقف نموده صورت خود را بخاك ماليد سپس سرش را بلند كرد خداوند او را بسخن در آورده گفت شهادت ميدهم بر آنكه نيست خدائى جز خداى يكتا و گواهى ميدهم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بنده او و پيغمبر برگزيده خداست، و بهترين خلايق و بزرگ و خاتم پيغمبران است، و گواهى ميدهم على بن أبي طالب امام است و همانطور است كه پيغمبر او را وصف فرموده و دوستان على در بهشت و و دشمنانش در جهنم خواهند بود، اعرابى بگريه در آمد و گفت منهم شهادت ميدهم بآن چيزيكه اين سوسمار شهادت داد من شنيدم و ديدم چيزى را كه ديگر عذرى برايم نيست كه ايمان نياورم و قبول كنم، پس آن عرب رو به يهوديان نموده و گفت واى بر شما چه معجزه بالاتر از اين ميخواهيد يا بايد ايمان بياوريد و يا تن بهلاكت دهيد، آن ده نفر يهودى ايمان آورده و قبول اسلام نموده گفتند ايمان ما از بركت سوسمار تو بود پيغمبر باعرابى فرمود اى برادر عرب سوسمار را آزاد كن من ضامن ميشوم كه خداوند عوض آنرا بتو بدهد، زيرا اين سوسمار ايمان بخدا و رسول و على داد و شهادت بحق داد همانطور كه شايسته و سزاوار بود، خوب نيست اين سوسمار اسير باشد و چون خداوند باو تفضل فرموده و نعمت ايمان بخشيده امير سوسمارها است، سوسمار بسخن آمده گفت اى رسول خدا بفرمائيد مرا رها و آزاد بسازد تا من عوض خود را باو بدهم، عرب بسوسمار گفت تو از كجا ميتوانى بمن عوض بدهى؟ باو جواب داد بطرف سنگى كه مرا از آنجا گرفتى برو زير آن سنگ ده هزار دينار و هشتصد هزار درهم ميباشد بيرون بياور ..........  و بقيه داستان

 

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَدَّ كَثِيرٌ   109  فرمود مراد از اهل كتاب يهود و نصارى ميباشند كه ميخواستند با القاء شبهات از روى حسد و بغضى كه نسبت به پيغمبر اكرم و على و آل او داشتند و پس از آنكه معجزات بسيارى مشاهده كرده بودند مؤمنين و مسلمين را از ايمان منحرف و بكفر برگردانند خداوند خطاب به رسول خود ميفرمايد از ظلم و ستمى كه بشما وارد مينمايند در گذريد و مدارا و مماشات نموده با حجت‏هاى خدا دفع باطل آنها را بنمائيد تا فرمان الهى در باره جنگ يا صلح برسد و البته خداوند بهمه چيزى تواناست.

 

و نيز آنحضرت در مورد آيه: وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ   110   فرمود بپا داريد نماز را با مراعات مقدمات صحيح از وضو و تكبير و صحت قيام و ركوع و سجود و ساير حدود و زكوة را به مستحق بدهيد و دقت كنيد به منافق و كافر داده نشود چه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود هر كس بدشمنان ما صدقه بدهد مانند كسى است كه در خانه خدا دزدى كرده و هر ماليكه در راه اطاعت اوامر خداوند انفاق شود براى شما مفيد و قانع بوده و موجب بلند شدن حسنات و درجات شود و البته خداوند بآنچه ميكنيد آگاه است و پاداش و جزاى شما را ميدهد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كليد نماز طهارت و وضو است و تحريم آن تكبيرة الاحرام و تحليلش سلام است نماز شخص بى‏طهارت و صدقه مردم خيانت كار قبول نميشود و بزرگترين طهارت كه نماز و ساير طاعات بدون آن مقبول درگاه ربوبى نيست موالات محمد عليه السّلام و ولايت على و اولاد اوست و دشمنى كردن با دشمنان خاندان رسالت ميباشد.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 99 تا 104

تفسير جامع، ج‏1، ص: 224

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آيات  99    فرمود خداوند بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد اى پيغمبر من علائم و دلايل نبوت تو و امامت على عليه السّلام را بيان نمودم تا كسى در نبوت شما و امامت برادرت على شك ننمايد يا يكى را بپذيرد و ديگرى را قبول نداشته باشد و كسى منكر و كافر باين آيات كه دلالت بر پيغمبرى شما و امامت على دارد نميشود مگر دسته‏اى از زيانكاران و جمعى از يهوديهاى دروغگو و ناصبى‏هائى كه خود را بغلط مسلمان قلمداد مينمايند.

 

و نيز آنحضرت در مورد آيه: أَ وَ كُلَّما عاهَدُوا   100    فرمود خداوند ميفرمايد يهوديان و ناصبيانى كه ذكرشان بعمل آمد بر عهدى كه بر ايمان بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على بسته بودند پايدار نمانده نقض عهد كرده و پيمان شكنى و مخالفت امر خدا را نمودند و با آنهمه معجزه كه از پيغمبر مشاهده نمودند باز بر عناد خود باقى و نافرمانى كردند بيشتر آن‏ها در آينده هم توبه نكنند و ايمان نياورند.

 

 وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِين   102

پيروى كردن يهود از سحر و شعبده‏

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير اين آيه فرمود آن يهودى‏ها و ناصبى‏ها از سحر و شعبده كه شياطين ميخواندند پيروى كرده و گمان ميكردند اين امور از سليمان پيغمبر بوده كه با استفاده از آن بمقام سلطنت و پادشاهى رسيد و بواسطه آنها راه كتاب خدا را بر مردم بستند و چون از پيغمبر فضائل على را شنيده و از هر دو بزرگوار معجزاتى و خارق عاداتى كه خداوند بدست ايشان ظاهر فرموده ديده بودند، بعضى‏ها بيكديگر ميگفتند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميخواهد با سحر و شعبده مانند سليمان بن داود دنيا را مسخر كند، ما هم اگر  سحر و شعبده و جادوگرى بياموزيم ميتوانيم مانند محمد ادعاى معجزه نموده و از پيروى كردن محمد و على آسوده شويم، خداوند ايشان را با اين آيه مورد سرزنش قرار داده مذمت ميكند و ميفرمايد قرآن كتاب آسمانى، و محمد و على را پشت سر گذاشته، و بدنبال تلاوت كفرهاى شياطين از قبيل سحر و جادو و شعبده و نيز نجات رفته و مدعى بودند سليمان كافر و ساحر ماهرى بود و اگر بسلطنت رسيد و قدرت و توانائى بدست آورد بواسطه سحرى بود كه ميدانست.

خداوند در اين آيه ميفرمايد سليمان  كافر نشد و سحر نميكرد چنانچه اين كافران ميگويند، لكن شياطين كافر شده و سحرى را كه بسليمان نسبت ميدادند بمردم‏ ياد داده و هر چه بهاروت و ماروت دو فرشته كه در بابل بودند نازل شده باشخاص تعليم ميكردند.

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه: ما يَوَدُّ الَّذِينَ ميفرمايد حضرت رضا عليه السّلام فرمود خداوند در اين آيه يهوديها و مشركين را مذمت مينمايد كه آنها دوست ندارند و مايل نيستند از جانب پروردگار خيرى بر شما نازل شود از آيات داله بر فضيلت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و آنها دوست ندارند معجزاتى از دست محمد و على سر بزند و بيم آن دارند كه همكيشان آنها با مشاهده آن معجزات و كرامات بآئين اسلام بگروند و يا مقام رؤساى ايشان متزلزل گردد و از اين رو ملاقات با پيغمبر را   ممنوع ميكردند و در خارج شهرت ميدادند كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ساحر است و خداوند ميفرمايد ما هر كه را بخواهيم مشمول رحمت خود نموده و توفيق درك ولايت امير المؤمنين عليه السّلام باو عنايت مينمائيم.

و ديلمى در كتاب ارشاد بسند خود از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام روايت كرده كه آنحضرت فرمود مختصين برحمت خداوند پيغمبر و على و عترت او ميباشند و خداوند يكصد رحمت خلق و ايجاد فرموده كه نود و نه رحمت آن بمحمد و آل او اختصاص داشته و در يك رحمت ديگر نيز با تمام مردم شريك و سهيم ميباشند.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:56 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏1، ص: 221

توبيخ و سرزنش يهوديان‏

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ   14  فرمود خداوند وقتى كه با زبان پيغمبرش يهوديان را توبيخ و سرزنش نمود و عذر آنها را برطرف نمود و براى آنها حجتها و دلايل واضح بيان كرد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و على سيد امامان و پاكان از اولاد او قوام دين و پيشواى مسلمين هستند و آنها نتوانستند هيچگونه ايراد و دليلى بر رد و تكذيب پيغمبر بياورند شروع به لجاج و مكابره و زورگوئى نموده گفتند اى محمد ما نميدانيم چه ميگوئيد بهشت بتنهائى و منحصرا از براى ماست نه ترا در آن نصيبى هست و نه اهلبيت و امتت از بهشت بهره و نصيب دارند دوست خالص و بندگان نيكوكار خدا مائيم كه دعاهاى ما مستجاب ميشود و هيچيك از درخواست‏هاى ما از پيشگاه خداوند رد نميگردد چون اين سخنان را گفتند خطاب رسيد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باين يهوديها بگو اگر بهشت و نعيم اخروى منحصر بشماست و شما بمحمد و ذريه او مبتلا شده‏ايد و از طرفى مدعى هستيد كه بقول خودتان دعاى شما مستجاب شده و رد نمى شود پس آرزو بكنيد و از خداوند مرگ دروغگويان را مسئلت كنيد.

و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسى از آنها آرزوى مرگ را نميكند و درخواست از خدا نمينمايد مگر آنكه فورا و در همانجائى كه هست مرگ او را دريابد و خود يهوديها ميدانستند كه خودشان دروغ ميگفتند و پيغمبر و على راستگو بودند خداوند فرمود اى پيغمبر يهوديها حريص‏ترين مردم بزندگانى دنيا هستند، زيرا آنها از آخرت مأيوس ميباشند و حتى حرص آنها از مشركين هم زيادتر است چون غير از مال دنيا براى خود نعمتى تصور نميكنند و هر يك از آنها آرزو دارد كه هزار سال عمر كند و هرگز از عذاب خدا خلاصى پيدا ننمايند اگر چه آن مدت را در دنيا زندگانى كنند و خداوند بهر چه مردم ميكنند آگاه است و چون يهوديان از محاجه با رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عاجز شدند گفتند اى محمد آيا شما و على ادعا داريد كه خداوند دعايتان را اجابت مينمايد؟

فرمود بلى گفتند فرزند رئيس ما مبتلا بمرض جذام و برص شده و هميشه تب مينمايد دعا كنيد كه خداوند او را شفا دهد.

فرمود برويد او را بياوريد، رفتند و آن جوان را آوردند، فرمود يا على تو دعا كن چون خداوند دعاى ترا رد نمينمايد.

امير المؤمنين دعا نمود و آن جوان فورا شفا يافت و از اول بهتر شد پيغمبر اكرم باو فرمود ايمان بياور بآن خدائى كه ترا شفا بخشيد و جوان ايمان آورد و مسلمان نيكوكارى شد، پدر آن جوان گفت اى محمد بر من ستم كردى كه پسرم را مؤمن نموده از من جدا ساختى اى كاش بهمان مرض جذام و برص باقى بود و بدين شما داخل نميشد، پيغمبر باو فرمود از خدا بترس و از خداوند طلب عافيت بنما و متعرض بلا و چيزى كه طاقت آنرا ندارى نشو و بر نعمتهاى خداوند شكر گذار باش چه هر كس كفران نعمتها نمايد خداوند سلب نعمت از او كند و هر كس شاكر باشد بركت و خير و رحمت بيشترى نصيبش ميشود.

يهودى گفت شفاى مرض فرزندم اتفاقى بود اگر براستى على مستجاب الدعوه است دعا كند و از خداوند بخواهد همان بيمارى پسرم را بمن مستولى نمايد.

پيغمبر فرمود يا على كفر اين يهودى بسر حد طغيان رسيده و از خدا بخواه كه خداوند او را بهمان مرض مبتلا فرمايد.

امير المؤمنين دعا فرمود و فورا آن مرد مبتلا بجذام و برص گرديد فرياد و زارى كرد و گفت اى پيغمبر خدا، دانستم كه راست ميگوئى مرا شفا ده فرمود اگر بآنچه ميگوئى ايمان و يقين دارى كه خداوند بيقين تو عالم است و البته ترا شفا خواهد داد اما چون يقين ندارى و دروغ ميگوئى انتظار شفا نداشته باش.

آن يهودى تا چهل سال با همان بيمارى زنده بود و پسرش تا هشتاد سالگى  صحيح و سالم زندگانى كرد تا عبرت مردم و علامت و حجت بر پيغمبر باشد.

سپس پيغمبر اكرم توجهى باصحاب خود نمود و فرمود اى بنده‏گان خدا بر شما باد بدورى از كفران نعمت زيرا شوم و بد عاقبت ميباشد و نزديكى بجوئيد بپروردگار بعبادت و اطاعت اوامر او تا خداوند هم پاداش زيادى بشما عطا بفرمايد و كوتاه كنيد عمرهاى خود را بجهاد و كارزار با دشمنان خدا تا برسيد بنعمتهاى هميشگى آخرت و بخشش كنيد باموال خودتان تا غنى گرديد در بهشت.  جمعى از اصحاب عرض كردند اى رسول خدا ما بدنهايمان ضعيف است و اموالى نداريم چه عملى بجا آوريم در عوض جهاد رفتن و احسان نمودن؟.

فرمود راستى و صداقت شما بايد با زبان و هم از روى خلوص و پاكى دل باشد عرض كردند چگونه باشيم؟ فرمود دلهاى خود را از تعلق و پيوندهاى دنيوى آزاد ساخته و منحصرا دوستى و محبت خدا و پيغمبر و على و فرزندانش را در دل خود جاى دهيد و از دشمنى و بغض و كينه توزى با آل محمد پرهيز كنيد و زبان را بذكر خدا و صلوات بر محمد و آلش مشغول بداريد تا خداوند شما را بمقام ارجمند و ثواب بزرگ نائل فرمايد.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 63 تا 66

تفسير جامع، ج‏1، ص: 178

عهد و پيمانى كه از بنى اسرائيل گرفته شد «1»

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ  63  تا آخر آيه ميفرمايد يعنى اى بنى اسرائيل بياد آوريد زمانى كه از شما عهد و پيمان گرفتيم كه بتورات عمل كنيد و بآنچه از فرقان براى اقرار بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و اولادش بشما نازل كرديم‏ايمان آورده و بفرزندان خودتان و آنها ببعد از خودشان همينطور تا آخر دنيا برسانند كه آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشرف مخلوقات هستند و تسليم امر ايشان شوند و شما تكبر ورزيده و از قبول عهد و پيمان امتناع نموديد آنگاه بجبرئيل امر نموديم قطعه از كوه فلسطين كه مساحت آن از چهار جهت يكفرسخ در يكفرسخ بود بلند گرداند بالاى سر شما و موسى گفت اگر ولايت و دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را قبول نكنيد اين كوه بر سرتان فرود خواهد آمد جز معدودى كه از راه حقيقت و واقع قبول نمودند ما بقى با اكراه پذيرفتيد و سجده كه گرديد و صورتهاى خود را كه بخاك ماليدند بيشتر شما قصد خضوع و تواضع را براى خدا نداشتيد و پيوسته نگران بوديد كه آنكوه بر سرتان فرود ميآيد يا نه.

 

حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ   78   فرمود خداوند بپيغمبرش ميفرمايد اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از يهوديها خواندن و نوشتن را نميدانند و راست و دروغ كتاب را تميز نميدهند و اگر كسى كتابى براى آنها بخواند و بگويد اين كتاب خداست اگر چه بر خلاف هم باشد نمى‏فهمند، و اگر تكذيب نبوت شما و امامت على عليه السّلام را مينمايند صرفا تقليد بزرگان خود را نموده و خودشان هم ميدانند كه اين تقليد حرام است.

 در تفسير آيه بَلى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً   81   فرمود گناهى كه انسانرا احاطه ميكند چيزى است كه يا باعث خروج شخص از دين خدا شود چون مخالفت با ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و يا مورد سخط و غضب الهى واقع گردد چون كفر بخدا و رسول و ائمه و چنين شخصى داخل در جهنم ميشود.

و در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده كه آنجناب فرمود هر كس امامت امير المؤمنين عليه السّلام را انكار نمايد آن شخص در آتش جهنم جاويد بماند.

و ابن بابويه بسند خود در كتاب امالى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در ذيل همين آيه روايت كرده از آنحضرت سؤال نمودند اصحاب جهنم كيانند؟ فرمود هر كس بعد از من با على جنگ كند كافر است و اهل جهنم ميباشد آگاه باشيد ايمردم على پاره تن منست هر كس با على دشمنى كند دشمنى با من كرده و خدا را بغضب درآورده بعد بعلى خطاب كرده فرمود يا على دشمنى با تو دشمنى با منست و دوستى با تو دوستى با منست و تو در ميان امت من حجت خدائى.

 فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده خداوند در قرآن كريم تأكيد در احسان نسبت بپدر و مادر نموده (در قولش كه ميفرمايد) وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا 83    بدانيد بهترين والدين شما محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام است حق ايشان را اداء نموده و شكر و سپاسگزارى كنيد.

حضرت امام حسن مجتبى عليه السّلام ميفرمايد محمد و على والدين اين امت هستند خوشا بحال كسيكه عارف بحق آنها باشد و مطيع و فرمانبردار، و باوامر نواهى ايشان تمكين كند.

حضرت امام حسين عليه السّلام فرموده هر كس حق بهترين والدين خود يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را شناخته و اطاعت ايشان كند در روز قيامت باو گفته ميشود ورود تو ببهشت حلال شد از هر درى كه ميل دارى داخل شو

حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرمود هر كه بخواهد بداند در پيشگاه پروردگار چه منزلت و مقامى دارد نظر كند و ببيند قدر و منزلت بهترين والدينش يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام در نزد او تا چه حد و پايه است.

حضرت باقر عليه السّلام فرموده هر كس رعايت حقوق برترين والدين خود محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را بنمايد تضييع حق ابوين خود را نكرده است زيرا پدر و مادرش بوسيله محمد و على از آن فرزند راضى خواهند شد.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرموده عظمت ثواب صلوات بر بهترين والدين محمد و على برابر قدر و منزلت صلوات فرستنده است.

و آنحضرت فرموده آيا مى‏پسنديد از شما نفى سمت فرزندى والدين شده و بگويند مثلا شما فرزند فلان و فلانه نيستيد؟ عرض كردند خير، پس فرمود سعى و كوشش نمائيد كه شما را از بهترين والدين خود محمد و على نفى و سلب نكنند.

حضرت جواد عليه السّلام فرمود هر كس والدين روحانى و حقيقى خود محمد و على را گرامى‏تر از پدر و مادر نداند چنين شخصى در حلال و حرام و زياد و كم احكام خدا وارد نبوده و چيزى نميفهمد.

حضرت عسكرى عليه السّلام ميفرمود اى مسلمانان بر شما باد باحسان باقرباء و والدين خود محمد و على اگر چه پست نموده باشيد اقرباء نسبى خود را و بر شما باد كه از تضييع حق اقرباء محمد و على دورى و احتراز كنيد چه اگر ايشان راضى بودند و نزد پدر دينى و روحانى شما محمد و على سپاسگزارى و اظهار رضايت نمايند آنها هم موجبات رضايت پدر و مادر صلبى شما را فراهم ميسازند (مراد از اقرباء محمد، سادات هستند) حضرت امام زين العابدين عليه السّلام فرموده حق قرابت و خويشى پدرى دينى و روحانى‏ ما آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اوليتر است از حق قرابت پدر و مادر صلبى زيرا والدين روحانى و دينى پدر و مادر نسبى را راضى ميفرمايند ولى پدر و مادر نميتوانند جلب رضايت ابوين دينى را بكنند.

حضرت باقر عليه السّلام فرمود هر كس اقرباى والدين دينى خود محمد و على را برترى دهد بر اقرباى سببى و نسبى خود خداوند باو ميفرمايد چون برترى دادى افضل را ما هم تو را بر ساير مخلوقات برترى خواهيم داد.

حضرت جواد عليه السّلام فرمود هر كه اختيار كند و فضيلت بدهد قرابات والدين دينى خود، محمد و على را بر قرابات پدر و مادرى خود، خداوند او را در روز قيامت برگزيند و در حضور تمام مردم خلعت و كرامتى كه باو عطا شده بنماياند.

و اما على النقى عليه السّلام ميفرمايد اختيار نمودن و برترى دادن اقرباى دينى خود محمد و على موجب تعظيم حضرت حق ميشود و هر كه اقرباى نسبى خود را بر اقرباء محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام مقدم بدارد نسبت بمقام شامخ خداوندى اهانت روا خواهد داشت.

حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود مرد فقيرى بود كه با عائله‏اش در كمال عسرت زندگى ميكرد روزى براى تلاش معاش و تهيه نان و غذائى از منزلش خارج و بهر طرف سرگردان ميگرديد و با كوشش زيادى كه بعمل آورد فقط يك درهم فراهم نمود و خواست با آن وجه اندك مختصر قوتى تهيه نموده بمنزل برگردد در بين راه ناگاه بزن و مردى از خاندان آل عصمت برخورد و آثار ناتوانى بر چهره ايشان بديد با خود انديشيد كه اقرباء محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر عائله‏ام برترى دارند گرچه عيال و اولادم گرسنه بوده و چشم‏ براه دارند كه براى آنها نان ببرم ولى اينها سزاوارتر از عيالاتم ميباشند و آنچه از نان و غذا تهيه نموده بود بآنها تقديم كرده و آهسته آهسته بطرف خانه رهسپار شد بفكر آن بود كه بزن و بچه خود چه بگويد، همينطور كه مشغول تفكر بود و راه ميرفت ناگاه چشمش بجمعيتى افتاد كه در جستجوى او بوده و بطلب او ميآمدند بمحض ملاقات، نامه و پانصد درهم بدست او دادند و گفتند اين بهاى مال التجاره است كه در بين مكه و مدينه داشتى بعلاوه قسمتى از درآمد تو را هم در مصر نگاهداشته‏اند كه بعدا برايت خواهند فرستاد.

آن مرد از آنوجوه زندگى عائله خود را سر و صورتى داده و بصرف ما يحتاج آنها رسانيد و در همان شب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام را در خواب ديد كه باو فرمودند ديدى چگونه بر اثر مقدم داشتن اقرباى ما بر عيال و اولادت تو را غنى و مال‏دار نموديم و ديد آن دو بزرگوار باشخاصى كه آن مرد مطالباتى از آنها داشته و از تأديه خوددارى نموده بودند امر فرمودند كه بايد تا فردا طلب اين شخص را بپردازيد و گر نه هلاك خواهيد شد صبح روز بعد همه مديونين بدهى خود را پرداختند حتى سهم الارثى كه سالها در نزد پسر عمويش داشته و نمى‏پرداخت آنروز آورد و باو پرداخت و در حدود صد هزار دينار مال برايش جمع شده بود.

باز شب بعد پيغمبر و على عليه السّلام را در خواب ديد كه باو فرمودند ما مديونين ترا تهديد و امر نموديم كه اموالت را بتو برسانند و بحاكم مصر هم دستور داديم املاكت را فروخته و بهاى آنرا برايت بفرستد.

و چند روز بعد سيصد هزار درهم پول اموالى كه حاكم مصر فروخته بود رسيد و آن مرد از غنى‏ترين افراد مدينه شد باز شب ديگرى پيغمبر را در خواب ديد و فرمود: اى بنده خدا اين جزاى دنيائى بود كه نسبت بفرزندان من محبت و نيكى نموده و آنها را بر بستگان خودت تقدم و برترى دادى البته در آخرت چندين هزار برابر پاداش اين نيكى را خداوند بتو عطا ميفرمايد.

و نيز حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود بيچاره‏ترين يتيمها كسى است كه دسترسى بامام زمان خود نداشته و از احكام دين خود بى‏اطلاع باشد هر كس از شيعيان داناى بعلوم ما، اين قبيل يتيم‏هاى جاهل را هدايت نمايد، در بهشت همنشين ما خواهد بود.

حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود پدرانم از پيغمبر اينحديث را نقل نموده‏اند كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود هر يك از شيعيان ما كه بشريعت ما دانا و آگاه بوده و شيعيان ضعيف و جاهل را از تاريكى جهل و نادانى بسوى نور علم و دانشى كه ما باو عطا كرده‏ايم رهبرى و هدايت نمايد، روز قيامت ميآيد در حالتى كه تاجى از نور بسر او ميدرخشد و اهل محشر را روشنى ميبخشد.

پس از جانب پروردگار منادى ندا ميكند اين عالم از شاگردان مكتب آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است ايمردم هر كه در دنيا بواسطه علم او از وادى جهالت و نادانى نجات يافته بنور او چنگ بزند تا از حيرانى و تاريكى محشر بيرون آيد.

ناگاه كليه كسانى كه از آن عالم چيزى ياد گرفته و مشكلى از مسائل خود را روشن نموده و قلبش بنور معرفت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم منور و رفع اشتباه از او شده است بسوى بهشت رهبرى ميشود.

و آن حضرت فرمود عالمى كه بنور علم خويش متكفل ايتام مسلمانان شده و شيعيان آل محمد را از وادى جهالت و نادانى بشاهراه علم و دانش هدايت مينمايد فضيلتش بمراتب بالاتر از كسى است كه تكفل يتيمى را بعهده گرفته و باو لباس و خوراك بدهد.

 

و روايت كرده در كافى بسند خود از سدير صيرفى گفت عرض كردم حضور حضرت صادق عليه السّلام آيا بسائليكه نميدانيم مسلمان است يا خير چيزى عطا كنيم؟ فرمود بلى عطا و احسان نما ببينوايانيكه نميدانى و نمى‏شناسى آنان داراى ولايت امير المؤمنين هستند يا خير خداوند ميفرمايد قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً لكن بدشمنان ما ائمه اگر چه ناتوان و بينوا باشند چيزى ندهيد و همچنين كسانيكه منكر حق باشند بآنان نيز احسان ننمائيد.

 

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 55 تا 57

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏   55  فرمود زمانى كه موسى از بنى اسرائيل بفرقان عهد گرفت يعنى بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام تا كافر از مؤمن ظاهر و جدا شود گفتند ما بتو ايمان نياوريم تا آن خدائى را كه باين فرقان تو را امر كرده آشكارا و بچشم مشاهده نموده و ما را باين امر خبر بدهد ناگاه صاعقه آنها را فرا گرفت***********موسى بكسانى كه تا آنوقت بر اثر صاعقه هلاك نشده بودند گفت چه ميگوئيد اگر قبول ننموده و اعتقاد نكنيد شما هم بهلاك شدگان ملحق خواهيد شد و مشمول عذاب خدا ميشويد گفتند ايموسى ما نميدانيم گروهى كه گرفتار عذاب شدند براى چه بوده شايد از نكبات و حوادث روزگار دچار بليه و عذاب شده‏اند اگر بواسطه آن بوده كه ايمان بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ذريه او نياورده و رد كرده‏اند ولايت ايشانرا خداوند را بجاه محمد و آلش بخوان و از خدا بخواه كه آنها را زنده گرداند تا از آنها سؤال كنيم كه عذاب آنها براى چه بوده موسى دعا نمود و خداوند آنها را زنده كرد.

موسى گفت حال از ايشان بپرسيد، آنها از چگونگى امر سؤال نمودند براى چه شما گرفتار عذاب شديد گفتند اى بنى اسرائيل چون ما پس از پذيرفتن نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به امامت على عليه السّلام تسليم نشده و قبول ولايت او و اولاد او را ننموديم هلاك شديم بعد از هلاكت مشاهده كرديم در ملكوت آسمان و عرش و كرسى و حجب و بهشت و جهنم نديديم كسى را كه امرش نافذ و بزرگتر باشد از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و همينكه بر اثر عذاب صاعقه مرديم ما را بردند كه بجهنم برسانند ناگاه ديديم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام فرشتگان موكل بر ما را صدا زدند كه دست از عذاب اينها برداريد بايد ايشان مجددا زنده شوند زيرا درخواست كننده خداوند را بحق ما و آل ما قسم داد كه آنها را زنده كنند و ما را زنده كردند و بجهنم بردن ما را بتاخير افكندند بدعائى كه تو اى موسى با توسل بمحمد و آل او كردى.

پس خداوند بيهوديان زمان پيغمبر ميفرمايد ديديد كه بدعاى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تاريكى عذاب از پيشينيان شما مرتفع گرديد اينك بر شما لازم است كه مرتكب همان معاصى كه باعث هلاكت آنان شد و مجددا زنده شدند نشويد و بر خود ستم روا نداريد.                       

 

آيات 58 تا 62

باب حطه محمد (ص) و آل او ميباشد

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا تا آخر آيه فرمود خداوند ببنى اسرائيل زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود بياد آوريد زمانى كه بپيشينيان شما گفتيم داخل قريه اريحا كه يكى از شهرهاى ايالت شام است بشويد بعد از آنكه از بيابان تپه بيرون آمده بودند و از نعمتهاى او برخوردار شده و هر چه خواهيد بدون زحمت و مشقت تناول‏

 نموده و با حال خضوع و فروتنى داخل درگاه قرب خداوند شويد، و خداوند محمد و على عليه السّلام را بدر مثل زده و امر بسجده كردن بنى اسرائيل براى عظمت و احترام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام بود و فرمود بموسى ولايت آنها را تذكر داده و از بنى اسرائيل براى محمد و على عهد و ميثاق بگير در قولش كه فرمود وَ قُولُوا حِطَّةٌ يعنى بگوئيد اى بنى اسرائيل سجده نمودن ما براى خدا تعظيم است بمثال محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و اعتقاد نمودن ما بولايت آندو سرور است و اين تعظيم و اعتقاد محو ميكند گناهان ما را چه خداوند فرمود هرگاه متذكر باين كلام شويد ما هم بخاطر اين عمل و گفتار گناهان گذشته شما را بيامرزيم و پاداش نيكوكاران كه در نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام ترديد ننموده و مخالفت ايشان نكرده‏اند زياد گردانيم سپس خداوند فرمود سجده نكرديد بر آنچه امر نمودم بشما و آنچه گفته بودم بگوئيد نگفتيد لكن گفتيد «هطا سمقانا» گندم قرمزى كه قوت ماست بهتر است از سجده نمودن و گفتن اين سخنان.

خداوند فرمود ما هم بواسطه نافرمانى و عصيان و تغيير دادن آنچه را كه امر كرديم اطاعت كنيد از ايمان بخدا و نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ذريه آن بزرگوار مرض طاعون را بر شما مسلط كرديم و در يك روز يكصد و بيست هزار نفر از آنها تلف شدند و چون خداوند ميدانست كه از صلب آنها كسى بوجود نخواهد آمد كه بوحدانيت خدا و پيغمبرى رسول اكرم و ولايت على و اولادش اعتقاد داشته باشد لذا آنان را مبتلا بمرض طاعون نموده و يكدفعه هلاك شدند.

 

و خداوند ببنى اسرائيل فرمود بياد بياوريد زمانى كه پيشينيان شما نزديك بود از شدت تشنگى در بيابان تيه هلاك شوند و ناله و فرياد ميكردند موسى دست بدعا برداشته و گفت الهى بحق محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزرگ پيغمبران و بحق على بزرگ اوصياء و بجاه فاطمه بزرگ زنان و بمقام حسن بزرگ اولياء و بحق حسين بزرگ شهيدان و بحق ذريه او اين بندگانت را سيراب نما خطاب رسيد ايموسى عصاى خود را بر سنگ بزن تا دوازده چشمه از آن جارى شود و هر يك از طوايف دوازده گانه چشمه انتخاب نموده و از آب آن بياشامند و خداوند بآنها فرمود بنوشيد و بخوريد از روزى كه بشما عطا گرديده و در روى زمين فساد و معصيت ننمائيد لكن آنها نافرمانى نموده و مرتكب گناه و معصيت شدند.

و فرمود آنحضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده هر كس كه بر ولايت ما اهل بيت پايدار بماند خداوند او را از جام محبت خود سيراب كند و چنين كسى هرگز ستم نكند و غير خدا را نخواهد و خداوند مهمات او را كفايت فرمايد و حافظ و نگهبانش باشد و هر كس كه بر مكروهات و ناملايماتيكه از جهت دوستى ما بر او رسد صبر كند خداوند او را در روز قيامت در حمايت خود قرار داده و بدرجات عاليه ميرساند كه هيچ چشمى قدرت مشاهده مقامات او را نداشته باشد و باو بگويند بپاداش پايدارى در مقابل مكروهاتى كه در راه دوستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او نموده امروز خداوند تو را از تمام سختى‏ها و عقبه‏هائى كه بمردم ميرسد خلاصى بخشيد و اينك شفاعت كن از هر كه بتو خدمتى نموده و داخل بهشت شو و در هر مقام كه دلخواهت ميباشد قرار بگير و ببين كسانيكه بتو رنج و سختى دادند و در راه دوستى و محبت محمد و آل محمد ترا بيازردند چگونه در قعر جهنم و در ميان آتش معذب بوده و ناله و فرياد ميكنند

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:50 ::  نويسنده : ارادتمند

 

50 تا 54

تفسير جامع، ج‏1، ص: 163

حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْر 50   فرمود وقتى كه موسى بلب دريا رسيد از طرف خداوند باو وحى رسيد كه ببنى اسرائيل بگو تجديد و تازه كنند اقرار بوحدانيت و يگانگى من و ايمان بياورند در قلب خود بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تكرار كنند بر نفس خود ولايت على عليه السّلام و ائمه از اولاد او را و بگويند خداوندا بجاه محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را از اين دريا بسلامت عبور بده تا آب شكافته شده زمين نمايان گردد تا عبور نمائيد موسى بآنها گفت اين ذكر را بگوئيد و از آب عبور كنيد

 

و آن حضرت در تفسير آيه 53 وَ إِذْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ   53  فرموده همينكه خداوند كتاب تورات را بموسى نازل نمود و باو فرمود ايمان آوريد و اطاعت پروردگار نمائيد وحى رسيد بموسى كه ايموسى باقى مانده است فرقان كه بر تو نازل نمائيم تا مؤمن و كافر را از هم جدا كنى زيرا بذات خود قسم ياد كرديم كه ايمان و عمل هيچكس را قبول نكنيم مگر آنكه بفرقان ايمان داشته باشد موسى عرض كرد پروردگارا فرقان چيست خطاب رسيد كه فرقان آنست كه از بنى اسرائيل عهد و ميثاق بگيرى تا بدانند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بهترين و بالاترين و آخرين پيغمبران است و وصى او على و اولادان على امامان و پيشوايان خلق بوده و شيعيان آنها كه مطيع و پيرو و فرمانبردار ايشان ميباشند پادشاهان بهشت هستند.

موسى از بنى اسرائيل بر نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على و فرزندانش عهد و پيمان گرفت بعضى از ايشان از روى حقيقت و خلوص عهد كرده و اعتقاد پيدا نمودند و گروهى فقط بزبان اقرار نموده ولى بدل عقيده نداشتند كسانى كه بدل و زبان اعتقاد داشتند از جبين آنها نورى ظاهر شد و هر كس بزبان اظهار عقيده كرده بود فاقد آن نور شد و اين همان فرقان بود كه خداوند بموسى وحى فرمود كه بين مؤمن و منافق فرق پيدا شده و اهل حق از باطل جدا گرديد.

 

حضرت عسكرى در آيه وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فرمود كه خداوندى بيهودى‏هاى زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمايد بياد آوريد زمانى كه موسى بپيشينيان شما گفت بنفس خودتان‏ ستم كرديد كه گوساله پرست شديد توبه كنيد باين ترتيب كه بعضى از شما عده ديگرى را بكشد و اين كشته شدن و كشتن از زندگى كردن در دنيا براى شما بهتر است كه خدا شما را نيامرزد و بجهنم برويد.............مقتولين ناچار تسليم شدند و قاتلين ميگفتند مصيبت ما از شما بزرگتر است زيرا با دست خود پدر يا پسر و يا برادران خود را بايد بكشيم و حال آنكه ما پرستش گوساله نكرده‏ايم.

بموسى خطاب رسيد كه بآنها بگوئيد ما ميخواهيم شما را امتحان كنيم چرا آن وقت كه آنها گوساله پرستيدند از ميانشان خارج نشديد و ايشان را ترك نكرديد و بآنان بگو هر كس بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خدا را بخواند و دعا كند آن قتل‏ را بر او آسان نمايد و احساس دردى نكند و آنها دعا كردند بهمان ترتيب كشتن و كشته شدن برايشان آسان شد و آنان جمعا ششصد هزار نفر بودند و دوازده هزار نفر آنها گوساله نپرستيدند و خداوند ببعضى توفيق داد كه ببعض ديگر گفتند آيا خداوند توسل بمحمد و آل محمد را وسيله نجات هر چيزى قرار نداده است پس چرا ما متوسل نميشويم جمع شدند و ناله و فرياد كشيده گفتند خداوندا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اكرم و بجاه على افضل و اعظم و بجاه فاطمه مكرم و بجاه حسن و حسين بزرگان و آقايان جوانان اهل بهشت و بجاه ذريه طيبين و طاهرين از آل طه و يس صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را بيامرز و گناهان ما را ببخش و اين كشتار را از ميان ما بردار ناگاه منادى از آسمان بموسى ندا در داد كه كشتن ايشان كافى است چه آنها دعا نمودند و مرا بمحمد و آل محمد قسم دادند كه از آنها بگذرم و اگر آنان قبل از پرستش گوساله مرا بمحمد و آلش ميخواندند و قسم ميدادند البته آنها را از معصيت و ارتكاب شرك حفظ مينمودم و اگر فرعون و نمرود هم مرا براى نجات از غرق شدن بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قسم ميدادند آنها را نيز نجات مى‏بخشيدم و اگر شيطان قبل از نافرمانى و معصيت مرا بآنها قسم ميداد او را هدايت مينمودم.

پس بنى اسرائيل ميگفتند وا حسرتا كجا بوديم ما و اين توسل بمحمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اگر از اول توسل جسته بوديم خداوند ما را حفظ مينمود و از فتنه و شر و كشتار نگاه ميداشت.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:49 ::  نويسنده : ارادتمند

و حضرت عسكرى عليه السّلام فرمود آيه وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ   42    خطاب بيهوديانى است كه گمان ميكردند محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و على امام است و لكن پانصد سال ديگر ميآيند پيغمبر بآنها فرمود آيا حكميت تورات خودتان را بين من و خودتان قبول داريد عرض كردند بلى و تورات آوردند و بر خلاف آنچه كه نازل شده بود قرائت كردند خداوند آن طومارى كه تورات را بر خلاف نزول واقعى نوشته بودند بصورت اژدها گردانيد كه داراى دو سر بود هر يك از آن سرها شروع بجاويدن دست راست كسى كه طومار در دست او بود نمودند و آنمرد ناله و فرياد ميزد طومارهاى موجوده بسخن در آمده بآن دو نفر گفتند شما در عذاب هستيد تا اينكه تورات را همان طور كه نازل شده بخوانيد تا معلوم شود صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام چگونه بيان شده.

آنها هم ناگزير شدند تورات را بدرستى و مطابق آنچه كه نازل شده بود قرائت نمودند و بر نبوت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام ولى خدا و وصى رسول ايمان آوردند و آنها بر اين معنى واقف بوده و ميدانستند پيغمبر همانست كه در تورات‏نوشته شده و جانشين و وصى او را مى‏شناختند ولى با گفتار باطل خود حق را پنهان ميكردند و انكار مينمودند و با اينكه خداوند اخبار خودشان را حجت قرار داده بود لكن همان اخبار را هم منكر ميشدند اما توانائى نداشته كه بر قهر و سطوت خداوند غالب شوند.

 

عياشى روايت كرده بسند خود از حضرت باقر عليه السّلام در معناى آيه وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ  41 فرمود مراد باول كافر اولى و دومى ميباشد و هر كه آندو را پيروى نمايد يعنى آن دو نفر اول انكار ولايت و امامت على را نموده و كافر شدند.

 

44 تا 49

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ   45  فرمود خداوند بمسلمانان و يهوديان و كافرين ميفرمايد استقامت و بردبارى كنيد از فعل حرام و امانات مردم را رد نمائيد و از رياست‏هاى باطله دورى جوئيد و اعتراف كنيد بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ولايت على عليه السّلام و در خدمت آنها پايدار باشيد تا خداوند را خشنود نموده و مستحق بهشت شويد و با نظر كردن بر عترت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه بزرگترين مردم جهانند و ذريه على لذت برده و محفوظ شويد زيرا نظر كردن بر روى آنها روشنائى چشم شما را زياد خواهد كرد و موجب خوشحالى و مسرت و مايه اكمال دين شماست و نيز پايدارى كنيد بر نمازهاى پنج وقت و بدرود و صلوات بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او كه سبب رسيدن شما ببهشت همين نمازها و درود بر محمد و آل او و پيروى از اوامر آنهاست در ظاهر و باطن و ترك مخالفت ايشان است و البته اين كار بسيار دشوار و سخت است مگر بر خاضعين و فروتنان و كسانى كه از جهت مخالفت اوامر الهى پيوسته ترسان ميباشند و رسول اكرم ميفرمود مرد مؤمن هميشه از عاقبت خود در بيم و هراس است و نميداند كه در موقع جان دادن و حاضر شدن فرشته كه موكل بقبض روح اوست توفيق و سعادت شامل حال او ميشود تا جلب رضايت و خشنودى خدا را بنمايد يا خير

 

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا  47   فرمود يعنى بياد بياوريد اى بنى اسرائيل زمانى كه موسى و هرون را نزد پدران و پيشينيان شما فرستاديم كه آنها را راهنمائى كنند از آنها بنبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامت على عليه السّلام و ائمه طاهرين عهد گرفتيم و گفتيم اگر بعهد خود وفا كنيد در بهشت پادشاهانى هستيد و شما را فضيلت و برترى بر مردمان زمان خودتان خواهيم داد در بهشت و در دنيا هم بجهت قبول كردن نبوت و ولايت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و آل آنها شما را برترى ميدهيم و برترى دنيائى شما همين است كه بوسيله ابر بر سر شما سايه افكنديم و مرغ بريان و ترنجين بر شما فرو فرستاديم و سيراب كرديم شما را از دوازده چشمه كه از سنگى شكافته و ظاهر نموديم‏و براى عبور شما و نجات از شر فرعونيان و دشمنانتان دريا را خشكانيديم كه شما سالم مانده و فرعونيان هلاك شدند و با اين چيزها شما را از مردم زمان خودتان كه طريقه آنها بر خلاف مذهب شما بود برترى داديم.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:48 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 35 تا 38

حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در بيان آيه فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ   37   فرمود زمانى كه آدم معصيت خداوند را نمود و بمعصيت خود اقرار كرد و گفت خداوندا توبه مرا قبول كن و عذر مرا بپذير و مرا بمكان خود برگردان و درجه مرا بلند نما خطاب باو رسيد اى آدم آيا فراموش كردى كه گفتم هر وقت بسختى و زحمتى رسيدى مرا بنام محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بخوان تا از تو رفع آن زحمت و سختى بنمايم.

آدم عرض كرد اينك بيادم آمد، خداوند فرمود بمن متوسل شو بنام محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و باسامى آنها مرا بخوان تا دعاى ترا اجابت نموده و توبه‏ات را قبول كنم عرض كرد پروردگارا بقرب و منزلتى كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او در نزد تو دارند توبه مرا قبول كن و مرا بيامرز من همان كسى هستم كه مرا در بهشت خود جاى دادى و حوا را بمن تزويج فرمودى و بفرشتگان امر نمودى كه بمن سجده كنند و خدمت‏مرا باحترام انجام دهند خداوند فرمود اى آدم اينكه بفرشتگان امر نمودم بر تو سجده كنند نه فقط براى شخصيت خودت بود بلكه از آن جهت مسجود فرشتگان شدى كه تو حامل نور محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او بودى و چنانچه قبل از نافرمانى و ارتكاب معصيت توسل بذيل عنايت انوار طيبه مينمودى و مرا بحرمت و مقام آنها ميخواندى كه از خدعه و فريب شيطان محفوظت بدارم البته اجابت مينمودم لكن معصيت شما در لوح محفوظ جارى شده بود و من بهر چه حادث شود دانا هستم.

الآن بخوان مرا و بمحمد و آل او توسل بجو تا اجابت نمايم، آنوقت آدم گفت خدايا بجاه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام و پاكيزگان از اولاد آنها بر من تفضل نما و توبه مرا قبول كن و گناهان مرا بيامرز و مرا بهمان مرتبه و كرامتى كه عطا فرموده بودى برگردان، خداوند فرمود اى آدم توبه تو را پذيرفتم و نعمت‏هاى خود را بتو عطا نمايم و ترا بمرتبه اوليه برگردانم و كرامت بيشمار بر تو به بخشم. اين بود كلماتى كه خداوند بآدم تعليم نمود و سبب قبولى توبه او شد.

 

فرشتگان شخص آدم را سجده نكردند

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام فرشتگان آدم را سجده نكردند بلكه آدم را قبله سجده نمودن خدا قرار دادند از نظر تعظيم انوار محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و آل او كه حامل آن انوار بود و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اگر سجده كردن براى غير خدا جايز بود همانا امر ميكردم كه مردم سجده كنند على بن أبي طالب عليه السّلام را بواسطه علم و دانشى كه خداوند باو عطا فرموده و براى خاطر دوستى با بهترين خلق خدا ديگر آنحضرت فرمود شيطان معصيت كرد خدا را و هلاك شد چون عصيانش مقرون با تكبر بود، و آدم معصيت نمود ولى هلاك نشد زيرا معصيت او با تكبر مقرون نبود

 

آيات 39 تا 43

حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ الَّذِينَ كَفَرُوا  39فرمود آنانكه پيغمبر را تكذيب نمودند در آنچه در فضيلت امير المؤمنين فرموده در باره نصب خلافت و ولايت او و ائمه بعد از آن حضرت همگى در آتش جهنم جاويد باشند

فرمود حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه يا بنى اسرائيل مراد از بنى اسرائيل اولاد يعقوب ميباشند و خداوند ميفرمايد چون محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث نموده و در ميان شهر شما جاى داديم كه براى درك محضرش رنج سفر بخود راه نداده و بزحمت نيفتيد و علائم نبوتش را واضح و آشكار نموديم و دلايل راستگوئى او را در تورات شما شرح داديم كه حال آن پيغمبر بر شما مشتبه نشود و بعهدى كه از پدرانتان در باره تصديق پيغمبرى آنحضرت گرفته شده عمل كنيد و امر نموديم كه آن عهد را بشما برسانند تا بمحمد (ص) عربى و قرشى هاشمى ايمان بياوريد با معجزات و آياتى كه از او مشاهده نموديد از قبيل سخن گفتن دست گوسفندى كه آنرا آلوده بزهر نموده بوديد و تكلم نمودن گرگ و زياد شدن طعام اندك و نرم كردن سنگهاى سخت و محكم و منجمد شدن آبهاى رونده و جارى و معجزه‏اى بهيچ پيغمبر نداديم مگر آنكه بالاتر آنرا باين پيغمبر داده‏ايم ترديد و شك ننمائيد و يكى از بزرگترين آيات اين پيغمبر وجود وصى و خليفه چون وجود مقدس على بن أبي طالب عليه السّلام است كه رفيق مؤيد و ياور و برادر اوست بعهدى كه بشما واجب نمودم وفا كنيد تا منهم بعهدى كه كردم تا شما را ببهشت داخل كنم وفا نمايم و از نقض عهد و خلاف امر من بر حذر باشيد در اينكه با محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مخالفت و ستيزه نمائيد و من قادر و توانايم كه دشمنان شما را از بين برده و كسانى كه با شما دشمنى ميكنند دفع نمايم و آنها ناچيزتر از آن هستند كه در صورت مخالفت با عهد و پيمان من از انتقام و سخط و قهر و استيلاى من رهائى يافته و در امان بمانند.

حضرت عسكرى عليه السّلام در آيه وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً  41  فرمود- خداوند فرمود اى يهودى‏ها آنچه بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از امامت على و اولادش نازل نموديم در كتاب تورات شما هم بيان شده است و كتاب تورات صحت اين قرآن را تأئيد و گواهى مينمايد و ميرساند كه اين پيغمبر پيغمبر آخرين و وصى او على فاروق اين امت و باب مدينه و در علم آن پيغمبر است، آثار و آيات نبوت و امامت را بثمن اندك نفروشيد و منكر نبوت و امامت از براى اغراض دنيوى نشويد و بترسيد از اينكه امر نبوت و امامت را پنهان و مخفى كنيد.

 

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:47 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 26 تا 29

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 125

عهد خداوند از مردم‏

فرمود حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در آيه الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ  27   عهدى كه خداوند از مردم گرفت اقرار بپروردگارى و ربوبيت خود و اعتقاد به نبوت و پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و تسليم بولايت و امامت على عليه السّلام بود و با اينكه اين عهد را محكم نموده بود گروهى از منافقين نقض عهد نموده و رشته آن پيمان را بريدند و با دورى و بيزارى جستن از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در روى زمين فساد نموده و با آنكه بآنها امر شده بود حقوق آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ادا كنند و ذريه و رحم پيغمبر را بر رحم‏هاى خود مقدم بدارند عصيان و عناد نمودند و پيرو دشمنان خدا و رسول و وصى او گشتند و از امامانى كه خداوندبراى آنان معين فرموده تجاوز نموده و برگشتند آنحضرت فرمود هر كس باين صفات باشد بنفس و اهل خود زيان نموده است‏

روايت كرده در كافى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام در آيه إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي   26  فرمود مراد از بعوضه در اين آيه امير المؤمنين است و مراد از فَما فَوْقَها  26   پيغمبر اكرم ميباشد و شاهد بر اين گفتار ذيل آيه است كه ميفرمايد فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ  26   يعنى آنانكه ايمان آورده‏اند ميدانند امير المؤمنين بر حق است و پيغمبر اكرم عهد و پيمان گرفت از مردم براى ولايت آنحضرت.

 

 آيات 30 تا 34

اسمائيكه بآدم تعليم نمود

حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام فرمود مراد از اسماء كه در آيه وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ بيان شده است اسامى انبياء و اسم محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و فاطمه و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين و ذريه او و شيعيان و دشمنان آنها بود سپس عرضه داشت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و على عليه السّلام و ائمه را بر فرشتگان يعنى انوار آن وجودهاى مقدس را كه در سايه عرش مشغول تسبيح و تقديس ذات مقدس پروردگار بودند گفتند خداوندا ما اين اسماء شريفه را نميدانيم آنوقت خطاب رسيد كه اى آدم بفرشتگان اسامى پيغمبران و ائمه را خبر بده چون اسامى را خبر داد از فرشتگان عهد و پيمان گرفت بايمان آوردن آنها به پيغمبران و ائمه و برترى دادن محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه هدى را از همه آنها.

 

گفتن خليفه چهارم بامير المؤمنين‏

ابن بابويه بسند خود از حضرت امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده گفت آن حضرت بابن شاذان فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده هر كس اعتقاد نداشته باشد كه من خليفه چهارم خداوند در روى زمين هستم لعنت خدا بر او باد، راوى ميگويد حضورش عرض كردم شما ميفرموديد آنحضرت خليفه اول پيغمبر است فرمود راست است لكن مراد از چهارمين خليفه خدا كه آنحضرت فرموده آنست خداوند در قرآن ميفرمايد إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً  30  آدم اول خليفه خداوند در روى زمين بود و باز ميفرمايد يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ   26 ص     و هرون خليفه سوم و امير المؤمنين خليفه چهارم خدا در روى زمين و اول خليفه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است اين بود معناى آنچه كه آنحضرت فرمود در كافى بسند خود روايت كرده از حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود زمانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در خواب ديد تيم و عدى و بنى اميه بر منبر آنحضرت بالا رفتند غمگين شده و بر آنحضرت گران آمد خداوند قرآن را نازل فرمود تا او تأسى بپروردگار خود نمايد و آيه اسْجُدُوا لِآدَمَ  30   را توجه نموده اندوهناك نشود، كه وقتى من امر بسجده نمودم شيطان مخالفت امر من نمود و اينكه منافقين معصيت من و نافرمانى ترا در باره وصايت و ولايت على نموده‏اند اولين خلاف نيست پس غمگين مباش

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : ارادتمند

 

آيات 19 تا 25

 تفسير جامع، ج‏1، ص: 11

تشبيه منافقين به برق زدگان‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمودند خداوند براى منافقين مثل ديگرى زده و فرموده آنها مانند كسانى هستند كه گرفتار بباران و رعد و برق شده باشند و ميترسند برق چشمانشان را بزند و كور گرداند، همچنين منافقين ميترسند كه تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با اصحابت بر نفاق و كفر آنها مطلع شده و بسبب اين اطلاع قتل و ذلت و خوارى آنها بر تو لازم و واجب شود لذا انگشتان خود را در گوش خويش ميگذارند وقتى شما بر كسانى كه بيعت على عليه السّلام را مى‏شكنند لعنت ميكنيد لعن را نشنوند و در اين مواقع از شدت ترس و نگرانى رنگ چهره آنها تغيير نموده و مؤمنين بر نفاق باطنى ايشان آگاه ميشوند و ايمن نيستند از هلاك و قتل خودشان كه مبادا خداوند تو را بكشتن آنها امر فرمايد و البته اگر خدا بخواهد اسرار درونى ايشانرا فاش و ظاهر ميگرداند و شما را مأمور قتل منافقين مينمايد و آنها نميتوانند تلألؤ نور شما و على را مشاهده نمايند چنانكه مردم قادر بر مشاهده نور برق و آفتاب نيستند توانائى آنرا ندارند كه معجزات و خارق عاداتى كه بدست امير المؤمنين عليه السّلام جارى شده ببينند و نزديك است عقلشان زائل شود.

و اگر اعمالى هم سابق بر اين از دست منافقين سر زده بر اثر انكار فضايل على عليه السّلام باطل ميشود، زيرا هر كس انكار حقى را كند كه سبب انكار تمام حق‏ها شود بكسى ماند كه در اثر نظر كردن بجرم آفتاب بينائى از چشمانش سلب گردد.

و اين منافقين هر وقت اسبهاى ماده آنها كره نر بزايد و زنانشان پسر بوجود آورند و درختان خرما را پر ثمر ببينند و زراعتشان نيكو شود و تجارت پر سودى بكنند گويند شايد اين منافع و سعادت و خوشبختى‏ها در اثر بيعت كردن با على پديدار گشته و اگر بر عكس بوده و زيانى بآنها رسد ميگويند اين‏ها از شومى و بدى پيغمبر و على است وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ   20    اگر خدا بخواهد مؤمنين را از كفر منافقين مطلع ساخته و آنانرا براى جهاد با كفار آماده نموده و بكلى آنها را نابود و ذليل و خوار ميگرداند

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود چون خداوند براى منافقين مثل زد و مفيد واقع نشد و به پيغمبر طغيان و عصيان و نافرمانى نمودند و منكر ولايت امير المؤمنين گشتند فرمود اگر شك داريد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پيغمبر و فرستاده ماست و اين قرآنى كه بر او نازل نموده‏ايم كلام خداست با اين معجزاتى كه بدست پيغمبر و على جارى نموده‏ايم و مشاهده نموده‏ايد، پس اى طايفه قريش واى گروه منافقين كه تظاهر با سلام مينمائيد و اى فضلاى عرب بياوريد سوره‏اى مانند اين قرآن كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آورده با آنكه او از لحاظ بشريت مثل شماست و درس نخوانده و به مكتبى نرفته و از كسى ياد نگرفته و او را بخوبى ميشناسيد و چهل سال در ميان شما ميزيست و تمام علوم و دانش حتى وقايع گذشته و حوادث آينده را خداوند باو عطا فرموده و اگر شك داريد مثل پيغمبر قرآنى بياوريد تا دروغ خودتان بر شما ظاهر شود چه هر چيزيكه از طرف خدا نباشد نظيرش در ميان مخلوقات زياد است و حال كه نمى توانيد بياوريد و البته ابدا نميتوانيد بياوريد پس بترسيد و بپرهيزيد از آتشى كه هيزمش سنگ‏هاى گوگردى و مردم كافر است و از براى مردمان منافقين كه بتو ايمان نداشته و حق برادرت على عليه السّلام را غصب و دفع مينمايند آماده و مهيا فرموده.

و بكسانى كه نبوت ترا تصديق و بولايت على تسليم و فرمانبردار شده و نماز و ساير واجبات را اداء و از محرمات دورى مينمايند بشارة بده كه جايگاه آنها بهشتى است كه زير درختانش آبها جارى و از ميوه‏هاى آن درختان بآنان روزى دهند و آن ميوه‏ها در لطافت و پاكيزگى همه بيكديگر شباهت دارند و براى آن مؤمنان در بهشت همسران پاكيزه است كه حيض و نفاس نه بينند و با آنها انس ميگيرند.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : ارادتمند

  تفسير جامع، ج‏1، ص: 114

و در تفسير امام است كه حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام در معنى آيه 8 وَ مِنَ النَّاسِ...   فرمود كه روز غدير پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بامر خداوند امير المؤمنين عليه السّلام را بخلافت نصب نموده بعمر فرمود يا على بيعت كن أبو بكر و عمر و هفت نفر ديگر از منافقين و رؤساى مهاجر و انصار با آن حضرت بيعت كردند عمر گفت يا على خلافت و ولايت بر تو مبارك باد صبح كردم در حالى كه مى‏بينم مولاى من و مولاى تمام مؤمنين ميباشد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بيعت و عهد را بر آنها محكم گردانيد سپس آنها مخفيانه با رفقاى خود بنا گذاشتند كه بعد از پيغمبر نگذارند امير المؤمنين بمنصب خلافت باقى بماند و حق او را غصب كنند.

ولى همينكه بحضور پيغمبر ميرسيدند ميگفتند ايرسول خدا محبوب‏ترين و نزديكترين اشخاص نزد خدا را بر ما ولايت و خلافت بخشيدى على براى دفع ستمكاران و از لحاظ سياست و دين از ما كافى‏تر بوده و مردى شايسته مقام خلافت ميباشد و خداوند ميدانست كه آنها آنچه در دل دارند غير از آنست كه بر زبان ميآورند و بر دشمنى خود با على باقى هستند پس پيغمبرش را خبر داد از عقايد باطنى آنها و فرمود اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعضى از مردم ميگويند ما بامر خداوند در باره نصب امير المؤمنين على عليه السّلام بخلافت ايمان داريم اما آنها دروغ ميگويند و ايمان ندارند و بر هلاك شما و هلاك على با هم متحد شده‏اند و اشخاص متمردى هستند و طغيان و فساد زيادى خواهند نمود.

حضرت موسى بن جعفر فرمود پس از آنكه خداوند از نفاق و توطئه منافقين پيغمبر را خبر داد آنها حضور پيغمبر شرفياب شده و قسم دروغ خوردند پيغمبر آنها را سرزنش و ملامت نمود أبو بكر گفت ايرسول خدا بخدا قسم هيچ چيز در نظرم لذت بخش‏تر و خوبتر از بيعت نمودن با على نبوده و اميدوارم بر اثر اين بيعت خداوند درهاى بهشت را برويم باز كرده و مرا از ساكنين بهشت گرداند.

عمر گفت فدايت شوم ايرسول خدا من عملى كه شايسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همين بيعت با على بخدا قسم هرگز خيال نكرده و خوش ندارم كه نقض بيعت نمايم و اگر جواهراتى باندازه ما بين زمين و آسمان بمن بدهند كه اين بيعت را بشكنم قبول نخواهم كرد.

عثمان گفت اى رسولخدا من از اين بيعت بحدى مسرور و دلشادم كه تصور آن نشود و يقين دارم كه اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند بسبب اين بيعت تمام گناهان مرا آمرزيده است و رفقاى ديگر آنها هم مانند اين سخنان گفتند و قسم خوردند و خداوند اين آيه را نازل فرمود يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا   9   تا آخر آيه‏

معجزات امير مؤمنين‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود چون منافقين از پيغمبر عذر خواهى نمودند خداوند وحى فرمود كه آنها خدعه مينمايند و پيغمبر هم بر حسب ظاهر عذر آنها را پذيرفت جبرئيل نازل شد و فرمود اى پيغمبر گرامى پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد باين منافقين كه خدعه و حيله ميكنند و در پنهانى براى نقض عهد و غصب ولايت و حقوق على با يكديگر اتفاق نموده‏اند امر كن كه با امير مؤمنين على عليه السّلام بيرون رفته و معجزات و خارق عادات و عجايبى كه خداوند بدست على ظاهر ميگرداند مشاهده نموده و بدانند كه آسمانها و زمين و تمام موجودات علوى و سفلى زير فرمان او بوده و ولى خدا على امير مؤمنين از آنها بى‏نياز است و مطمئن باشند خدا دست از انتقام و مجازات آنها نخواهد كشيد و بنا بر مصلحت و تدبيرى همانطور كه فرعونيان و كسانى كه دعوى خدائى مينمودند مهلت داده بود ايشانرا هم مهلت داده است.

آنگاه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمنافقين و بساير مردم امر فرمود كه با على عليه السّلام از شهر مدينه بيرون رفته و در كنار كوه‏هاى مدينه جمع شوند به امير مؤمنين فرمود همينكه بپاى كوه‏ها رسيدى بدانكه خداوند بكوه‏ها امر فرموده بفرمانت بوده و تو را اطاعت و يارى كنند و هيچگونه از خدمتگزارى و مواظبت بر انجام دستورهايت دريغ ندارند و اگر منافقين با مشاهده آن آثار و خارق عادات و معجزاتى كه ظهور ميكند بولايتت ايمان بياورند و مطيع و فرمانبردارت باشند با عزت و احترام به بهشت خواهند رفت و هرگاه مخالفت نمايند معلوم ميشودكه شقى‏ترين مردم هستند و در جهنم براى هميشه معذب خواهند شد و خداوند تو را بسبب معجزاتى كه بدستت ظاهر خواهد ساخت از منافقين بى‏نياز خواهد نمود.

پيغمبر اكرم فرمود يا على از پروردگارت بخواه كه بجاه و جلال و منزلت محمد و آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن كسانى كه حضرتت پس از محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سيد و بزرگ ايشان هستى تا كوه‏ها را بهر چه بخواهى تبديل نمايد و بجماعت منافقين فرمود اگر على را پيروى كنيد سعادتمند و نيكوكار شويد و اگر مخالفت او نمائيد شقى و بد عاقبت باشيد و خداوند على را از وجود شما بوسيله معجزاتى كه بدست او ظاهر خواهد ساخت بى‏نياز مينمايد امير مؤمنين با آن جماعت وعده زيادى بجانب كوه‏ها تشريف برده از خداوند در خواست نمود كه آن كوه را بنقره تبديل نمايد يكدفعه تمام نقره شده و با صداى فصيح و رسا فرياد زدند يا على اى وصى رسول خدا پروردگار ما را در تحت اختيارات قرار داده ما را در هر راهى كه ميخواهى صرف كن و هر زمان كه ما را بخوانى باطاعتت حاضر و آماده انجام اوامرت هستيم و اوامرت در باره ما نافذ و روا ميباشد.

مجددا كوه‏ها به طلا تبديل شدند و مانند بياناتى كه از كوه‏هاى نقره شده بود سخنانى اظهار نمودند و بعد كوه‏ها به سنگ و عنبر و انواع جواهر پر بها برگشته و هر يك از آنها با زبانى فصيح فرياد ميكردند يا ابو الحسن اى برادر رسولخدا تمام ما مسخر فرمان تو هستيم و هر وقت اراده نمائى و ما را بخوانى در فرمانبردارى شما حاضريم. .......  به ادامه مطلب رجوع کنید.

سپس امير المؤمنين عليه السّلام خداوند را بحق جاه و منزلت آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوانده و درخواست نمود كه درخت‏ها بصورت مردان جنگى مسلح و سنگريزه‏ها به هيئت جانورها و درندگان چون افعى و پلنگ در آيند فورا تمام درختان مبدل بمردان مسلح آماده بجنگ كه هر يك از آنها مقابل ده هزار نفر از مردم بودند و سنگها بشكل افعى هاى سياه و شير و پلنگ گرديدند و هر يك از آنها با زبان فصيح و صداى بلند گفتند يا على ايوصى پيغمبر آخر زمان خداوند ما را تحت فرمانت قرار داده است و از جانب خداوند مأموريم كه از وجود مقدست اطاعت و فرمانبردارى كنيم و هر وقت اراده فرمائى و ما را بخوانى تا بر دشمنانت مسلط شويم آماده و حاضر هستيم اى وصى رسولخدا از براى شما در نزد خداوند چنان قدر و منزلت و مقام و شأنى ميباشد كه اگر از خداوند بخواهى تمام زمين را بصورت گوسفندى قرار بدهد بهمان صورت درآيد و اگر بخواهى آسمان بزمين و يا زمين بآسمان ملحق شود البته خواهد شد يا چنانچه اراده فرمائى تمام آبها تلخ و شور شود خواهد شد يا كليه آنها بزيبق مبدل گردند تبديل ميشوند و اگر بخواهى‏هر نوع روغن و شربت ميگرداند و يا بخواهى تمام زمين‏ها دريا و يا درياها خشك شوند خواهد شد.

اي وصى پيغمبر خدا، از سركشى و طغيان منافقين محزون مشو خداوند مانند فرعون و نمرود آنها را نظر بمصالحى مهلت داده و مثل شيطان آنها را بخودشان واگذاشته است خداوند وجود مقدس شما و آنها را براى نابودى و نيستى نيافريده است بلكه براى باقى بودن خلق كرده و مرگ انتقال از خانه بخانه ديگر است و خداوند احتياجى ندارد كه منافقين ايمان بياورند و يا نياورند و اراده فرموده بود كه شرافت و فضيلت مقامت را بآنها ثابت كند و بواسطه تقريب كه در پيشگاه حضرت حق داريد اگر ميخواست آنان را باكراه وادار بايمان بولايت حضرتت ميفرمود.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود منافقين بر اثر معجزات مشهوده آن حضرت علاوه بر آنكه دلهاى مريض داشتند بر بيمارى دل آنها بيفزود و بواسطه نقض عهد خداوند و شكستن بيعت با امير مؤمنين عليه السّلام مرضى بر امراض قبلى ايشان زياد شد و در باره على عليه السّلام بحيرت افتادند و بمناسبت تكذيب امر خداوند و آنكه بدروغ مدعى بودند كه ما بر بيعت خود استوار و پايدار هستيم به كيفر شديد و عذابى سخت دچار خواهند شد.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هر وقت بمنافقين بگويند شما هم مانند سلمان و ابى ذر و مقداد و عمار كه در نصب خلافت امير مؤمنين و اطاعت اوامر خدا و رسول ايمان آورده‏اند ايمان بياوريد بهم مسلكان خود بگويند آيا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابى ذر و عمار سفيهانى ايمان بياوريم چه آنها از دريچه چشم دل تسليم شدن مؤمنين را باو امر خدا و رسول مشاهده ننموده و بولايت امير مؤمنين عليه السّلام و دوستى ذريه گرام آنحضرت تن در نداده و آنحضرت را ترك نموده و محبت يهود و نصارى را در دل خود جا دادند كه دشمن خدا و رسول بودند در ظاهر از آنها تبرى جسته و در باطن بآنها پيوسته‏اند.

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هرگاه منافقين بسلمان و أبو ذر و ساير مؤمنين ميرسيدند ميگفتند ما به محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ايمان آورده و تسليم بيعت على عليه السّلام ميباشيم و هرگاه اولى و دومى و سومى بهم مسلكان و رفقاى خود برخورد مينمودند بآنها ميگفتند ديديد چگونه مؤمنين را مسخره ميكرديم خداوند فرمود اى پيغمبر ما آنها را استهزاء خواهيم نمود و در دنيا و آخرت بكيفر سركشى خودشان خواهيم رسانيد حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود اما مسخره نمودن آنها در دنيا پذيرش اسلام ظاهرى ايشانست و احكام اسلام در باره آنها اجراء ميشود و امر بلعنت كردنشان است تا وضع مسلمانى منافقين بر مسلمانان حقيقى و خالص مكتوم و پنهان نماند و استهزاء اخروى آنها نشاندادن جايگاه مؤمنين را در بهشت بمنافقين و قرارگاه منافقين را در جهنم بمؤمنين باشد.

در تفسير برهان از حضرت باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود اين آيات در حق اولى و دومى و سومى نازل شده در ظاهر ايمان داشته و تسليم ولايت امير المؤمنين عليه السّلام بوده و چون در خلوت بدشمنان آن حضرت ميرسيدند ميگفتند با شما همراه و هم مسلك هستيم و على بن أبي طالب را استهزاء ميكنيم پس خداوند فرمود ما كيفر و سزاى اين عمل منافقين و استهزاء بامير مؤمنين را خواهيم داد در عالم آخرت‏

حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود هيچ مرد و زنى نيست كه در ظاهر اقرار بولايت على بن أبي طالب عليه السّلام نمايد و در باطن نقض عهد كرده و منكر ولايت شود مگر آنكه هنگام مرگ كه فرشته موكل قبض ارواح براى گرفتن روح او حاضر ميشود شيطان و پيروان او نزد آن شخص مجسم شده انواع و اقسام عذابها را بچشم و دل مشاهده نموده و جايگاهى كه اگر به عهد و بيعت خود باقى بود در بهشت ميداشت نشانش داده و آنفرشته باو ميگويد نگاه كن به بهشت و قصرهائى كه در اين مكان براى تو آماده بود و چنانچه به دوستى و ولايت على عليه السّلام استوار و ايمان داشته و نقض عهد نميكردى متعلق بتو بود اينك كه بر خلاف پيمان رفتار نموده و در باطن نفاق و عناد ورزيده‏اى و منكر ولايت و وصايت آنحضرت شده‏اى جايگاه هميشگى خود را در جهنم به بين آنگاه انواع عذاب‏ها را برابر چشم مشاهده نموده و مى‏بينند كه عقرب‏ها و افعى‏ها بزاى حمله باو مهيا هستند و در آنحال با صداى رسا فرياد ميزنند ايكاش بر آنچه پيغمبر امر فرموده بود ميرفتيم و از ولايت امير المؤمنين تجاوز نميكرديم و در كافى بسند خود روايت نموده كه از حضرت باقر عليه السّلام در تفسير آيه كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً   17    سؤال شد فرمودند زمين بروشنائى نور محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روشن مى شود همانطور كه از نور آفتاب روشن شود و بنور على عليه السّلام روشن ميشود مثل آنكه از نور ماه روشن ميگردد و خداوند در آيه 5 سوره يونس محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بآفتاب و على عليه السّلام را بماه تشبيه نموده و ميفرمايد هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً اوست خدائى كه محمد را درخشان و على را تابان فرمود.

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:41 ::  نويسنده : ارادتمند

2بقره

تفسير جامع، ج‏1، ص: 102

الم «1»

ابن بابويه بسند خود از حضرت عسكرى عليه السّلام روايت نموده در الم فرمود جماعتى از يهود حضور پيغمبر اكرم براى محاجه‏ كردن آمده بودند آنحضرت امير المؤمنين را فرستاد كه با آنها گفتگو كند يهوديان گفتند اگر ميگوئى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر حق است و پيغمبر آخر الزمان بوده و بعد از او پيغمبرى نيست اينك ما ميگوئيم مدت پيغمبرى و تسلط او را كه آن هفتاد و يك سال است.

آن حضرت فرمود بچه دليل گفتند بدليل الم كه بحساب ابجد الف يك و لام سى و ميم چهل كه جمع آنها هفتاد و يك ميشود امير المؤمنين فرمود پس چه ميگوئيد در المص كه نازل شده گفتند اين يكصد و شصت و يك ميشود فرمودند در الر، گفتند اين كلمه دويست و سى يك ميشود فرمود المرا چند است گفتند اين بيشتر است و دويست و هفتاد و يك ميشود سپس حضرت بآنها فرمود عقيده شما يكى از اين مدتهاست يا تمام اين مدتها طول مدت پيغمبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است.

بعضى از آنها گفتند تمام مدت كه هفتصد و سى سال ميباشد و بعد از آن سلطنت و اقتدار بسوى ما يهوديان برميگردد امير المؤمنين فرمود آيا اين عقيده خود شماست و يا از روى كتاب خدا ميگوئيد عده‏اى از آنها گفتند از روى كتاب خدا، و جمعى ديگر گفتند برأى خود ميگوئيم.

امير المؤمنين فرمود كتابى كه از روى آن اينطور بيان ميكنيد نزد من بياوريد يهوديان در جواب ساكت مانده و عاجز شدند و بآن عده كه گفته بودند ما برأى خودمان گفته‏ايم فرمود دليل صحت اظهارات و راستى عقيده خودتان را بگوئيد گفتند دليل راستى ما حساب جمل باشد فرمود از كجا حساب ابجد مؤيد گفتار شماست كه مدت دولت و ملك امت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بر طبق محاسبه مزبور باشد شايد حساب مزبور دليل بر آن باشد كه برابر آن نزد شماها درهم و دينار است و يا خداوند هر يك از شما يهوديان را بحساب عدد جمل لعنت نموده.

عرض كردند يا ابو الحسن چنين چيزيكه شما فرموديد در الم و المص و الر و المرا نيست امير المؤمنين فرمود پس آنچه را هم كه شما ميگوئيد در آن حروف نيست اگر سخن من به اين كه در آن حروف آن اشارات نيست باطل باشد پس بيانات شما هم مردود و باطل است، بزرگ آنها گفت يا على خوشحالى نكن كه در سخن ما را عاجز نمودى اگر ما در اقامه دليل عاجز مانديم شما بر حقانيت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چه دليلى داريد چون نه شما دليلى بر اثبات نبوت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دارى و نه ما پس با هم برابر و مساوى باشيم‏

 امير المؤمنين فرمود مساوى نيستيم ما داراى دليل و معجزه ظاهرى هستيم سپس آنحضرت شترهاى يهوديان را صدا زده و فرمود اى شترها براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او شهادت دهيد شترها با صداى فصيح گفتند يا وصى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شما راست ميگوئيد و يهوديان دروغ ميگويند شهادت ميدهيم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا و شما وصى او ميباشى امير المؤمنين فرمود اين شتران بهترند از يهود، پس فرمود اى لباس‏هائى كه درتن اين يهوديان هستيد شما نيز براى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او شهادت بدهيد، لباسهاى آنها بسخن در آمده گفتند يا على تو راست ميگوئى شهادت ميدهيم به اين كه محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسول خدا است بحقيقت، و تو يا على وصى بر حق او هستى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جائى قدم نمى گذارد مگر آنكه شما قدم جاى قدم او ميگذارى و هيچ شرافت و كرامتى براى محمد نيست مگر براى شما هم هست و محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و شما هر دو پاره‏اى از نور خداوندى هستيد و شما با محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شريك ميباشى جز آنكه پيغمبرى بعد از او نيست.

يهوديها چون اين منظره را ديدند خجل شدند و عده از مردم تماشاچى كه حضور داشتند اسلام آوردند و بر آن يهوديها شقاوت غلبه كرده و بعناد خود باقى ماندند. اينست معنى لا رَيْبَ فِيهِ چنانكه گفت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و وصى او از قول او و قول پروردگار عالم‏  يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‏  3  عياشى بسند خود از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده در تفسير يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ فرمود غيب قيام و ظهور حضرت حجت عليه السّلام است.

و در روايت ديگر فرمود اعتقاد و اقرار بقيام قائم ماست و شاهد بر اين گفتار آيه شريفه 21 سوره يونس است كه ميفرمايد: إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِين‏

يعنى بدانيد غيب براى خداست منتظر آن باشيد ما هم در انتظار يارى او ميباشيم و آنحضرت فرمود خوشا بحال كسانى كه در غيب آنحضرت صبر ميكنند و خوشا بحال آنهائى كه بر محبت آن امام و ذريه پيغمبر و على صبر نموده و باقى ميباشند اينها اشخاصى هستند كه خداوند بيان حال آنها را فرموده بقولش الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ‏

یک شنبه 25 / 11 / 1392برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : ارادتمند

سوره حمد

ابن بابويه بسند ديگر از آنحضرت روايت نموده فرمود صراط المستقيم وجود مقدس امير المؤمنين عليه السّلام ميباشد.

 ابن بابويه بسند خود از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت كرده كه فرمود شيعيان على كسانى هستند كه خداوند نعمت ولايت على عليه السّلام را بآنها عطا فرموده و برايشان غضب نميكند و گمراه نميشوند

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : ارادتمند

النصر 110

                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 518

و در امالى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده فرمود وقتى سوره نصر نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمن فرمود على واجب كرده خداوند بر مؤمنين جهاد را در زمان فتنه بعد از من چنانكه واجب نموده جهاد با مشركين را با من عرض كردم ايرسول خدا فتنه چيست كه در آن زمان جهاد واجب شده فرمود بزودى طايفه‏اى ظاهر شوند كه شهادت مى‏دهند بلا اله الا اللّه و به اين كه من رسول خدا هستم ولى آنها مخالفت ميكنند با طريقه من و طعنه مى‏زنند در دين اسلام گفتم ايرسول خدا آيا با چنين اشخاصى كه شهادت بخدا و رسول مى‏دهند جهاد كنم فرمود بلى چه ايشان در دين من بدعت ميگذارند و از امر و نهى خدا دورى ميجويند و خون عترت و ذريه مرا حلال مى‏دانند عرض كردم ايرسول خدا شما وعده شهادت بمن داده‏ايد از خداوند بخواهيد تعجيل او را، فرمود چگونه است صبر تو يا على هر گاه خضاب شود محاسنت از خون سرت گفتم ايرسول خدا صبر مينمايم فرمود بلى چنين است آماده شو از براى خصومت چه مخاصم امت من تو هستى گفتم ايرسول خدا راهنمائى بفرما مرا برستگارى فرمود هر وقت قومت عدول كردند از هدايت بسوى گمراهى مخاصمه نما با آنها چه هدايت از طرف خداوند است و گمراهى از جانب شيطان ايعلى تو بر هدايت هستى و هدايت متابعت و پيروى كردن از اوامر خدا است نه پيروى نمودن از هواى نفس و رأى خود گويا مشاهده مى‏كنم كه اين مردم تأويل ميكنند قرآن را و ميگيرند متشابهات آنرا و حلال مى‏دانند شراب را و منع ميكنند زكوة را عرض كردم ايشان چه اشخاصى هستند فرمود اهل فتنه مى‏باشند با آنها جهاد  كنيد تا بر گردند بجانب عدل گفتم ايرسول خدا آيا عدل از طرف ما است فرمود بلى عدل از ما است بوسيله ما فتح ميشود و بما ختم ميكند پروردگار عدل خود را و بسبب ما الفت اندازد ميان دلهاى مردم بعد از مشرك بودن آنها و فتنه كردن ايشان گفتم الحمد للّه حمد براى خدائى كه بخشيد بما از فضل و موهبت خود

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : ارادتمند

فلق 113 

                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 538

. ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود فلق چاهى است در جهنم كه پناه ميبرند اهل جهنم از آتش آن و سؤال ميكنند از خداوند كه اجازه بفرمايد تنفس كند آن باذن خداوند تنفس ميكند از شدت حرارت آن جهنم ميسوزد و در آن چاه صندوقى است از آتش كه اهل آن چاه پناه ميبرند بخدا از شدت حرارت صندوق و در آنجا شش نفر از مردم اولين و شش نفر از آخرين است اولين. يكى قابيل پسر آدم كه برادرش را كشت، دوم نمرود است كه حضرت ابراهيم را در آتش افكند، سوم فرعون است، چهارم سامرى است كه گوساله را ساخت، پنجم كسى استكه كه بنى اسرائيل را از دين موسى بر گردانيد ششم همان شخص است كه نصارى را از دين و طريقه حضرت عيسى باز داشت. و شش نفر آخرين اولى و دومى و سومى و معويه و ذو الثديين رئيس خوارج نهروان و ابن ملجم قاتل امير المؤمنين عليه السّلام.

 شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَد

طبرسى از مفضل بن عمر روايت كرده كه حضرت صادق عليه السّلام فرمود امير المؤمنين عليه السّلام فرموده جبرئيل نازل شد بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفت اى رسول خدا دختران لبيد بن اعصم يهودى براى وجود مقدست سحر و جادو كردند و رشته‏اى گرفتند و يازده گره بر آن زدند و در حقه گذاشتند و در چاه بنى زريق افكندند كسى را بفرست آنرا بيرون آورد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام و زبير بن عوام را فرستاد آن را بيرون آورده حضورش تقديم داشتند پيغمبر امر فرمود آن حضرت سوره معوذتين را بر آن رشته خواندند هر آيه‏ايكه قرائت مينمود يك گره از آن رشته باز ميشد و چون از قرائت معوذتين فارغ شد تمام گره‏ها باز شد و اين خود نوعى از اخبار بغيب است و معجزه‏ايست از آنحضرت و اگر سحر تأثيرى بوجود مقدسش داشت و يهوديان هم قدرت بر اينگونه اعمال داشتند همانا حضرتش را و بسيارى از مؤمنين را بقتل مى‏رساندند با آن شدت عداوت و دشمنى كه با پيغمبر و مسلمين داشتند (وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ) و پناه مى‏جويم از شر حسود بدخواه چون آتش رشك و حسد بر فروزد. پروردگار جمع فرموده شرور را در اين سوره و ختم نمود آنها را بحسد تا بدانند مردم حسد پست‏ترين طبيعت بشر است.

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : ارادتمند

اخلاص 112 

تفسير جامع، ج‏7، ص: 533

 فرمود حضرت باقر عليه السّلام امير المؤمنين عليه السّلام فرمود پيش از جنگ بدر شبى در خواب خضر پيغمبر را ملاقات نمودم باو گفتم تعليم ده مرا چيزيكه بوسيله آن بر دشمنان غالب شوم گفت بگو

يا هو يا من هو الا هو

چون صبح شد خواب خود را براى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيان نمودم فرمود يا على خضر اسم اعظم خدا را بتو تعليم نموده و فرمود قرائت كن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را پس از آن بگو

يا هو يا من لا هو الا هو اغفر لى و انصرنى على القوم الكافرين‏

امير المؤمنين فرمود مكرر در روز بدر و صفين اين كلمات را ميگفتم عمار ياسر از حضرتش سؤال كرد اين كنايات و كلمات چيست يا امير المؤمنين؟ فرمود اينها اسم اعظم پروردگار است و عماد و ستون توحيد

لا اله الا هو

است و فرمود اللّه همان معبوديست كه: خلايق و اله و حيران هستند از درك حقيقت او، و احاطه پيدا كردن بكم و كيفيت او.

 از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود جمعى از اهل فلسطين حضور پدرم حضرت باقر عليه السّلام شرفياب شدند و سؤال نمودند معناى صمد را آنحضرت فرمود الصمد پنج حرف است الف دليل است بر انيت و حقيقت ذات خداى تعالى و                        تفسير جامع، ج‏7، ص: 535

 اين است معناى آيه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ و اشاره و تنبيه است بآنكه غايب است از حواس و لام دليل است بر الهيت او و بآنكه هو، اللّه است و الف و لام ادغام ميشوند در تلفظ و ظاهر نميشوند بر زبان و شنيده نميشوند بگوش ولى در نوشتن ظاهر هستند و ادغام در لفظ و اظهار در كتابت دليل است بر لطيف بودن او و آنكه حواس ظاهره درك نميكند او را و هيچ لسانى نمى‏تواند وصف كند او را و هيچ گوشى تاب شنيدن او را ندارد چه معناى اللّه چنانچه گفته شد چيزى است كه خلايق در او حيرانند و ماهيت او را درك نكنند نه بحواس و نه موهم بلكه او مبدع اوهام و خالق حواس است و ظاهر شدن الف و لام در كتابت دليل است بر آنكه خداى تعالى ظاهر گردانيده ربوبيت خود را در اثر ايجاد خلايق و تركيب ارواح لطيفه ايشان در اجساد كثيفه آنها و هر گاه بنده‏اى نظر كند بسوى نفس خود روح خويش را نمى- بيند و درك نميكند او را بيكى از حواس ظاهره پنجگانه همچنانچه لام الصمد ظاهر و هويدا نيست در مقام تلفظ ولى هر گاه بكتابت آن نظر كرد ظاهر ميشود براى او آنچه لطيف و دقيق و پنهان بود پس هر وقت بنده انديشه و فكر كند در ماهيت بارى و كيفيت او واله و جيران بماند و فكر او بجائى نرسد و تصور او را نتواند نمود چه پروردگار خالق صور است نه خود صور و چنانچه نظر كند بسوى مخلوقاتش ثابت شود از براى آن بنده و يقين پيدا كند كه پروردگار خالق موجودات و بشر است و او ارواح را در اجساد وارد و داخل فرموده و تركيب كرده آنها را با اجساد.

و صاد دليل است بر اينكه خداى تعالى راستگو است و كلام و گفتار او صادق است و مردم را دعوت بحق و صدق ميفرمايد و وعده او صادق است در دار صدق.

و ميم دليل است بر ملك او چه خداى تعالى ملك الحق المبين است ملك و سلطنت او پيوسته بوده و خواهد بود هرگز زوال پذير نيست.

و دال دليل است بر دوام ملك او و منزه است از كون و فساد و هرگز نابود و زايل نشود بلكه پروردگار مكون كائنات و بوجود او موجودات قائم و بر پا است پس از آن فرمود حضرت باقر عليه السّلام اگر مى‏يافتم كسى را كه توانائى بار علم  را داشته باشد همانا تمام توحيد و احكام اسلام و دين و شرايع را از كلمه الصمد براى او تفسير و شرح ميدادم چگونه ما ائمه مى‏يابيم كسى را كه تاب و تحمل برداشتن علومى كه خداوند بما عطا فرموده داشته باشد چنانچه جدم امير المؤمنين فرمود اگر كسى را مى‏يافتم كه تاب تحمل بر داشتن علوم را داشته باشد همانا شرح و تفسير ميكردم از براى او باء بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ را و مكرر ميفرمود بر منبر

سلونى قبل ان تفقدونى فان بين الجوانح منى علما جما هاه هاه الا لا اجد من يحمله الا و ان عليكم من اللّه الحجة البالغة فلا تتولوا قوما غضب اللّه عليهم قد يئسوا من الاخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور.

 

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : ارادتمند

كوثر 108

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 508

 إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر 3-1  

در امالى از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميفرمود خداوند بمن پنج چيز عطا فرموده و بعلى نيز پنج چيز مرحمت نموده يكى جوامع كلم است كه بمن و على داده شده ديگر مرا نبى و على را وصى قرار داد سوم بمن نهر كوثر و بعلى نهر سلسبيل مرحمت نموده چهارم بمن وحى و بعلى الهام ميفرمايد پنجم مرا بمعراج برد، و درهاى آسمان و حجب را براى على عليه السّلام گشود تا آنكه نظر كرد بسوى من در معراج و نظر كردم بسوى على پس از آن پيغمبر اكرم گريه كرد عرض كردم فدايت گردم اى رسول خدا چرا گريه ميكنيد فرمود اى ابن عباس اول خطابى كه بمن شد در معراج گفتند اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بزير پاى خود نظر كن چون نظر كردم ديدم پرده‏ها و حجب پاره شده على را مشاهده كردم سرش را بجانب آسمان كرده بسوى من نظر ميكند و با من سخن ميگويد پروردگار هم با من تكلم ميفرمايد عرض كردم اى رسول خدا پروردگار چه ميفرمود فرمود خطاب نمود اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم من قرار دادم على عليه السّلام را وصى و وزير و خليفه تو بدان اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام ميشنود كلام من و تو را من در حضور پروردگار اطاعت و قبول نمودم فرمان او را در باره علي عليه السّلام آنگاه خداى تعالى امر فرمود بفرشتگان  بعلى عليه السّلام سلام كنند ايشان عموما سلام كردند على عليه السّلام جواب سلام فرشتگان را داد در آن وقت ديدم فرشتگان يكديگر را بشارت ميدهند و عبور نكردم از هيچ آسمان و نقطه‏اى مگر آنكه فرشتگان بمن تهنيت و مبارك باد ميگفتند و سوگند ياد مينمودند و ميگفتند اى محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بآن خدائى كه تو را بحق و راستى مبعوث نموده سرور و خوشحالى و خرمى بر تمام فرشتگان رخ داده در اثر منصوب كردن پروردگار على عليه السّلام را بر خلافت و وصايت و وزارت و جانشينى تو، آنگاه مشاهده كردم فرشتگان حمله عرش پروردگار سر بزانوى غم نهاده‏اند گفتم اى جبرئيل چرا اين فرشتگان مغموم هستند جواب داد هم و غم اينها بخاطر آنستكه جمال على عليه السّلام را مشاهده نكردند چه نبوده فرشته‏اى مگر آنكه نظر كرده بجمال على و او را تهنيت و مباركباد گفته جز فرشتگان عرش پروردگار اى محمّد از حضور پروردگار اجازه بگير براى آنها در اين ساعت تا ايشان نيز نظر بجمال على كنند و مباركباد باو گويند پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من اجازه گرفتم براى آنها ايشان زيارت كردند جمال على عليه السّلام را و تهنيت گفتند باو جبرئيل گفت وقتى من بزمين فرود آمدم و على عليه السّلام را زيارت كردم آخرين فرد فرشتگان بودم على عليه السّلام هم بمن خبر داد ايجبرئيل تو آخرين فرشتگانى هستى كه مرا زيارت كرده‏اى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود من از سخنان على عليه السّلام فهميدم كه قدم نگذاشتم در آسمانها و عرش مگر آنكه تمام آنها براى على عليه السّلام كشف و باز شده بود و نظر بتمام آنها كرده بود ابن عباس ميگويد عرض كردم اى رسول خدا مرا وصيتى بفرمائيد فرمود بر تو باد بدوستى على عليه السّلام بآن خدائى كه مرا به پيغمبرى فرستاده خداوند هيچ حسنه‏اى را از بندگان خود قبول نكند و نپذيرد تا آنكه از آن بنده از دوستى و ولايت على پرسش نمايد و خداى تعالى داناتر است از خود آن بنده اگر داراى ولايت على بوده اعمالش را بپذيرد و قبول فرمايد و چنانچه داراى ولايت على عليه السّلام نبوده از اعمالش سؤال نكنند و بدون سؤال او را بجهنم ببرند اى ابن عباس سوگند بخدا آتش جهنم بغض و عداوتش زياد و سخت‏تر است بر دشمنان على از آنكسانيكه شرك بخدا آورده و براى او فرزندى قائل شده‏اند بخدا قسم فرضا اگر تمام پيغمبران و فرشتگان متفق بشوند بر عداوت و بغض على هرگز اينكار را نكنند و خداوند تمام آنها را بآتش جهنم بسوزاند ابن عباس ميگويد عرض كردم اى رسول خدا آيا كسى هست كه على عليه السّلام را دشمن و مبغوض بدارد فرمود بلى طايفه‏اى هستند كه ميگويند ما از امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اهل اسلام هستيم با اينوصف دشمن على عليه السّلام هستند ايشان از اسلام نصيبى ندارند علامت بغض و عداوت آنها آنستكه ديگرى را بر على ترجيح و تفضيل ميدهند بخدا قسم نفرستاده خداوند پيغمبرى را گرامى‏تر از من و نه وصى را افضل‏تر از على عليه السّلام ابن عباس ميگويد من پيوسته بوصيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عمل مينمودم تا هنگام رحلت آن حضرت حضورش شرفياب شدم عرض كردم اى رسول خدا بچه امر ميفرمائى مرا بعد از خود فرمود مخالفت كن با مخالفين على عليه السّلام و يار و ياور آنها مباش عرض كردم اى رسول خدا براى چه امر مؤكد نميفرمائيد مردم را بترك نمودن مخالفت با على عليه السّلام ديدم گريه بسيارى نمود تا غش كرد پس از بهوش آمدن فرمود در علم خداوند گذشته است كه اين مردم با على عليه السّلام مخالفت ميكنند سوگند بخدا منكرين و مخالفين على عليه السّلام از دنيا نميروند مگر آنكه نعمتيكه خداوند بآنها مرحمت فرموده تغيير دهند، اى ابن عباس اگر ميخواهى خداوند را ملاقات كنى در حالتى كه از تو راضى باشد از على عليه السّلام و مسلك او جدا مباش و پيروى كن از اوامر او و با دوستان على دوست باش و با دشمنان او دشمن باش اى ابن عباس شكى از على در دل خود جاى مده شك كردن در باره على عليه السّلام كافر شدن بخداوند است سيد رضى در مناقب از انس بن مالك روايت كرده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روزى بابو بكر و عمر فرمود برويد منزل على عليه السّلام تا حديث كند شما را بآنچه در شب گذشته اتفاق افتاده منهم در عقب شما خواهم آمد انس ميگويد من نيز با آنها بخانه على رفتم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هم تشريف آورد فرمود يا على عليه السّلام حديث كن براى ما آنچه اتفاق افتاده در شب گذشته گفت اى رسول خدا حيا ميكنم فرمود خداوند از بيان حق حيا نميكند حديث كن، على گفت ديشب آب خواستم براى طهارت نيافتم صبح شد ترسيدم نمازم فوت شود حسن را بطرفى و حسين را بطرف ديگر فرستادم براى آب طول كشيد آمدن آنها در اين اثنا سقف اطاق شكافته شد سطلى با روپوش سبز بزمين فرود آمد روپوش را برداشتم ديدم آب است تطهير و غسل نمودم و نماز را بجا آوردم سطل از سقف اطاق بالا رفت و شكاف آن بهم آمد مانند اول پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود آن سطل از بهشت بود و آب آن از نهر كوثر و روپوش آن از استبرق بهشتى كيست مانند تو ايعلى، جبرئيل خادم تو ميباشد در شب، و اينحديث را محمّد بن عباس نيز روايت كرده است.

 در امالى از ابن عباس روايت كرده گفت چون سوره كوثر بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد امير المؤمنين عليه السّلام عرض كرد اى رسول خدا كوثر چيست؟ فرمود نهريست كه خداوند گرامى داشته مرا بآن نهر گفت آن نهر شريف را براى ما وصف فرمائيد پيغمبر اكرم فرمود يا على كوثر نهريست كه از زير عرش پروردگار جارى ميشود آب آن از شير سفيدتر و از عسل شيرين‏تر است حصار آن زبرجد و ياقوت و مرجان است و گياه آن زعفران و خاكش از مشگ و عنبر است آن نهر بمن و تو و شيعيانت اختصاص دارد من و تو و عترت و اهل بيت ما كنار كوثر ايستاده‏ايم هر كس ميخواهد ما را ملاقات كند بايد كنار كوثر ملاقات نمايد و  كسانى ما را ميتوانند ملاقات كنند كه از سخنان ما تجاوز نكنند پس شما مردم كوشش كنيد تا ما را كنار كوثر ملاقات نمائيد سيراب ميكنيم دوستان خود را از نهر كوثر و مانع ميشويم از ورود دشمنان بر آن و هر كس شربتى از كوثر بياشامد بعد از آن تشنه نخواهد بود

 محمّد بن عباس از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود روزى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نماز صبح را بجا آورد پس از آن متوجه امير المؤمنين عليه السّلام شد فرمود يا على اين نور چه نوريست كه تو را احاطه نموده عرض كرد اى رسول خدا محتاج غسل كردن بودم از منزل خارج شدم و راه بيابان گرفتم و رفتم در طلب آب، نيافتم باز گشتم هنگام مراجعت منادى صدا زد اى امير المؤمنين متوجه صدا شدم كسى را نيافتم ديدم طشتى از طلا مملو از آب است كنار آن ابريقى گذاشته‏اند از آن آب غسل كردم اين نور از اثر آن آب است. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود منادى جبرئيل بود و آن آب را از نهر كوثر براى تو آورده كنار كوثر دوازده هزار درخت است هر وقت اهل بهشت ميل پيدا كنند بطرب، بادى بر آن درختان ميوزد صداى فرحناكى بگوش آنها ميرسد كه اگر نه آن بود كه خداى تعالى مرگ را از اهل بهشت بر طرف كرده بود همانا از شدت حلاوت و خوشى و فرحناكى آن صدا ميمردند و آن نهر در بهشت عدن است و مخصوص من و تو و فاطمه و حسن و حسين ميباشد.

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : ارادتمند

ماعون  107 

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 50

محمّد بن عباس ذيل آيه أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ از حضرت صادق عليه السّلام و حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده فرمودند مراد از دين در اين آيه ولاية امير المؤمنين عليه السّلام است.                  

شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, :: 12:24 ::  نويسنده : ارادتمند

 عصر 102 

 تفسير جامع، ج‏7، ص: 488

 وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ سوگند بزمان نورانى رسول يا دوران ظهور امام زمان عليه السّلام همانا انسان در نقصان و زيانكاريست مگر آنانكه بخدا ايمان آورده و نيكوكار شدند و وصيت كردند فرزندان خود و مردم را بامر حق و سفارش كردند يكديگر را به صبر و بردبارى ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده فرمود مراد از عصر زمان خروج قائم ما آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و مقصود از انسان كه زيانكار است دشمنان ما ائمه ميباشد و مراد از ايمان اعتقاد داشتن بائمه و آيات خدا است و عمل نيكو مواسات كردن با برادران مؤمن و سفارش نمودن در باره عترت پيغمبر و ائمه معصومين عليه السّلام است- و در حديث ديگر فرمود آنحضرت: خداوند خارج كرده بر گزيدگان از مخلوقاتش را از انسان زيانكار و فرموده مگر آنهائيكه بولايت امير المؤمنين عليه السّلام ايمان داشته و بفرزندانشان آنولايت را سفارش كنند و دستور به صبر و بردبارى دهند نسبت باذيت و آزاريكه از طرف مخالفين مشاهده مينمايند و البته خداوند ايشان را بكيفر و عذاب خود گرفتار خواهد نمود

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 26323
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت